آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است. وقتی باورها با محبت واقعی عجین شوند معنای محبت را لمس میکنیم و دیگرانی که هیچ وقت از نظر محبت حضور نداشتهاند همان ظروف تهی هستند. انسان موجود حساسی است و میتواند با کوچکترین مسئله وارد تاریکیها شود و این مسئله میتواند از یک دروغ یعنی از یک نقطه کوچک شروع شود. سد بزرگی را در نظر بگیریم اگر درون سد به اندازه سوزنی سوراخ شود قطعاً سد را از بین میبرد. فاصله عشق و نفرت به اندازه یک مو فاصله است. عشق کلیدی است که هستی را دور هم جمع کرده و اگر عشق نبود جنبش و تکاپویی هم نبود مانند مرگ که حرکتی در آن نیست. قدرت خداوند بزرگ سر تا پا عشق است از عشق چه بگویم که یک مفهوم آن شوق است برای وصل، و وصل کلیدی است برای جمع کردن هستی و کل موجودات به دور هم و ایجاد حیات و این قدرت عشق است که در صور پنهان و آشکار، آفرینش را به تکاپو و جنبش درآورده است و آنقدر ارزشمند است که زندگی و حیات بدون عشق سکون است و مرگ بیصدا، قدرت مطلق تماماً عشق است و تمامی هستی برمبنای عشق بنیان گردیده است. شاه و گدا، زشت و زیبا، باخدا و بیخدا، سرخ و زرد، سیاه و سفید باسواد و بیسواد و..... را نمیشناسد و هیچ حد و مرزی ندارد. عشق آنقدر عظیم است که هستی در عشق شناور است. گویی عشق به سان جامی است که تمامی هستی را در خود جای داده است و از گسیختگی و پاره شدن آن جلوگیری مینماید. امواج عشق در همه جا موج میزند کافی است دستت را دراز کنی اگر دستت خالی از کینه، نفرت، حسادت و انتقامجویی باشد عشق در دستان تو قرار دارد. تو میتوانی عشق را پس بزنی، اما عشق هرگز تو را پس نمیزند زیرا همه در عشق شناور هستند. عشق، مجموعه اضداد را نیز با آغوش باز در خود جای داده است و در مسیر حیات، خود را به اشکال مختلف به نمایش در میآورد. تا حیات را شیرین و ماندگار نماید.
عشق هم گل است و هم خار، هم وصل است و هم هجران، هم نار است و هم نور، هم آتش است و هم خاکستر، هم مهر است و هم قهر، هم یأس است و هم امید، هم شوق است و هم اضطراب، هم سکر است و هم حیرت و گاهی هم خون است و هم شمشیر و در نهایت هم درد است و هم درمان، عشق به ظاهر سوختن است اما نه برای خاکستر شدن بلکه برای تبدیل شدن به نور، برای رسیدن، برای فهمیدن، برای زیستن و برای عشق ورزیدن، عشق یعنی پای برهنه روی گداختههای آتش راه رفتن وقتی که در وادی عشق قرار گرفتی آتشهای گداخته را به سان گلبرگهای نرم و لطیف در زیر پای خودت احساس خواهی کرد و از هیچ غل و زنجیری پروایی در سر نخواهی داشت زیرا تو در اثر قدرت عشق سوزندگی آتش را به گونهای دیگر احساس خواهی کرد و آن را به جان خریداری و این شعبده معمار بزرگ عشق است. قدرت مطلق سرشار از عشق و محبت بود و برای نمایش عشق خود به امواج عشق فرمان داد تا در دل ذرات قرار گیرند و سپس به زیباترین شکل ممکن اقدام به خلق جهانهای آفرینش و موجودات گرفت تا خود را متجلی نماید. کائنات جولانگاه عشق است و مخلوقین الهی منزلگاه آن و محبت اسباب و نشانه آن، بنابراین قدرت مطلق برای ابراز عشق خود خلق جهانهای آفرینش و حیات را به باشکوهترین شکل ممکن به ارمغان آورد تا حیات با تنوع و گوناگونی و تکثیر در زمین و آسمان، دشت و دریا و کوه و صحرا به سیر تکاملی خود ادامه دهد تا امواج عشق در تمامی ذرات هستی متبلور گردد. گر چه تاکنون برای توصیف عشق، مطالب زیادی مطرح شده است. ولی تا زمانی که اجزای تشکیل دهنده عشق را نشناسیم مسئله روشن نخواهد شد. مثلث عشق دارای سه ضلع میباشد و عبارتند از سایهها، جاذبه، حس، سایهها برای پدیدار شدن عشق شرط اول آن است که باید چیزی وجود داشته باشد تا عشق و معشوق مفهوم یابند و ما عاشق و یا معشوق آن چیز گردیم البته آن چیز میتواند در بعد مادی باشد و یا در بعد روحانی به هر حال باید چیزی وجود داشته باشد و فرقی نمیکند که در کجا باشد و ما در تعریف خود به آن چیز سایهها میگوییم.
بنابراین وجود سایهها و الزامی بودن آنها یکی از پایههای اصلی عشق میباشد. حال اگر سایهها وجود نداشته باشند عشقی هم به وجود نخواهد آمد به عبارت دیگر بدون وجود سایهها عشق هیچ مفهومی ندارد به همین دلیل خلق موجودات توسط قدرت مطلق انجام پذیرفت تا عشق در تمامی مخلوقین متجلی شود هر موجودی بیش از یک پیکره دارد چون هر موجودی دارای صور آشکار و صور پنهان میباشد و از آن جایی که هم صور آشکار و هم صور پنهان او هر کدام به تنهایی دارای پیکرههایی مجزا و جدا از هم و با طول و موج و ارتعاشات متفاوت میباشند به این دلیل میگوییم سایهها، برای مثال: سایه صور آشکار انسان جسم او است و سایه صور پنهان او میتواند نفس روح و غیره باشد. محبت و عشق آغاز و پایان مشخصی ندارد. جاذبه هرگاه چیزی، چیزی را به طرف خودش بکشد به آن نیروی کشش یا قدرت جاذبه میگوییم. هرگاه چیزی، چیزی را از خودش براند یا دفع کند به آن نیروی دفع یا قدرت دافعه میگوییم. در فصل پاییز و یا برگریزان با نمایش بهترین رنگها در جنگلی که زمین آن مملوء از برگها درختان است و همه چیز آرام به نظر میرسد پنکهای بزرگ روی زمین به چشم میخورد این پنکه برای آزمایشی مهیا گردیده است به گونهای عمل میکند که اگر در جهت چپ به گردش درآید مثل هواکش عمل میکند. با وصل کلید این بار پنکه در جهت راست گرد مثل باد بزن به چرخش در میآید. پنکه تمامی برگها را مقابل خودش را تا مسافتی قدرت دارد از خودش دور میکند در این شرایط ما قدرت دافعه را مشاهده میکنیم و پنکه خاموش میشود. انسانها هم همینگونه هستند با وجود اینکه ثابت و مستقل هستند میتوانند با چرخش در افکار، اندیشه، رفتار و کردار خود، به گونهای متفاوت عمل کنند که دارای قدرت جاذبه یا دافعه باشند و البته این موضوع بستگی کامل به دانایی و فرق نگاه آنها دارد ما همه در پی یکدیگر روان هستیم تا بدانیم آنچه نمیدانیم و گاهی هم ما در پی یکدیگر روان هستیم تا عشق گم کرده خود را دوباره بیابیم.
نویسنده: همسفر حبیبه، راهنما همسفر مهدیه (لژیون یکم)
رابط خبری: همسفر زهرا، راهنما همسفر مهدیه (لژیون یکم)
ویرایش و ارسال: همسفر منصوره، راهنما همسفر مهدیه (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی کریمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
105