نهمین جلسه از دور پنجاهویکم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی شفا مشهد با استادی ایجنت محترم مسافر رضا، نگهبانی مسافر مجید و دبیری مسافر تقی و با دستور جلسه "جهانبینی یک و دو" پنجشنبه 18 اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت 16:30 آغاز به کار کرد.
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر
از نگهبان جلسه و لژیون مرزبانی تشکر میکنم. جلسه امروز چند قسمت است در مورد قسمت اول، دستور جلسه هفتگی، (جهانبینی 1و 2) است که دو جلسه در مورد آن صحبت شد. جلسه امروز در مورد مبحث جهانبینی و در ادامه جشن تولد یکسال رهایی مسافر قدیر، رهجوی لژیون چهارم هم برگزار میشود. دستور جلسه هفته آینده، جشن دیدهبان است کمی در مورد دیدهبانها صحبت میکنیم که انشاالله بتوانیم جشن خوبی داشته باشیم.
خیلی از کلماتی که در کنگره با آنها آشنا شدم قبلا خودم نشنیده بودم یا کمتر شنیده بودم یا اگر شنیده بودم به آنها توجهی نکرده بودم ولی وقتی به کنگره آمدم با کلمه جهان بینی آشنا شدم که برای من تازگی داشت و جالبتر، وجود کلمه جهانبینی در مثلث درمان بود یعنی یکی از اضلاع مثلث درمان در کنگره، جهان بینی است. اگر جهانبینی کامل نشود درمان کامل صورت نمیگیرد فقط بخشی از جسم درست میشود وقتی روان، افکارت و دیدگاهت عوض نشود شما همان افکار افیونی را دارید و درمان نشدید، مثالی که راهنمای خودم میزد میگفت: مثل یک نفری که در باشگاه با یک طرف بدنش و با یک دست دمبل بزند اتفاقی که میافتد از تعادل خارج میشود درسته یک دستش و یک پایش قوی شده ولی آن تعادل لازم را ندارد. جناب آقای مهندس فرمودند: مبحث جهانبینی را برای بحث درمان اعتیاد به کار بردم و بعدها فهمیدم که در تمام امور زندگی داشتن جهان بینی مهم است. اگر در هر بخش، جهانبینی ما درست نباشد قطعاً در آن بخش نتیجه درستی نمیگیریم. جهانبینی یک تعریف سادهای دارد. استاد امین دریافت، ادراک و برداشت از احساس ما نسبت به جهان بیرون و درون ما جهانبینی میشود، جهانبینی بیرونی و جهانبینی درونی، یک تعریف کتابی که سفر اولی به راحتی متوجه بشود که جهان بینی چی است و خیلی ساده بگویم یعنی دیدگاه من نسبت به هر موضوع که آن موضوع چطور میبینم.
اگر بخواهیم از خودمان و خود مسافران صحبت کنیم اینجا بحث مواد مخدر و درمان سوء مصرف است. منِ مسافر قبل از اینکه به کنگره بیایم و با یک سری از مسائل آشنا شوم جهانبینی داشتم ولی جهانبینی من در هر موردی آنقدر خراب بود که همین باعث شده بود که من به آن روز و روزگار خراب بیفتم و حال خوب و آرامش نداشته باشم. بخشی از جهان بینی بحث درمان مواد است ولی باید نسبت به همسر و زندگی مشترک هم جهانبینی میداشتیم ولی فکر میکردیم باید مردسالار باشیم و از این فکرها که زن اجازه ندارد بعضی از کارها را انجام بدهد. حتی همسفرِ من اجازه نداشت از من بپرسد کجا میروی یا کجا رفتی، بهش گفته بودم زنگ بزنی و بپرسی کجا هستی تلفن را قطع میکنم این یک نوع جهانبینی بود که فکر میکردم خیلی مهم است و نسبت به فرزندان و کل زندگی میگفتم من خرج زندگی را میآورم و فکر میکردم همه چیز پول است در ذهنم این بود که دارم خرج خانه میدهم و بخشی از آن را برای خودم خرج میکنم و مواد میخرم، در رانندگی هم همیشه از همه طلب کار بودیم و چون یکسره پای بساط بودیم دیر کار هایمان را انجام میدادیم، اعصاب نداشتیم و هر وقت که بحثی میشد فوری میخواستیم با دعوا حلش کنیم. وقتی وارد کنگره شدیم خیلی عوض میشویم با سیدی گوش کردن و آموزش هایی که میگیریم زندگیمان عوض میشود.

خود من با جهان بینی تغییرات فراوانی کردم که اصلا کار سادهای نبود و تلاش بسیاری لازم داشت. در اینجا باید بگویم حرف زدن هیج فایده ای ندارد چون خیلی حرفها را میتوانید بزنند ولی، به عمل کار برآید به سخن رانی و سخن دانی نیست، ما باید این آموزشها را کاربردی کنیم و این کاربردی کردن داخل زندگی هم هست و حداقلاش این است که همین چند ساعتی که در کنگره هستیم آموزش هایی را که گرفتیم باید کاربردی کنیم. خیلی ها میکروفن را دستشان میگیرند و در مورد قوانین و حرمت ها حرف میزنند، ولی نمیتوانند یکساعت و نیم روی صندلی بنشینند و موقع حرمت و نوشتار خواندن صحبت نکنند و از جایشان بلند نشوند، متاسفانه در نمایندگی شفا علیرقم همه چیزهای خوبی که هست و پنهان شدنی هم نیست ولی در موقع جلسه بعضی از اعضا باهم صحبت میکنند و از گوشی ها استفاده میکنندکه خواهشمندم رعایت کنید. ما در کنگره ۶۰ تربیت نفس میکنیم و اگر نتوانیم ۱/۵ ساعت بنشینیم و از مشارکتهای بقیه استفاده کنیم قطعا نمیتوانیم مواد را از خودمان بگیریم و نفسمان را تربیت کنیم. اما هفته آینده که هفته دیدبان است و روز یکشنبه دیدبان محترم آقای بابک لطفی که دیدبان رابط مشهد هستند در شعبه میهمان ما هستند. مواردی را برای افرادی که جدید تشریف آوردند می گویم که در کنگره ۶۰ در طول سال پنج جشن داریم که اولین آن جشن گلریزان است که جشن همه مااست که اگر نبود ما الان روی این صندلی ها نبودیم. هفته همسفر است که ما از همسفرانمان تشکر میکنیم و هفته راهنما را داریم که از راهنمایمان تقدیر و تشکر میکنیم و هفته مرزبان و ایجنت است که از این خدمتگزاران تشکر میکنیم و آخر هفته جشن دیدبان است که در این هفته شروع میشود.
همانطور که آقای مهندس فرمودند: دیدبانها ستونهای کنگره هستند، دیدبان ها افراد قدیمی هستند و کسانی هستند که از روی همین صندلیها بلند شدند و یکروزی به عنوان تازه وارد و با مصرف های بالا به کنگره آمدند و تمام این پله ها را گذراندند تا به این نقطه رسیدند. مسیر سختی را دنبال کردند، مسئولیت پذیر بودند، پای کار بودند و زحمت های بسیاری کشیدند و میکشند تا من و شما راحت کنار هم باشیم. ایشان نظم و قوانین کنگره را کنترل میکنند و اگر این نظم نباشد در کنگره روزی چندین مسئله و مشکل خواهیم داشت. عزیزانی که به ساختمان سیمرغ رفته اند مشاهده کرده اند که دیدبان ها هر روز با انواع و اقسام گرفتاریها و مشکلات زیادی که دارند مجبورند به همه چیز سرکشی کنند و دیدبانی کنند، مشکلات را مشاهده کنند، گزارش و یا رفع کنند و آقای مهندس یک هفته را مخصوص این عزیزان گذاشتهاند و ما باید از این عزیزان تقدیر و تشکر کنیم. بنابراین خواهش می کنم لطف کنید روز یکشنبه زود و سر وقت تشریف بیاورید و مثل همیشه با ظاهری آراسته در جلسه بنشینید. از راهنمایان محترم خواهش میکنم در لژیونها به رهجوهای تازه وارد توضیح بدهید که به دستور آقای مهندس دژاکام فقط با تقدیم پاکت تقدیر میکنیم، سعی کنید داخل و روی پاکت چیزی یادداشت نکنید و روی کاغذ دلنوشته خود را بنویسید و تقدیم دیده بان محترم کنید. نظم و انضباط را مثل همیشه رعایت کنید، آرزو میکنم جشن خوبی را همراه با هم تجربه کنیم.
تشکر میکنم که با سکوت زیبای خود به سخنان من توجه کردید.
در ادامه کارگاه آموزشی یا جشن یک سال رهایی مسافر قدیر ادامه یافت که از طرف تمام اعضای کنگره به ایشان و همسفر محترمشان تبریک عرض مینماییم.




سلام دوستان قدیر هستم یک مسافر، تخریب بیش از ۲۰ سال، آخرین آنتی ایکس مصرفی ۲ گرم شیره خوراکی، ب۲، ۱۰ ماه و ۲۰ روز سفر کردم به روش دی اس تی، داروی درمان شربت اوتی، به راهنمایی مسافر رضا از لژیون چهارم نمایندگی شفای مشهد، ورزش در کنگره دارت، رهایی هم به لطف خدا و دستان پرمهر جناب مهندس یک سال و ۲۵ روز.

سلام دوستان رضا هستم یک مسافر
آقا قدیر در ابتدای ورود حالش خیلی خراب بود، مصرف کننده سنگینی بود و از مرگ فرار کرده بود. چون قبل کنگره انفجاری برایشان پیش آمده بود و بعد از بیمارستان و کما آمده بود اما خواسته در وجودش بود و گفت کارم شیفتی است و نمیتوانم همه جلسات را بیایم. به ایشان گفتم اگر کارهایی که کنگره ازت میخواهد را درست انجام بدهید روزهایی که نیستی درستش میکنیم اینقدر سفرش خوب و منظم بود که در سفر اول علاوه بر چهل سیدی،30 سی دی سفر دوم را هم نوشت و با 70 سیدی نوشته شده رفتیم خدمت آقای مهندس و رهایی را گرفت و از بند نیکوتین هم آزاد شد، این نشانهِ داشتن خواسته قوی است. بعد از سفر اول هر جا اشارهای کردیم برای خدمت حضور پیدا کرده است. در تدارک افطاری ماه مبارک هم بدون حاشیه خدمت میکندو دوست دارد خدمتگزار باشد. این موفقیت را مدیون همسفرانش است که باعث میشوند انگیزهاش بیشتر شود. به قدیر عزیز، همسفر گرامیشان، دختر خانم گلشان، راهنمای همسفرشان و راهنمای دختر خانمشان تبریک عرض میکنم و انشالله همیشه موفق و موید باشند. این رهجوها و جشنها الگویی هستند برای بقیه و باعث میشوند جلسات از یکنواختی خارج بشوند. لطف کنید مسافر قدیر، همسفران و راهنماهای همسفرانشان را تشویق کنید.

سلام دوستان قدیر هستم یک مسافر
آنچه باور است محبت است، آنچه نیست ظروف تهی است.
خیلی خوشحالم که این جایگاه را تجربه میکنم و امیدوارم همه سفر اولیها این جایگاه را تجربه کنند. زمانی که آمدم کنگره، در اوایل میدیم که دارند جشن میگیرند ولی متوجه نمیشدم و بعدها دوست داشتم که من نیز جشن یکسالگی را بگیرم و این تجربه را داشته باشم و به خواست خداوند و به همراه همسفرهایم به این خواسته دست پیدا کردیم. زمانی که مصرف کننده بودم فردی بسیار پرخاشگر و بی مسولیت بودم، البته این احوال را بسیاری از مصرف کنندگان درک میکنند. با آمدن به کنگره آموزش گرفتن کسب آگاهی الحمدالله این پرخاشگری، بیمسئولیتی، قهرها و مشاجرهها در زندگی جای خود را به دوستی و مهر داد و در عمل آموختیم که باید پرستار همدیگر باشیم چه در خانه و بیرون از خانه، من و همسفرانم همیشه در حال صحبت از آقای مهندس دژاکام و کنگره هستیم و این باعث خوشحالی ماست. به اعتقاد من نور خدا در کنگره میتابد به این دلیل که در کنگره همه خدمتگزاران بیمنت کار میکنند، حالا در هر قسمتی که باشد و این چیزی جز نور خدا نیست در دل همه کنگرهایها. برای بدست آوردن هر چیزی باید بهایش را بدهی، باید جیبت درد بگیرد تا متوجه بشوی، وقتی وارد لژیون سردار شدم ۲ تا معجزه برایم اتفاق افتاد. برای من انفجاری رخ داده بود که گوش و شنوایی خودم را از دست داده بودم و به یاد دارم موقع گلریزان همسفر در خانه گفت میخواهم دنوری شرکت کنم و من گفتم که پولی نداریم که بخواهی شرکت کنی. همسفرم گفت نگران نباش من مبلغی پسانداز دارم و بعد از کسب اجازه رفت با راهنمای خود مشورت کرد و راهنما نیز گفته بود که اگر مسافرت اجازه داد مشکلی ندارد، خلاصه گفتم اشکالی ندارد برو پرداخت کن ( ۲ سال بود که برای گرفتن دیه در حال دوندگی بودم ولی نتیجه ای نداشت، در همان زمان خدا شاهد است وقتی همسفرم در گلریزان کارت را کشید بعد حدود ۲ ساعت در ۲ واریزی مبلغ دیه برایم واریز شد. اینجا بود که من معجزه را دیدم. معجزه دیگر بعد سال تحویل که در لژیون سردار همسفرم به عنوان استاد جلسه شرکت نمود گفت میخواهم دنوری را کامل کنم و سرداری همسفر دیگرم که دخترم بود را نیز از پساندازی که جمع کرده بود پرداخت نمود و معجزه بعدی اتفاق افتاد، امروز به من زنگ زدند که کارهای دیعه درست شده بیا کارهای اداریاش را انجام بده، با شرکت کردنمان در لژیون سردار بود که معجزه را دیدم در اینجا من ایمان داشتم ولی ایمانم هزار برابر شد. در انتها از آقای دژاکام و خانواده محترمشان، گروه مرزبانی، ایجینت محترم، راهنمای عزیزم، راهنمایان همسفرانم، راهنمای تازهواردین، خدمتگزاران سایت، صوت، اوتی و همه عزیزان خدمتگزار که در سرما و گرما خدمت بی منت میکنند تشکر میکنم که حال خوش را به زندگی ما برگرداندند.
ممنون که با سکوت خودتان به صحبتهای من گوش دادید.

سلام دوستان فهیمه هستم همسفر محمد حسین
خیلی خوشحالم که در این جایگاه قرار گرفتم، اولین سال رهایی آقا قدیر را خدمت خودشان و راهنمای توانمندشان آقای شفیعی، زکیه جان، فاطمه جان و زهرا جان تبریک عرض میکنم. از عزیزانی که خدمت میکنند تا یک نفر به این جایگاه برسد و بتواند تولدش را جشن بگیرد تشکر میکنم و امیدوارم این تولدها پرتکرار باشد، امیدوارم این تولدها پیامی داشته باشد برای تازه واردین و سفر اولیهایی که تازه وارد شدند، همسفری که تازه وارد کنگره میشود به او میگویند که خاطر مسافرت بیا که همراهیاش کنی و او در ادامه متوجه میشود که برای خودش و شناخت خودش است که کنگره میآید. اینکه من همسفر قبل از اینکه به کنگره بیایم خودم را نمیشناختم و نمیدانستم چرا درگیر زندگی اعتیادی بودم. بیشترین دغدغه خود من این بود که کسی از مصرف کننده بودن مسافر من با خبر نشود غافل از اینکه همه میدانستند و من از این موضوع بیخبر بودم. زمانی که یک همسفر وارد کنگره میشود در جایگاهی قرار میگیرد که به مسافرش کمک میکند و کمکش میکند تا آن شخص بتواند سفرش را به درستی انجام دهد و اینکه قدر خودش را بداند و به خودش بها بدهد و آن شخص بتواند در جایگاه مادر، همسر و حتی فرزند به درستی عمل کند و برای این امر باید جسم، روان و جهان بینی فرد به تعادل رسیده باشد ولی همسفر این اندیشه را دارد که مسافرش برود و دیگر به کنگره برنگردد. یک همسفر وقتی وارد کنگره میشود با اشتیاق باید مسافرش را همراهی کند و نگویید قبل کنگره مسافرش مواد مصرف میکرده و زمانی هم که وارد کنگره میشود به او شربت داده شده پس هنوز دارد مواد مصرف میکند، ولی کمکم تغییر دیدگاه و جهانبینی در آن شخص ایجاد میشود و از کینه و نفرت به عشق تبدیل میشود. آن زمانی که ذکیه جان وارد کنگره شد در اوج ناامیدی بود، خیلی از همسفران هم که میآیند این حس را دارند، ولی نخواست از واقعیت فرار کند و بگوید این اعتیاد مربوط به مسافرم است و من برای چی باید اینجا باشم. متوجه شد که آموزشهای کنگره براش لازم است و این تغییرات برایش ذرهذره اتفاق افتاد. یادم میآید که زمان ثبت نام آزمون راهنمایی بود و باید مهلتاش تمدید میشد که زکیه جان بتواند ثبتنام کند و خیلی ناراحت بود میگفت مسافر من از روز اولی که وارد کنگره شد به من میگفت بیا کنگره، ولی من نمیآمدم و خیلی افسوس میخورم که مسافر من رفت شرکت کرد و من ماندم. خیلی دلش میخواست که در کنگره خدمتگزار باشد. همانطور که مسافرشان هم گفتند زمانی که داشتند سفر میکردند سرداری انجام ندادند و همان اول دنور شدند. سختیهای زیادی در زندگیشان کشیدند و امیدوارم ثابت قدم باشند و بتواند از خدمتگزاران خوب کنگره باشند. کسی که خودش را بشناسد خدای خودش را میشناسد. امیدوارم با آموزشهایی که در کنگره میگیرند تک تک مشکلات و سختیهای زندگی را به خوبی حل کنند و راه درست را انتخاب کنند و با برنامهریزیهای درستی که کنگره با سیدیها بهایشان آموزش میدهد به تمام اهداف و حال خوش برسند.

سلام دوستان زکیه هستم همسفر قدیر
خدا را شاکر و سپاسگزارم که این جایگاه را تجربه میکنیم، از آقا رضا راهنمای بزرگوار مسافرم خیلی سپاسگزارم که مثل یک کوه پشت مسافرم ایستادند و ایشان را به رهایی رساندند، از مسافرم تشکر میکنم که خیلی خوب سفر کرد، آنقدر با نظم سفر کرد که من چیزی از سفرش نفهمیدم، سر ساعت خودش دارویش را میخورد و زمانی که میدیدم با اشتیاق سفر میکند و هر روز حالش بهتر میشود من هم لذت میبردم. از راهنمای خودم خانم فهیمه عزیز متشکرم چون به من خیلی کمک کردند و راهنماییام کردند تا بتوانم در کنار مسافرم این سفر را سپری کنیم و از خانم زهرای عزیز راهنمای فاطمه جان هم خیلی متشکرم. جشن تولد برای من، برای قدیر و برای همه همسفران و مسافران که اینجا هستند یک پیام دارد اینکه هیچ وقت نباید ناامید باشیم. زمانی که آن اتفاق تلخ برای قدیر افتاد من همیشه به درگاه خدا گریه و زاری میکردم که خدایا کاری کن که قدیر ترک کند. بعد آن اتفاق که برایش پیش آمد و قدیر را در بخش اعصاب و روان بیمارستان شهید هاشمینژاد بستری کردند حتی در آنجا با یکی از همکارانشان داخل دستشویی اتاق پیک نیک میگذاشتند و مواد مصرف میکردند من هم فقط حرص میخوردم. بعد که مرخص شد و به خانه آمد مصرفش حتی دو برابر شده بود، جراحتش زیاد بود و درد زیادی هم داشت و مجبور بود مواد مصرف کند، یک روز گفتم خدایا من گفتم یه کاری کن که ترک کند ولی اینکه بدتر شد و بجای اینکه مواد مصرف نکند بشتر از قبل هم مصرف میکند. مدتی به همین منوال گذشت و قدیر روبرا شد، ولی هنوز پشت درب کنگره بود و خدا را شکر اردیبهشت پذیرفته شد و من آنجا فهمیدم که گلایهام از خدا خیلی نابجا بود. خدا را شکر فرمان صادر شد که به اینجا بیاید و با اسرار قدیر بعد از ۵ ماه من هم به کنگره آمدم و خدا را شکر میکنم چون خیلی جای خوبی است. همه مسافران و همسفرانی که تازه وارد کنگره شدند بدانند، اینجا تنها جایی است که میتوانند حالشان را خوب کنند و به درمان برسند تا زندگیشان روبهراه شود. من همه سختیهای گذشته را فراموش کردهام و هرچه الان است چیزی جز عشق نیست، همان وادی چهاردهم، وادی عشق و محبت است و من و قدیر به آن درجه رسیدیم. من امروز قدیر را آگاهانه و با تفکر دوست دارم نه با احساسات زودگذر و به قول مهندس شیدایی مستان چون خیلی خوب است و من خوبیهایش را میبینم و دوستش دارم و خیلی از ایشان متشکرم.
ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.

سلام دوستان زهرا هستم همسفر مجتبی
من هم این تولد زیبا را به آقا قدیر و راهنمای محترم ایشان تبریک میگویم. انشالله که این تولدها در کنگره۶۰ مستدام باشد چون این تولدها پیامهای بزرگی دارد برای مسافران و همسفران و امیدوارم که این پیامها را همه ما دریافت کنیم.
جای تبریک دارد که تمام اعضای یک خانواده کنگرهای باشند و در همین اوج جوانی و خامی که فرزندان دارند پای این عزیزان به کنگره باز شود و بتوانند آموزش درست برای زندگی کردن بگيرند. خداراشکر که فاطمه عزیز با این سن کم با کنگره۶۰ آشنا شدند و امیدوارم با آموزشهایی که گرفتند بتوانند زندگی خوبی داشته باشند و راه حل درست را برای حل مشکلاتشان پیدا کنند از آموزهشهایی که با گوش کردن سیدی ها گرفتند. جهان بینی که هر شخص در کنگره فراگرفته است مخصوص همان فرد است و مهم این است که بتواند این آموزشها را در زندگی خود کاربردی کند. انشالله من زهرا هم یاد بگیرم تا بتوانم این آموزشها را در زندگی خودم کاربدی کنم. امیدوارم همه ما بتوانیم این آموزشها را در زندگی خود کاربدی کنيم. انشالله تمام سفر اولیهای به رهایی و حال خوش برسند و بتوانند همسفران خودم را وارد کنگره کنند تا هر دو به یک اندازه به آرامش برسند.
ممنون از اینکه با سکوت قشنگتون به صحبتهای من گوش دادید.

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر قدیر
خیلی خوشحالم که این جایگاه را تجربه میکنم و امیدوارم همه سفر اولیها جشن یک سال رهایی و حس و حال این تولدها را تجربه کنند. من خودم لحظه شماری میکردم که یک روز همراه با خانواده و راهنماهای عزیزمان بیاییم بالا و این روز قشنگ را جشن بگیریم. وقتی بدانی از آن سختیها و رنجهایی که قبلاً بوده رهایی پیدا کردی حس خوب و فوق العادهای دارد. خوشحالم که پدرم رهایی پیدا کرده و خدا را شکر الان در کنار پدرم چندان مشکلی نداریم من خودم پر و پا قرص در کنگره هستم و آموزش میگیرم. وقتی در خانواده بحثی پیش میآید مشارکت میکنم و میگویم جناب آقای مهندس اینگونه فرمودند، یا استاد امین اینطور گفتند، این کار را بکنید یا آن کار را بکنید تا مشکل برطرف شود، ولی یک جاهایی متاسفانه چون فرمان آن صادر نشده نمیتوانیم درست عمل کنیم. برای همه آرزو میکنم این لحظه را حتماً تجربه کنند.
خیلی ممنون به صحبتهای من گوش کردید.



در انتها کارگاه آموزشی با دعای کنگره 60 به پایان رسید.
مرزبان خبری: مسافر علیاصغر
تایپ مسافران: حسین، مصطفی، عطا و محسن
عکس مسافر: علیرضا
تنظیم و ارسال خبر: مسافر امید
- تعداد بازدید از این مطلب :
103