English Version
This Site Is Available In English

قبل از ورود به کنگره،همیشه خود را هیچ می‌دانستم، ناامید بودم و گله و شکایت که چرا من به دنیا آمده‌ام و...(نمایندگی یاس اصفهان)

قبل از ورود به کنگره،همیشه خود را هیچ می‌دانستم، ناامید بودم و گله و شکایت که چرا من به دنیا آمده‌ام و...(نمایندگی یاس اصفهان)

چهاردهمین جلسه از دوره شصت و سوم سری کارگاه‌های آموزشی - خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی یاس اصفهان، با استادی راهنما مسافر مرجان، نگهبانی مسافر تارا و دبیری مسافر لیلا با دستور جلسه «وادی دوم و تأثیر آن روی من» در روز شنبه ۶ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۳:۳۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، مرجان هستم یک مسافر

از خداوند سپاسگزار هستم بابت امروز که به من اجازه خدمت داده شد. تمام هستی در اختیار من گذاشته شد تا بتوانم از تمام خوبی‌ها، از تمام کائنات و هر چیزی که کار می‌کند لذت ببرم و زندگی کنم و در نهایت از بستری که برای من فراهم شد تا بتوانم آموزش بگیرم و حال خوب را تجربه کنم، تشکر می‌کنم. من امروز به‌خاطر حال خوبی که در کنگره به دست آورده‌ام اشک می‌ریختم و از انرژی زیادی که داشتم، امیدوار بودم که بتوانم با تعادل، جلسه خوبی را برگزار کنم.

دستور جلسه امروز «وادی دوم و تأثیر آن روی من» است و در ادامه جشن یک سال رهایی خانم شادی عزیز را برگزار می‌کنیم. درباره دستور جلسه بخواهم صحبت کنم، وادی دوم در مورد من بود. هر زمانی که ناراحت بودم و با راهنمای خود صحبت می‌کردم؛ راهنما به من می‌گفتند: وادی دوم را بنویس.

در سفر اول شاید من بارهاوبارها وادی دوم را نوشتم، به جز اندکی از این وادی، بقیه را متوجه نمی‌شدم که چه هست؟ تولد یک سال رهایی ام بود، پیامی که برای من آمده بود، همین وادی دوم بود که خانم فریبا نوشته بودند؛ و همین جا دستشان را در قلبم می‌بوسم که اگر این خانم نبودند، من الان این جایگاه را نداشتم و این روز را به خانم فریبا تبریک می‌گویم.

من در اوج ناامیدی بودم، در کودکی تخریب‌های بسیاری به من وارد شده بود و خیلی اذیت شدم. من پدر و مادر نداشتم و بدون حضور آنها، بزرگ شدم و هر کسی، صاحب و بزرگ‌تر من بود. همیشه خود را هیچ می‌دانستم، ناامید بودم و گله و شکایت که چرا من به دنیا آمده‌ام؟ چرا برای من؟ چرا باید این‌جوری بشود؟ و چراهای دیگر.

همین چراها مرا بیشتر ناامید می‌کرد. چون جهل داشتم، نادان بودم، زندگی‌ام ازهم‌پاشیده شده بود و من بودم و خدای من. روزی با ناامیدی تمام وارد کنگره شدم، یک زن تنها، ناراحت و افسرده از همه‌جا رانده و درمانده، تازه یک بچه هم به بغل که باید حملش می‌کردم و شرایط بسیار سخت بود.

الان که مرور می‌کنم، ۱۳ سال پیش من با یک حال بسیار بدی وارد کنگره شدم، اینجا روی یک صندلی نشستم. هیچ‌چیز نداشتم، نه ارثی، نه مالی و نه کسی که ساپورتم کند و از صفر شروع کردم. هر موقع با خانم فریبا صحبت می‌کردم به من می‌گفتند: تو بیهوده به این دنیا نیامده‌ای و حتماً رسالتی داری؛ حتماً باید کاری انجام بدهی، چرا با خود چنین می‌کنی؟

تو در این جامعه یک مادر و یک خانم هستی. خانم فریبا مرتب این حرف‌ها را برای من تکرار می‌کردند. اینک بسیار خوشحال هستم از اینکه ایستادم و وادی دوم را خوب متوجه شدم و روی آن کار کردم. امروز که به کنگره می‌آمدم، این را با خود مرور می‌کردم که تمام سختی‌ها و مشکلات را گذراندم.

کنگره به من پول نداد، کنگره به من ترحم نکرد، کنگره برای من دلسوزی نکرد، کنگره به من مادر بودن را یاد داد، به من امید داد، به من زندگی داد، به من همسر بودن را داد؛ شخصیت داد، اعتبار داد، عزت‌نفس داد. ولی بیرون به من پول می‌دادند، ترحم می‌کردند، از من که یک خانم بودم سوءاستفاده می‌کردند. ولی این بیشتر حال من را بد می‌کرد و مرا فرومی‌برد، یک‌جوری شده بود که اصلاً دوست نداشتم مصرف کنم، بعضی مواقع‌ می‌گفتم: آنقدر مصرف می‌کنم که دیگر هیچ‌چیزی متوجه نشوم. داخل خیابان راه می‌رفتم ولی جرأت خودکشی نداشتم، با خود می‌گفتم: ان‌شاءالله یک ماشین به من بزند و در جا بمیرم.

ولی آن مرجان چه شد؟ الان من مدیون آقای مهندس هستم، و سپاسگزار خداوند که این بستر را برای ما فراهم کرد. از آقای مهندس تشکر می‌نمایم، من این‌ها را هیچ کجا نتوانستم پیدا کنم. این صحبت‌ها را برای سفر اولی‌ها می‌گویم که واقعاً بستر، بستر بسیار خوبی است. باید من درد می‌کشیدم و همراه این سختی‌ها بزرگ بشوم که الان بتوانم از زندگی خود لذت ببرم، از بودن خود لذت ببرم؛ و امروز از خانم شادی تشکر کردم به‌خاطر حال خوبی که به من هدیه کردند.

سخنان استاد در مورد یک سال رهایی مسافر شادی:
امروز تولد یک سال رهایی خانم شادی را داریم. این تولد را در رأس به جناب مهندس و خانم مونای عزیز تبریک عرض می‌نمایم، به تمام کسانی که پشت پرده زحمت می‌کشند تا یک نفر به رهایی برسد، ایجنت محترم، کادر مرزبانی، خانم مریم عزیز اسیستنت محترم بسیار تبریک عرض می‌نمایم. بیشترین زحمت را خانم مریم عزیز که راهنمای سفر اول شادی بودند، متحمل شدند. به خانم شادی عزیز بسیار تبریک می‌گویم، به همسر ایشان و دخترانشان تبریک می‌نمایم و خیلی برایشان خوشحال هستم.

خانم شادی سال‌های زیادی است که با کنگره آشنا هستند؛ ولی اذن ایشان صادر نشده بود و خیلی اذیت شدند تا اینکه وارد این شعبه شدند و سفر کردند. شادی خیلی خوب سفر کرد، فرمان‌بردار خوبی بودند و خوشحال هستم که حال خوب را تجربه کرد و امیدوارم که در کنار خانواده همیشه شاد و سلامت باشند.

پیام تولد:

آغاز بهترین ادامه حیات بشوید و از این محبت الهی لذت ببرید، در صدد یافتن بسیاری از مسائل حال خویش باشید. یک سال رهایی‌تان پر شگون باد

اعلام سفر:
نام راهنما: خانم مرجان - آنتی ایکس مصرفی: تریاک - روش درمان:  DST - داروی درمان: شربت OT - مدت سفر: ۱۱ ماه و ۲۸ روز - مدت رهایی: ۱ سال و ۱۲ ماه و ۲۸ روز - ورزش در کنگره: بدمینتون

خواسته:

خواسته اول: در دل بیان کردند.
خواسته دوم: امیدوارم که همه به محبت واقعی دست پیدا کنند و بدون هیچ چشم‌داشتی خدمت کنند.

صحبت‌های مسافر شادی:

سلام دوستان، شادی هستم یک مسافر.
از حس و حال خوب شما ممنونم. من نزدیک ۱۷ الی ۱۸ سال است که با کنگره آشنا هستم و قبلاً همسفر همسرم بودم، چند سالی در کنگره بودم؛ ولی اصلاً حالم خوبی نداشتم، در این مدتِ حضور در کنگره، حس من اصلاً خوب نشد؛ همیشه نقاب حال خوب می‌زدم.زمانی که مسافر من متوجه شدند، به من گفتند: برو سفر کن. به ایشان گفتم شما به من سفر بدهید؛ ولی ایشان قبول نکردند. هر روز دعوا و بحث جدیدی داشتیم، سخت بود، نمی‌توانستیم مشکلات را حل کنیم. زمانی که دعوا می‌کردیم کسی مشاجره‌های ما را نمی‌فهمید، خودمان دعوا می‌کردیم، خودمان آشتی می‌کردیم.

یک روز شوهرم شناسنامه خود را برداشت و کلید ماشین و همه چیز را گذاشت و گفت، من می‌روم و دیگر برنمی‌گردم؛ آن موقع من دارای دو فرزند کوچک بودم. به کسی نمی‌توانستم بگویم که همسرم از خانه رفته است و حال بدی داشتم. ۱۲ شب شد صبر کردم. آن شب من هیئت بودم، نگران شده و استرس داشتم، زمانی که به خانه آمدم، شوهرم با یک جعبه شیرینی به خانه برگشته بود. صبح آن روز با هم پیش مشاور رفتیم و من به او گفتم من مشکلی ندارم، گفت باید با همدیگر برویم، گفتم شما مشکل دارید و شما باید بروید مشکل خود را حل کنید.

خلاصه با هم صحبت کردیم و قرار شد با هم به کنگره برویم. پنجشنبه به کنگره رفتم، سه نفر آقا بالا نشسته بودند. اصلاً آشنا نبودم، با خود گفتم من باید بروم و مشکل خود را جلوی این‌همه آدم مطرح کنم؟ همسرم گفتند: نه فعلاً اینجا بنشینید و گوش دهید. بعد از اتمام جلسه من را مشاوره کردند و گفتند شما باید ۱۰ الی ۱۱ ماه بیایید تا حال شما خوب شود. من آمدم و خدا را شکر مشکلات حل شد، زندگی‌مان آرام شد، خوب شد، ولی همچنان حال من خوب نبود.

چند سالی با شوهرم به کنگره رفتیم، ولی حال من خوب نمی‌شد. خلاصه بگویم بعد از چند سالی فکر کردم اگر برای خود کاری انجام ندهم، هیچ‌کس نمی‌تواند برای من کاری انجام دهد. از شب تا صبح بیدار بودم اصلاً نمی‌توانستم بخوابم. یک روز خود ایشان به من گفتند: برو و اعلام کن که مسافر هستی تا حالت خوب بشود، من رفتم و سفرم را شروع کردم و تا آن موقع من حتی یک سی‌دی هم ننوشته بودم. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که بتوانم سی‌دی بنویسم. خدا را شکر آمدم و شروع به سفر کردم. خانم مریم خیلی برای من زحمت کشیدند، از ایشان بسیار متشکرم.

بعد از شش ماه تمام سی‌دی‌هایم را نوشتم، با عشق نوشتم و دوست داشتم که بنویسم. انسان باید در زندگی هدف داشته باشد؛ ولی من آن روز هدف را نمی‌دانستم چه هست؛ حالا فهمیدم که آن روز که من به کنگره آمدم، هدفم رهایی و حال خوب بوده است که به هدف خود رسیده‌ام.

خدا را شکر می‌کنم و اگر بتوانم خدمتی انجام دهم به خود خدمت می‌کنم. در ادامه از آقای مهندس خیلی تشکر می‌نمایم، از خانواده محترم ایشان، خانم مرجان عزیز، اسیستانت محترم خانم مریم، مرزبانان عزیز و ایجنت محترم تشکر می‌نمایم، از دخترانم، همسرم که به من امید می‌دادند، تشکر می‌کنم. از راهنمای تازه‌واردینم خانم سیمین و از خانم آزاده کمال تشکر و سپاسگزاری را دارم و از همه شما عزیزان که اینجا در جشن رهایی من شرکت کردید متشکرم.

صحبت‌های همسفر ستایش:

سلام دوستان، ستایش هستم یک همسفر.
از خانم مریم، خانم مرجان، خانم نیکی ایجنت محترم و مرزبانان عزیز تشکر می‌نمایم و یک تشکر ویژه از پدر و مادرم دارم که برای من هیچ‌چیزی کم نگذاشتند و همیشه هوای من را داشتند و امیدوارم من را ببخشند اگر جایی اذیتشان کردم. از آقای مهندس که این بستر را برای ما فراهم کردند بسیار تشکر می‌کنم خیلی ممنون بابت وقت مشارکت.

صحبت‌های مسافر مرتضی:

سلام دوستان، مرتضی هستم یک مسافر.

نام راهنما: آقای خدامی - آنتی ایکس مصرفی: الکل، شیره، شیشه - مدت تخریب: ۱۷ سال - روش درمان: DST - داروی درمان: شربت OT- مدت سفر: ۱۱ ماه - مدت رهایی: ۱۷ سال و ۴ ماه - مدت رهایی نیکوتین: ۱۰ سال و ۴ ماه -

از اینکه اجازه دادید در این جشن حضور داشته باشم، سپاسگزاری می‌نمایم. من یک تفأل با کتاب ۶۰ درجه زدم نوشته بود: پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. راه جدید دیگری برای شادی شروع می‌شود که آسان و راحت نیست، امیدوارم در مسیری که می‌آید، خدمت به کنگره و قدرشناسی از اساتید را فراموش نکند و بتواند یک رهجوی خوب، یک مادر خوب و یک همسر خوب باشد.

از خانم مرجان راهنمای گرامی، تشکر می‌کنم و آرزوی موفقیت برای ایشان را خواهانم. از همه شما ممنون و سپاسگزارم که در جشن امروز شرکت کردید، آرزوی ورود به سفر دوم را برای سفر اولی‌ها دارم. از دختران عزیزم کمال تشکر را دارم. ممنون و سپاسگزارم.

تایپ: مسافر مریم لژیون ۵ نمایندگی یاس اصفهان
ویرایش: همسفر بدری لژیون ۱۴ نمایندگی یاس اصفهان
بازبینی و ارسال:همسفر فاطمه
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .