مشارکت همسفر اعظم.(پ):
استاد امین در سیدی جهانبینی ۱ و ۲ گفتند؛ به اعتقاد من جهانبینی الفبای یک زبان هستند و مفاهیم کلی و آموزشهایی که در کنگره آموزش داده میشود برای اینکه قابل درک و لمس باشد، باید الفبایشان را بلد باشیم و کاربردی که دارد زبان و الفبایشان را برای ما میشکافد. خیلیها ممکن است نوشتارها را بخوانند، وقتی میخوانند مطالب برایشان معنی ندارد گیج کننده است انگار آن مفاهیم برایشان باز نمیشود. واقعاً علم پیچیده نیست، اگر استاد یا معلم مطالب را درست به انسان انتقال بدهد و پایه را درست بگذارد هر مطلب مثل یک بنای عظیمی میماند و یک قوانینی دارد و آن قوانین اصول مثل پایههای فونداسیون یک ساختمان هستند اگر این ساختمان پایههایش را درست بگذارند میشود ۱۰۰ طبقه روی آن ساخت.
سعی کردم آن چیزی که در توان من است اینطوری انتقال بدم که به سادهترین شکل ممکن باشد؛ چون این هنر نیست که انسان یک چیزی را طوری بگوید که کسی متوجه نشود، بعضی وقتا آدم بخاطر اینکه سواد خودش را به رخ دیگران بکشد طوری حرف میزند و از واژههایی استفاده میکند که طرف احساس بیسوادی بهش دست میدهد میگوید: این چه دانشی دارد که ما هیچی نمیفهمیم؛ ولی این فایده ندارد پس ساده کردن بهترین کاری است که استاد و معلم باید بلد باشد اگر بلد نیست، باید برود یاد بگیرد؛ چون نمیتواند علمش را انتقال دهد. نفس مثل یک شهر وجودی مثل یک کشور است، نفس اماره مانند قبایل وحشی است که حمله کرده است.
دانشمندها، حکما اینها ذرات الهی هستند آدمهای خلافکار دنبال خواستههای نامعقولاند اینها ذرات نفس و ناخالصی هستند مثل سازمانهای مافیایی نماد ساختارهای منفی هستند. علم جهانبینی برای همه انسانها است برای کسانی که درون تاریکی هستند و میخواهند از تاریکی بیرون بیایند مثل یک طناب محکم و قوی است بقیه انسانها هم به این طناب احتیاج دارند به اندازه کسی که درون تاریکیها رفته است. همه ما سیستمی که درون ما وجود دارد بر اساس نیاز ما فرمان میدهد، اگر ببیند ما ظرفیت لازم و نیازش را داریم فرمان میدهد اندروفین تولید کند، باید وارد این چرخه شود؛ اما وقتی ظرفیت نباشد مثال خیلی ساده آموختن این جور دانشها ظرفیتهای پتانسیل انسان را بالا میبرد.
مانند یک کشور یا کارخانههای مختلفی بسازد وقتی اینها را ساختی مواد اولیه قابل استفاده میشود و ظرفیت و کارخانهها درون انسان ساخته نشده باشد اندروفین تولید نخواهد شد. عقل هم مانند قلعه یا ساختاری که در آن شهر وجود دارد این عقل سربازان از آن مراقبت میکنند که این سربازها تشخیص میدهند که هر چیزی وارد این قلعه نشود و مغز از یکسری مویرگها و سیستمی برخوردار است، مثل فیلتر اجازه نمیدهند هر مولکولی از آن رد شود. همه بازی کردن را دوست داریم زندگی هم مثل بازی کردن است؛ ولی نکته اصلی بازی باید قوانینش را بلد باشی، بازی بدون قانون و قوانین نداریم اگر قوانین بازی را کسی یاد بگیرد و بازی شروع شود براش لذتبخش میشود.
در همه رشتهها هم همینطور است هیچ ارتباطی به هوش و استعداد هم ندارد قوانین زندگیهایی که به قسمت سخت میرسند و صبر میکنند به قسمت لذتبخش هم میرسند. انسانهایی که این کار را انجام نمیدهند از همان اول خیلی راحت وارد قضیه میشوند ما دوست داریم اینطوری بازی کنیم بعد از یک مدت بازی را بلد نیستی از آدمهایی که داریم با آنها بازی میکنید، آنها شاکی میشوند با شما درگیر میشوند، این ناراحت کننده میشود این باور در آدم رشد میکند این بازتاب بلد نبودن زندگی کردن است، اگر میخواهیم به شادی و آرامش و لذت دست پیدا کنیم قسمت یاد گرفتن قوانین را با حوصله بپذیریم.
جهانبینی دو نیروهای منفی تخریبی و بازدارنده بر اساس درجه تکاملی انسان این نیروها نقششان متفاوت میشود انسان؛ چون از اضداد آفریده شده است تکاملش اینطور است، وقتی به مشکل بر میخورد شروع میکند به حرکت کردن و آسیب دیدن و ضربه خوردن تا موقعی که بیاید و شروع کند به تفکر و اندیشه و پیدا کردن بعد از اینها بتواند راه حل را پیدا کند این، یعنی جهش رشد کردن یا تکامل، تکامل بدون نیروهای باز دارند غیر ممکن است و امکانپذیر نیست. جزوه جهانبینی نیروهای بازدارنده را معرفی میکند و میگوید؛ همان ضلع مثلث دانایی که خیلی خاصیت دارد یک قرینهای وجود دارد میآید و مقابل شاخ به شاخ تمام این ضلعها قرار میگیرد و نمیگذارد که این مثلث بوجود بیاد و آن ترس از ناامیدی و منیت است که جلوتر میرویم.
راجعبه منشأ نیروهای بازدارنده صحبت میکند ترس و منیت اینها درون خود ما هستند، سالهای سال درون ما بودهاند میتوانند در ماه ترس، نفرت، حسادت، حسهای بد را بوجود بیاورند. با حسهای بدی که در ما بوجود میآورند کنترل ما را در اختیار خودمان دارند ما قادر نیستیم ساختار منفی را درون خودمان عوض کنیم مگر آن خواسته را تغییر دهیم؛ ولی اگر نیاز را تغییر بدهیم صورت مسئله خودبهخود حل میشود ساختارهای منفی برای رشد خودشان از هم حمایت میکنند برای اینکه پابرجا بمانند از نیروهایشان استفاده میکنند هر چقدر انسان ظرفش بزرگتر باشد استخرش هم بزرگتر است.
مشارکت همسفر محدثه:
جهانبینی؛ یعنی درست دیدن جهان اطراف و درک و دریافتی که ما نسبت به جهان درون و بیرون خود داریم. برای اینکه جهانبینی ما درست شود و به تعادل برسد نمیشود برای آن مدت معینی تعیین کرد، این مدت غیر قابل پیشبینی است و نیاز به گذشت سالهای بسیار دارد؛ اما من نمیدانم از کجا شروع کنم، ولی این را خوب میدانم مدتی است که وارد بهشت شدهام، هیچ وقت فکر نمیکردم در دنیا بتوانم بهشت را تجربه کنم شاید همیشه درک من از بهشت درختان پر میوه نهرهایی روان؛ اما الان میفهمم بهشت، یعنی هر جا که آرامش داشته باشی، یعنی رهایی از افکار منفی بهشتی که من آن را با کنگره۶۰ تجربه کردم تا زمانی وارد اینجا نشوید درک نخواهید کرد.
اینجا با جهانبینی به من یاد دادهاند که چگونه افکار منفی را ذرهذره کنار بگذارم اینجا به من یاد دادهاند نيروهایی که از دست دادهام را چگونه بدست آورم، به من یاد دادهاند چگونه بهطرف نور و سلامتی که شایسته هر انسان است پا بگذارم شاید هنوز خیلی راه مانده تا به جهانبینی برسم، اینجا به من آموزش میدهند که جایگاه انسان کجا است. میفهمم که ناامیدی در زندگی جایی ندارد و همه چیز با مهربانی زیباست من وقتی اولین بار با کلمه جهانبینی آشنا شدم درکی از آن نداشتم؛ چون اولین باری بود که این کلمه را میشنیدم و اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که به چه دردی میخورد، اصلاً جهان بینی، یعنی چه؟ اما بعد که کمی گذشت فهمیدم؛ یعنی ما باید جهانبینی را درک کنیم تا به آرامش برسیم.
فهمیدم برای رهایی و رسیدن به آرامش لازم و ضروری است که دانش خود را نسبت به مسئله جهانبینی ارتقاء دهیم شاید خیلی زمان نیاز باشد؛ اما در طول مسیر آرامش را در مییابیم و مطمئن میشویم راهی را که انتخاب کردهایم درستترین و بهترین راه است. من با جهانبینی یاد گرفتم که هر کاری را با حرکت تلاش میشود هموار کرد و کسانی موفق و درمان میشوند که مثلث جهانبینی را پشت سر گذاشته باشد. جهانبینی، یعنی من بتوانم نسبت به دیگران و اطرافیان و نسبت به کل هستی نگرشی را تغییر دهم و بتوانم ذرهذره تغییر کنم و به سمت خوبیها و ارزشها بروم شاید، باید بگویم که من راه را نمیدانستم راه را بلد نبودم؛ اما حالا که به کنگره آمدهام مسیر برایم باز شده و باید قوانین را یاد بگیرم و مهمتر از آن را در زندگیام عملی کنم؛ چون بدون عمل فايدهای برای من نخواهد داشت.
اگر بخواهم آن را به مرحله عمل برسانم؛ باید آگاه باشم باید دانايی خودم را بالا ببرم، باید بدانم ترس، ناامیدی و منیت را در خودم خاموش کنم و بدانم امیدوارانه در این مسیر قدم بردارم و راهی را پیدا کنم که از تاریکی به سمت روشنایی قدم بردارم. تمام حسهای منفی را با مثبت اندیشی پر کنم، باید فهمید که در این مسیر نیروهای منفی وجود دارند، پس باید با آگاهی در این راه قدم برداشت و مشکلات را با آگاهی و دانایی پشت سر گذاشت. ما میتوانیم با الگو گرفتن از طبیعت راه را پیدا کنیم و دانش جهانبینی برای تمام انسانهایی است که در این جهان هستی پا گذاشتهاند و لازم است آن را در زندگی کاربردی کرد اینجا است که انسانیت را به ما یاد می دهند.
مشارکت همسفر اسماء:
جهانبینی یعنی؛ آنچه ما نسبت به کل هستی، جهان بیرون و درون، برداشت، ادراک و دریافت میکنیم جهانبینی نام دارد. جهانبینی بیرون شامل؛ ادراک و احساس ما نسبت به تمام هستی است. جهانبینی درون شامل، ادراک و احساس و... ما نسبت به خودمان است. جهانبینی متعلق به همه است که در تاریکی هستند و میخواهند از تاریکی بیرون بیایند. برای من اسماء است که مانند: یک طناب یا قرقرهای که به من کمک میکند به وسیله آن از عمق تاریکی بیرون بیایم و تمام آن چیزهایی که از دست رفته تمام حسهای خوب و تواناییهایی که داشتم و جایش ناتواناییها و حسهای منفی را جایگزین کردهام را دوباره به دست بیاورم.
جهانبینی برای این است، که من بتوانم ریشه خطاهای خود را پیدا کنم و آن را حل کنم و از مسیر ضدارزشها به مسیر خوبیها و ارزشها قدم بگذارم. برای این کار، باید قوانین آن را فرا بگیرم. جهانبینی، سازنده زندگی ما است در هر نقطهای هستیم و در هر جایگاهی که هستیم و هر وضعیتی که داریم خوب، بد، زشت و زیبا، خوشبخت و بدبخت، سعادت و خوشبختی یا رنج و عذاب و فلاکت، همه و همه حاصل عملکرد ماست و عملکرد ما نتیجه جهانبینی و دانایی ماست. در جهانبینی میآموزم در جهان هستی هرگاه ذرات تشکیل دهنده، دو موضوع با هم مشترک باشند کنار هم قرار خواهند گرفت؛ بنابراین تزکیه، حس و خواستهها به جذب شدن افراد صالح در زندگی و مسیر من بسیار مهم و ضروری است.
در جزوه جهانبینی۲ با سه مؤلفه بزرگ مثلث جهالت آشنا میشوم در واقع هر رفتار و تفکر منفی و ضدارزشی که در من وجود دارد ریشه در ترس، ناامیدی و منیت دارد. چیزی که در جهانبینی به آن تکیه میشود صورت پنهان است. عقل، حس و نفس که تعاریفی در جزوات برای آنها بیانشده است، همچنین پارامترهایی که کاربردی است و هم به درد مسافر میخورد هم در سفر اول و هم در سفر دوم نقش بسیار حیاتی دارد و باید به آن اهمیت داد. سیدی جهانبینی ۱ و ۲ الفبای یک زبان است و برای اینکه صحبتها و آموزشهای کنگره برای ما قابل درک و لمس باشد، باید این الفبا را خوب یاد بگیریم. هر علم و مطلبی همانند یک بنای عظیم میماند که اصول و قوانین آن مانند: پایهها و فوندانسیون آن هستند که، اگر پایهها محکم و قوی باشند میتوان بنایی تا ثریا ساخت.
در جهانبینی گفته شده است، باید نقاط ضعف و قدرت خود را بشناسیم و زمانی که آن را شناختیم به ما کمک میکند نیروهای منفی را تشخیص دهیم تا بتوانیم از تاریکیها خارج شویم و با تقویت نیروهای مثبت به سمت روشنایی حرکت کنیم. به نظر من جهانبینی تنها مختص به درمان اعتیاد نیست، فرد مصرفکننده که وارد کنگره میشود جهانبینی او افیونی است به این معنی که تمام اطراف و دیدگاه او حول محور موادمخدر، مصرف، نشئگی و خماری میچرخد. وقتی مواد مصرف کرده یا نشئه است دیدگاهی که نسبت به اطراف، جامعه و خانواده خود دارد بسیار متفاوت است با دیدگاهی که در زمان خماری دارد. نظر من این است که جهانبینی مسافر از زمانی تغییر جهت میدهد که در وحله اول آموزش میبیند.
اعتیاد یک بیماری است و نیاز به درمان دارد. اینگونه بود که در من نیز تغییر دیدگاه بوجود آمد و دیگر اعتیاد را به عنوان یک عادت نمیدیدم و در همانجا تغییرات در تفکرات من شکل گرفت. در جهانبینی به پارامترهای خیلی اساسی اشاره شده است از قبیل حس، دانایی که واقعاً تحت تأثیر قرار گرفته و مثلثهایی در جهانبینی است به نام دانایی و جهالت اینها آموزشهایی است که به فرد مصرفکننده داده میشود؛ شاید در سفر اول به منزله قطع مواد یا رهایی پا به کنگره میگذارد؛ اما همین که جسم او به درمان میرسد و تأثیر متقابل دید او نسبت به اطراف و اطرافیانش تغییر میکند به این نتیجه میرسد که از نقاط دیگری هم مورد تخریب قرار گرفته است و در صدد این بر میآید که آن نقاط را هم به تعادل برساند.
از پارامترهای موجود در جهانبینی که به فرد مسافر یا همسفر آموزش داده میشود، آنها را به عنوان ابزار یاد میگیرد اینکه چگونه در دنیای بیرون میتواند از آنها استفاده کند و از پس نیروهای بازدارنده و منفی که بعد از رهایی از دام اعتیاد به سراغ آنها میآید غلبه نماید. جهانبینی متعلق به تمام انسانها است و مانند کلیدی است که انسان با کسب دانش و آگاهی به ظرفیت درونی، یعنی همان دانایی میرسد و آنجا است که دینورفین و اندروفین در بدن انسان ترشح میکند و انسان میتواند آن تعادل را بوجود آورد و کنترلش کند. امیدوارم که بتوانم، با آموزشهایی که از کنگره و راهنمای خوبم خانم مهدیه عزیزم میگیرم دانایی خودم را بالا ببرم تا بتوانم، جهانبینی خودم را تغییر بدهم، و تبدیل به یک جهانبینی الهی کنم.
مشارکت همسفر نصرت:
همانطور که همه اعضاء کنگره۶۰ میدانند و در جزوه جهانبینی که استاد امین تهیه فرمودهاند: مطالعه کردید یکی از سه ضلع درمان اعتیاد جهانبینی است در نوشتارهای کنگره۶۰ میخوانیم که برای به تعادل رسیدن جسم و روان که همان، سوار و سوارکار است ۱۱ ماه وقت لازم است؛ ولی برای جهانبینی خدا میداند، یعنی ما انسانها همیشه، باید به دنبال جهانبینی باشیم؛ مثلاً همان که پیغمبر عظیمالشأن اسلام حضرت محمد فرمودند؛ ز گهواره تا گور دانش بجوی، منظور پیامبر همین است که ما انسانها هرچه یاد بگیریم باز هم نیاز به یادگیری داریم و اینکه همیشه به دنبال جهانبینی و آموزش باشیم؛ چون ما هرچه هم یاد بگیریم هنوز هم نیاز داریم به یاد گرفتن این جهانبینی که از آن نام برده شد فقط مربوط به کنگره۶۰ نیست بلکه همه انسانها به آن نیاز دارند برای به آرامش رسیدن لازمه زندگی است.
ما باید جهانبینی خود را افزایش داده و آن را در زندگی کاربردی کنیم من یاد گرفتم که در کنگره۶۰ همانطور هم که در نوشتارها آمده است و هر جلسه توسط نگهبان کنگره۶۰ خوانده میشود به ما میگوید؛ برای درمان اعتیاد سه سفر الزامی است، سفر اول افرادی که وارد کنگره۶۰ میشوند و قصد دارند از بندهای اعتیاد رها شوند و این حرکت بسیار مهمی است از مصرف موادمخدر تا قطع آن، سفر دوم افرادی که از بند موادمخدر رها شدهاند و دیگر نیازی به آن ندارند و این سفر بین مسافران و همسفران که تجربهای از موادمخدر نداشتهاند مشترک است. این سفر دوم بدون این اینکه جهانبینی را فرا بگیرند غیر ممکن است. سفر سوم از رسیدن به خود تا رسیدن به خالق خود خدا که این سفر بیپایان است.
نیروهای منفی نیروهایی هستند که سعی دارند ما را از دانایی و آموزشهای لازم دور کنند مثلث دانایی سه ضلع دارد تفکر، تجربه و آموزش. دانایی، یعنی آنچه که من میدانم این دانایی خود را، باید به دانایی مؤثر تبدیل کنم، مثال من میدانم کنگره۶۰ جایی است که بیمارانی که موادمخدر مصرف میکنند به درمان میرسند این یعنی دانایی حالا اگر بخواهم آن را به دانایی مؤثر تبدیل کنم، باید به کنگره بیایم تا درمان شوم این یعنی دانایی مؤثر که جهانبینی را میدانم و به آن عمل کردهام. باید خواسته داشته باشم که از درون خود من باشد کسی نمیتواند آن را به من انتقال بدهد خواسته مانند: دانه گیاه است اگر تخم هندوانه را بکاریم میتوانم هندوانه برداشت کنم.
هسته هندوانه، همان جوهر درون انسان است در من جوهر باشد میتوانم خواستههای خود را عملی کنم و به نتیجه برسم. جهانبینی در همه انسانها مانند: طناب قوی و محکمی و لازم برای همه انسانها است. اعتیاد باعث میشود که حسهای درونی انسان بسته شود و هیچ حسی برای هیچ چیز نداشته باشد این جهانبینی است که به فرد کمک میکند تا نیروها را بشناسد و بداند که از کجا دارد ضربه میخورد حال، اگر حس را معادل نیرو بگیریم میتوانیم اهمیت آن را درک نماییم حس در درون ما هم باعث تحرک میشود، بعضی مواقع از من انجام کاری را میخواهند در پاسخ میگویم حسش نیست این موقعی است که من نیروی لازم و کافی در خود نمیبینم برای همین دشوار است که من آن کار را انجام بدهم، برای من مشکل است.
در آن موقع نیروی خودم را پیدا کنم من آن کار را انجام میدهم؛ اما خوب نمیشود مثال، اگر جایی را به من بدهند بگویند: اینجا را تمیز کن من میگویم امروز نه فردا به من میگویند: چرا بهانه میآوری من میگویم حسش نیست و در نهایت به اصرار آنها آن کار را انجام میدهم و آن کار خوبی از آب در نمیآید به من میگویند: تو کار زورکی کردی من در جواب من که گفتم الان؛ چون در آن ساعت حس من خوب نبوده و این کار را نمیپذیرفته برای همین است میگویند: کار باید با احساس خوب انجام شود تا نتیجه خوب هم بدهد. همیشه حس من را به سمت چیزی جذب میکند یا از آن دور میکند و آن بار منفی یا مثبت را به عقل انتقال میدهد و این عقل است که منفی را بپذیرد یا مثبت را، اگر بار منفی زیاد باشد من را بهطرف ضدارزش میبرد و اگر بار مثبت زیاد باشد من را بهطرف ارزشها میبرد.
رابط خبری و ویراستاری: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون اول)
ارسال: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون اول)
همسفران نمایندگی کریمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
116