English Version
This Site Is Available In English

زندگی در مسیر صحیح و باورهای درست زیبا است

زندگی در مسیر صحیح و باورهای درست زیبا است

خداوند را سپاس برای همه چیز، آری شکر، دیگر از همه جا رانده و مانده شده بودم به هر راهی پا می‌گذاشتم به بن‌بست ختم می‌شد وضع و روز خود و زندگی بهتر که نمی‌شد بدتر از قبل هم می‌شد تا اینکه خداوند کمک کرد و راه کنگره برای من باز شد با آنچه تصور می‌کردم فاصله از زمین تا سما بود. پنجشنبه بود راهی کنگره شدم تا مسافرم را به آنجا بسپارم و برگردم؛ اما آن‌جا مهربانانی با شال زرد مرا در آغوش گرفتند با خود گفتم نکند فکر کردند من مصرف کننده هستم، آری دستان سرد و چشمانی که در آن کور سوی امیدی نداشت گویای همه چیز بود و این من بودم و منیت‌هایم و اینکه فکر می‌کردم حال من خیلی خوب است و فقط مسافر من باید تغییر کند و او باید زندگی را خوب کند غافل از اینکه تاریکی‌های وجود من دست کمی از مسافر نداشت و چه بسا بدتر هم بود. من خود را به دست راهنمایی سپردم که حال و احوال مرا بهتر از خود من می‌دانست و از اوضاع من باخبر بود، من هم باید سفری را آغاز کنم تا به صلح و آرامش برسم تا اینگونه بتوانم به مسافر و خانواده خود خدمت کنم من با آن حال آشفته نمی‌توانستم به خود کمک کنم چه برسد به دیگران. باید تغییرات را از خود شروع می‌کردم و پله‌پله ترس‌ها، خشم‌ها و ناامیدی‌ها را پشت سر می‌گذاشتم تا سالم و با آرامش به ساحل می‌رسیدم، کم‌کم متوجه شدم که باید لنگر کشتی را بکشم و حرکت را آغاز کنم. قبلاً خود را علامه دهر می‌دانستم، این دانایی تنها کافی نبود باید به دانایی مؤثر تبدیل می‌شد. مشکلات یک روزه  به وجود نیامده بودند که یک روزه هم بخواهد برطرف شوند باید با صبوری و ذره‌ذره به مقابله با آن‌ها می‌رفتم و این‌ میسر نبود مگر با همراهی دلسوزانه کسی که خود هم این راه را طی کرده بود، خدا را شکر که در کنار راهنمای عزیزم و با مشورت با او هر روز بهتر از دیروز می‌شوم و آرامش هم‌خانه دلم شده است. خوشحال هستم که اذن ورود من به چنین مکانی صادر شد و خداوند مهربانم راهنمایی دلسوز را سر راه من قرار داد تا از تجربیات او استفاده کنم. آری من باصبوری، بالا بردن نقطه تحمل، فرمانبرداری و یک رهجو شایسته بودن می‌توانم سختی‌ها و گره‌های کور زندگی و وجود خود را به آرامی باز کنم و به تاریکی‌ها پایان دهم و آن موقع شاهد رشد جوانه‌های امید باشم. اکنون متوجه تخریب‌های درونی خود می‌شوم گاهی با خود می‌گویم ای کاش در مدرسه درسی بنام کنگره بود و این آموزش‌ها سراسری می‌شد و همگان از آن بهرمند می‌شدند امیدوارم بتوانم از این مسیر حداکثر استفاده را ببرم.

نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر نرگس (بیست‌‌وششم)

پیش از ورود به کنگره اصلاً آرامش نداشتم همیشه بی‌حوصله بودم و توانایی انجام کارهای منزل را نداشتم با مسافر خود برخورد خوبی نداشتم و به فرزند خود برای کوچکترین موضوعی گیر می‌دادم و با او مشاجره می‌کردم تا اینکه از طریق مسافر خود به کنگره آمدم هرگز فکر نمی‌کردم روزی برسد که به عنوان یک همسفر در کنگره حضور پیدا کنم همیشه تصور می‌کردم تنها حال مسافر من بد است درصورتی‌که حال من از او بدتر بود، اینکه پس از گذشت چند جلسه و مشاوره راهنمای تازه واردین جذب کنگره شدم آرامش و حال خوشی دریافت کردم بعد از آن با راهنمای آشنا شدم تا با آموزش‌های نابی که از ایشان و دوستانم گرفتم به زندگی دلگرم شدم و نقطه تحمل من بالا رفت اکنون که در کنگره هستم آرامش را حس کرده و با تمام وجود سرشار از امید به مسیر خود ادامه خواهم داد و خداوند را شاکر هستم که کنگره و آقای مهندس دژاکام و خانواده عزیز ایشان را در مسیر زندگی من قرار داد و لیاقت همسفر بودن را به من عطا کرد. امیدوارم با خدمت کردن در کنگره بتوانم ذره ای از زحمات راهنمای خوبم و همه خدمتگزاران کنگره۶٠ را جبران کنم. ذهن من همیشه درگیر مشکلات بود با نوشتن سی‌دی ذهن من آرام گرفت و باعث شد که نظم را در خانه برقرار کنم و با برنامه‌ریزی که انجام دادم توانستم به موقع سی‌دی بنویسم و از سخنان آقای مهندس دژاکام و استاد امین تجربه‌های زیادی کسب کنم و در زندگی به کار ببرم.
چقدر زندگی در مسیر صحیح و باورهای درست زیبا است و اکنون رنگ و رخسار سفید مسافر خود را که می‌بینم چشمانم از اشک خیس می شود و این اشک‌ها به دلیل شوق است. اکنون اعتماد به نفسی بدست آوردم که دوست دارم همه بدانند من به مقدس‌ترین مکان پا گذاشته‌ام و از اینکه به‌عنوان یک همسفر در کنگره۶٠ حضور دارم، همه هستی را دوست دارم حتی بدی‌هایی که قبلا برای من ناراحت کننده بود را دوست دارم و از آنچه خداوند از من گرفته ناراحت نمی‌شوم زیرا آموختم پایان هر نقطه سر آغاز خط دیگری است.

نویسنده: همسفر احترام رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون بیست‌وششم)

پیش از ورود به کنگره نسبت به مسافر خود خشم، کینه و نفرت داشتم و قادر به دور کردن این احساسات نبودم، مسافر خود را دلیل تمام بدبختی و بدشانسی خود می‌دانستم این افکار باعث بی اهمیتی و محبت نکردن نسبت به او  شده بود، به همین دلیل همیشه حال بسیار بدی داشتم و دیگران را مقصر مشکلات خود می‌دانستم با آموزش گرفتن در کنگره۶٠ متوجه شدم که برای بهتر شدن حال خود باید مسئولیت‌پذیر باشم و مسافر خود را به چشم یک بیمار ببینم و در کنارش باشم. اطلاعاتی از کنگره نداشتم باحالی آشفته و حس طلبکار بودن از زندگی و مسافر خود به کنگره آمدم با آموزش‌ها و راهنمایی‌ها ذره‌ذره مشکلاتی که بسیار دشوار  را به راحترین روش برای من قابل حل شده است این آموزش‌ها نه تنها روی من؛ بلکه روی خانواده هم تأتیرگذار بود. خداوند را شاکر هستم که درمسیر کنگره قرار گرفتم که از این طریق به شناخت قدرت مطلق دست یابم. بعد از ورود به کنگره سعی کردم با کینه و نفرت روبه‌رو نشوم و بتوانم محبت رو دریافت کنم و در رفتار و گفتار به مسافر خود ثابت کنم که او برای من اهمیت دارد و اگر تا به حال در زندگی خود استوار بودم به زور و اجبار نبوده بلکه از روی دوست داشتن و عشق بوده است؛زمانی‌که زندگی من رنگ آرامش بگیرد تا پایان ادامه می‌دهم. در کنگره۶٠ آموختم که برای گشایش کارها باید تفکر درست داشته باشم و بهترین دستاورد از آموزش‌ها را داشته باشم و در پی آن به یاری خداوند تجربه‌های درستی کسب کنم و به دانایی هر چه تمام برسم. خداوند را شاکر و سپاسگزار هستم که ۶ ماه است من و مسافرم را در مسیر کنگره قرار داده تا با دریافت آموزش‌ها به شناخت خود پی ببرم و در ادامه به شناخت قدرت مطلق دست یابم.

نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون بیست‌وششم)

ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون یکم)
عکس: همسفر صبیحه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون‌یازدهم)
ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
نمایندگی همسفران سلمان‌فارسی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .