جلسه چهارم از دوره هشتم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی دزفول، با استادی مسافر امیر، نگهبانی مسافر مهرداد و دبیری مسافر احمد، با دستور جلسه «وادی دوم و تأثیر آن روی من» پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان امیر هستم یک مسافر.
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که در جمع شما هستم و از اینکه این توفیق داده شد تا در نمایندگی حضور پیدا کنم و در جمع اساتید قرار بگیرم بسیار خوشحال هستم و واقعا حس و حال و انرژی در شعبه بالا است که خودم پر از احساس و پر از انرژی میشوم زمانی که به شعبه دزفول میآیم.
رهایی آقا حمید را به خودشان و راهنمای محترم ایشان آقا امین تبریک عرض مینمایم و امیدوارم که در مسیر خود ثابت قدم باشند و همیشه شاهد این رهاییها باشیم.
راجب دستور جلسه؛ من در گذشته و قبل از کنگره یک تفکر پوچ و بیهوده داشتم و همیشه قعر در نا امیدی بودم، ولی وقتی وارد کنگره شدم و وادیها را کار کردم متوجه شدم که این وادیها دارند یک چیزی به من میگویند، و اینکه هیچکدام از ما به هیچ نیستیم و هیچ کدام از ما الکی به کنگره نیامدهایم، بیهوده روی این صندلی ننشستیم، من خودم ذره ذره چراغ راه را پیدا کردم و نور را دیدم و توانستم آن را دنبال کنم و از نا امیدی مطلق به امیدواری رسیدم، و از این بابت خداوند را بسیار شکر میکنم که مسیر کنگره را به من نشان داد.
من در روز یکشنبه در شعبه کارون اهواز بودم و متوجه یک موضوعی شدم، و آن هم پیام استاد سردار بود که میفرمایند: اگر بنایی خراب باشد اما ساکنین آن آباد باشند بنا هم کم کم رو به آبادانی میرود، و من عینا این موضوع را دیدم و لمس کردم و با پوست و استخوانم حسش کردم، واقعا من باید تمام تلاش خودم را انجام بدهم به خاطر اینکه یک جایی آباد بشود، و باز هم در پیام استاد سردار است که میفرمایند: ما بر آن هستیم که درخت نخل خانهی خویش را به خوشههایی از رطب آباد کنیم و از آن شربتی بسازیم که همه سیراب شوند و در دراز مدت در ذهن خیلیها باقی بماند، و واقعا همین است این نعمتی که امروز خداوند به ما داده که ما بتوانیم درست انجام بدهیم و آن را در اختیار دیگران قرار بدهیم و خودمان زندگی کنیم، و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند و با این روال جلو بیاییم و تمام تلاش خود را به عنوان یک خدمتگزار انجام بدهیم تا بتوانیم در این مسیر یک نفر را به رهایی برسانیم.
یک موضوعی دیگر راجب به تعهدیها که تا پایان اردیبهشت است، چیزی که متوجه شدم چیزی از خودمان نیست و چیزی از خودمان نداریم، در یک مقطعی و یک زمانی چیزی را به من سپردند و به من تحویل دادند، و همان را باید در ادامه تحویل دیگری بدهیم، زمانی که من خودم یک چیزی را به وفای عهد کردم و یک تعهدی داشتم، این را باید بدانم که همانطوری که جسم من درمان شد و صورپنهان دخیل است که من باید درمان بشوم، همانگونه هم باید به تعهدم پایبند باشم و عمل کنم.
.jpg)
من خودم اگر تمام زندگیام را بدهم، شاید ذرهای از این لطفی که خداوند امروز در اختیار من قرار داده را نتوانم جبران کنم، و همین که امروز نشستیم با این حال و با این جسم سالم جای شکر دارد و باید قدردان باشیم، و من همیشه با خودم میگویم: کنگره مانند کشتی است که دارد حرکت میکند و من امروز باید به آن دخیل ببندم و سوارش بشوم، چون واقعا اتفاقاتی که دارد در کنگره میافتد در بیرون نمیافتد، و ما باید اینها را ببینیم و بدانیم که کجا هستیم و داریم چکار میکنیم.
من همیشه باید یاد کنم از اینکه من به واسطه سفرم بچه دار نمیشدم، ولی ۳ روز بعد از رهایی خداوند به من بچهای داد و بچه دار شدم، وقتی رفتم پیش دکتر اولین حرفی که به من زد این بود که کجا رفتی درمان شدی؟ چقدر پول دادی؟ من این را چطور میتوانم جبران کنم؟ من بدون هیچ پولی درمان شدم و همچنین اتفاقات بسیار زیادی که روزانه دارد در کنگره اتفاق میافتد، و من وظیفه خود میدانم که تمام تلاشم را بکنم تا این حالی که امروز من و خانوادهام داریم و در آرامش هستیم، بتوانم پیام کنگره را به آنانی که خواهان هستند برسانم، و تمام تلاش خود را در جهت پیشرفت اهداف کنگره انجام بدهم، و امیدوارم که همه ما تلاش بکنیم تا این بستری که امروز در اختیار ما قرار داده شده را بتوانیم یک نفر و یک خانواده را که مثل خودمان بوده را کمک کنیم و به رهایی و درمان برسانیم.
از این که به صحبتهای من گوش کردید متشکرم.
گروه سایت نمایندگی دزفول
عکاس: مسافر حمید
تایپ گزارش: مسافر داود
ویرایش و ارسال گزارش: همسفر مهزیار
- تعداد بازدید از این مطلب :
60