یازدهمین جلسه از دوره شصت و هشتم کارگاههای آموزشی - خصوصی خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی ارغوان تهران، با استادی مسافر نسرین، نگهبانی مسافر فائزه و دبیری مسافر مهدیه، با دستور جلسه «وادی دوم و تأثیر آن روی من» روز یکشنبه ۷ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان نسرین هستم یک مسافر
عنوان وادی دوم میگوید؛ هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به این دنیا نمینهد. آقای مهندس هم بارها فرمودهاند: تمام موجوداتی که خداوند خلق کرده، برای کاری آفریده شدهاند و به همه آنها اختیار و اراده داده شده تا بتوانند راه خودشان را انتخاب کنند.
من هم از این قاعده مستثنی نیستم و اگر راه خودم را گم نکرده بودم، هیچوقت پایم به کنگره باز نمیشد. من هم میبایست وارد تاریکی میشدم و آن را تجربه میکردم تا بتوانم به روشنایی برسم و خداوند را شاکرم که بعد از طیکردن تاریکیها، وارد کنگره شدم و به روشنایی رسیدم.
قبل از ورودم به کنگره، همیشه احساس پوچی میکردم، حتی احساس میکردم که دیگران من را مخل آسایش میدانند و با خودشان میگویند که من اصلاً برای چه به دنیا آمدهام؟ از طرفی بیماریهای متعددی داشتم و دکترها هم جوابم کرده بودند. تمام اینها باعث شده بود که دیگر از همهجا بریده بودم تا اینکه بالاخره به پیشنهاد همسرم به کنگره آمدم.
اوایل ورودم، هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ جسمی، حالم خیلی بد بود تا اینکه به وادی دوم رسیدیم. در این وادی آقای مهندس در بین صحبتهایشان به فرد دوچرخهسواری اشاره کردند که سرطان داشته و درمان شده بودند. آنجا بود که به خودم آمدم و به خودم گفتم من هم میتوانم اراده کنم و حرکت درست انجام بدهم تا حالم خوب شود و از همان وادی با خودم تصمیم گرفتم که روی حرف راهنمایم خانم فائزه حرف نزنم و فرمانبردار باشم.
من در کنگره فرمانبردار خوبی بودم؛ ولی در خانه نه،و نمیدانستم در خانه و با اعضای خانواده چگونه درست رفتار کنم. وقتی در این مورد با راهنمایم مشورت کردم، ایشان به من گفتند؛ اگر میخواهی آدم مفیدی باشی، باید از خانهٔ خودت شروع کنی و من رفتهرفته بهتر شدم تا اینکه در سفر دوم به لژیون خانم اعظم رفتم و آنجا بود که تازه فهمیدم چه قدرتی در درونم هست. درواقع خانم اعظم به من خیلی قدرت داد، منی که باورم نمیشد بتوانم پشت میز کار بنشینم یا حتی اصلا بتوانم با کسی حرف بزنم.
از ایشان خیلی ممنونم و دستانش را میبوسم. همینطور از آقای مهندس، مرزبانهای عزیز و از ایجنت محترممان خانم زهرا ممنونم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند تا بتوانم در جایگاه استاد جلسه نیز خدمت کنم.
من یک آدم گمشدهای بودم که به هر دری برای نجاتم چنگ میزدم؛ ولی به هر دری میزدم انگار بهجای کمک؛ هرچه درد و بدبختی بود را به جانم میریخت. تنها دری که راه صراط مستقیم را به من نشان داد، کنگره بود. کنگره جایی بود که در آن توانستم راهم را پیدا کنم. در اینجا بود که تازه بعد از سالها به آرامش رسیدم.
از آقای مهندس بابت بنای این مکان ممنونم، مکانی که میتوانیم با آمدن به آن، درمان شویم و به حال خوش برسیم. واقعاً کنگره جای سجدهکردن دارد. همینطور از ایشان بابت آموزشهایی که در کنگره به ما میدهند، ممنونم.
من هجده سال تمام در مرگ فرزندم مانده بودم و اصلاً متوجه فرزند دیگرم نبودم، نمیدیدمش و مادرم او را بزرگ کرد و حتی تفکرکردن را بلد نبودم. اینجا تفکرکردن را یاد گرفتم و آموختم که باید از یکسری مسائل رها شویم.الان همان فرزندی که سالها نمیدیدمش؛ به من میگوید: مامان شما چهقدر تغییر کردی، هم حالت خوب است و هم دیگر بوی سیگار نمیدهی. از آقای مهندس بابت نشاندادن راه درست ممنونم و از شما هم خیلی ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.
تایپ و ویرایش: مسافر ندا - لژیون دهم - نمایندگی ارغوان تهران
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه
عکس: مسافر مژگان - نمایندگی ارغوان تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
118