قبل از اینکه وارد کنگره شوم بسیار احساس پوچی میکردم؛ با خود میاندیشیدم که چرا پا به این دنیا گذاشتهام، در حالی که خود اعتیاد نداشتم و حس بسیار بدی نسبت به مسافرم پیدا کرده بودم. به این دلیل احساس پوچی پیدا کرده بودم که نمیتوانم به مسافرم کمک کنم خیلی با خود و گاهی با مسافرم کش و قوس داشتم که چرا نمیتوانم به او کمک کنم یا اینکه چگونه میتوانم این کار را انجام دهم؟
تمام سعی خود را میکردم که شاید با فکر کردن بتوانم به مسافرم و خود نیز کمک کنم اما روز به روز در تاریکی بیشتر فرو میرفتیم و با خود میگفتم خدایا چرا من را آفریدی؟ من که در این دنیا به هیچ دردی نمیخورم! چون نمیتوانستم به مسافرم کمک کنم و یا بالعکس چرا مسافرم پا به این دنیا نهاده است، در حالی که میتواند به من و یا همنوع خودش کمکی کند اما در تاریکی به سر میبرد.
خدایا آیا راه نجاتی است؟ تا اینکه لطف قدرت مطلق شامل حال ما گشت، فرمان برای ما نیز صادر شد و وارد کنگره۶۰ شدیم. این ورود برای من همسفر روزنه امیدی بود. بعد از آموزشها و گذراندن وادی اول با خود فکر کردم اگر کسی وادی اول را خوب درک کند ساختار کنگره۶۰، آموزشها و تمامی وادیها را به راحتی درک خواهد کرد.
بعد از آموزش و گذراندن وادی اول در وادی دوم به ما آموزش داده شد که هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمیگذارد حتی اگر خود به هیچ فکر کند؛ هیچ مخلوقی بیهوده خلق نشده است و هر موجودی که پا به این حیات خاکی میگذارد برای هدفی خلق شده است. این وادی بذر امید را در دل کسانی که در تاریکی هستند و به سمت روشنایی گام برداشتهاند و در حرکت هستند میکارد. به امید روزی که روزنه امید در دل کسانی که در تاریکی هستند پرنورتر شود و بتوانند آن امید را ببینند و از تاریکی بیرون بیایند.
نویسنده: همسفر صفورا رهجو راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر سوفیا رهجو راهنما همسفر ثریا (لژیون چهاردهم)
ویراستار و ارسال: همسفر مرضیه رهجو راهنما همسفر بهاره (لژیون دوازدهم)
همسفران نمایندگی ایمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
346