به نام قدرت مطلق الله؛
مصاحبه با راهنمای پیشکسوت شعبه ستارخان مسافر احمد در روز دوشنبه 10 اردیبهشت ۱۴۰۳
مسافر منصور: سلام و وقت بخیر خدمت آقای شریفیان! برای آشنایی لطف کنید به رسم کنگره خودتان را کوتاه معرفی کنید.
سلام دوستان احمد هستم یک مسافر! آنتی ایکس مصرفی قرص،شیشه،تزریق کراک. نوزده ماه و پانزده روز سفر کردم به روش دی اس تی با داروی اپیوم به راهنمایی استاد عزیزم آقای مجتبی دهقانی. آزادی و رهایی دوازده سال و هشت ماه.
-امروز شعبه استاد معین میزبان راهنمایان زیادی هست که مدت خدمتشان به اتمام رسیده و تودیع شده اند. شما بعد از تودیع چه حسی داشتید؟
نکتهای که وجود دارد این است که بعد از دوازده تا پانزده سال حضور در کنگره ناخواسته دچار عاداتی شدم که این عادات وابستگیهایی را به وجود آورد. من تا مدتی بعد از تودیع دچار سندروم ساعت بیقراری بودم. سه روز در هفته بین ساعات پنج عصر تا هشت شب اوقات بیقراری من بود. جدا شدن از یک مرحله و وارد مرحلهای جدید شدن سخت است. تغییر کردن اولویت ها بالطبع دشوار است اما باید دانست تغییرات لازم است و این تغییرات باید در زمان مشخصی اتفاق بیافتد.
-بعد از تودیع یک راهنما چطور به سیر صعودی خودش ادامه میدهد؟
توجه کنید آموزش هایی که ما در کنگره میبینیم بهانهای است برای تمرین خودمان. چهار الی ده سال آموزش جمعی مرتب در زمینه هایی مانند جهان بینی و ... برای یک راهنما فرصت فوق العادهای است. یک رهجو در واقع حریفی تمرینی برای راهنما است تا نقاط ضعف و قوتش را بهتر محک بزند! در جامعه یک راهنما در مواجهه با مدلهای واقعی همین تعالیم و تمرینات کنگره را به آزمایش میگذارد. مانند شبیه سازهایی که برای آموزش رانندگی اشخاص را در وضعیتی مجازی قرار میدهند و بعد از اتمام آموزش، زمانی که شخص رانندگی واقعی را تجربه میکند و با مشکلات و موانعی بر سر راهش مواجه میشود تازه متوجه میشود چطور باید از آن آموزش ها استفاده کند تا بتواند مسائل را حل کند. به نوعی تمام مسائلی که در زندگی روزمره پس از تودیع برایمان رخ میدهد به کمک آموزشهای کنگره راه حل های دلچسبتری پیدا میکنند.
-به نظر شما شخصی که سفر ناموفقی داشته و برگشت خورده است،چطور میتواند گذشته را فراموش کند و قدم در مسیر موفقیت بگذارد؟
جایگاه آدم ها و تصمیماتشان این قضیه را روشن میکند.من این تجربه را داشتم که بعد از چند سال زمانی که به کنگره بازگشتم تنها مانعی که برایم وجود داشت گره هایی بود که در قالب خجالت کشیدن خودش را بروز میداد. این احساس باعث میشد مدام سرم را پایین بیندازم و تصور کنم دیگران دارند در مورد برگشت خوردن من صحبت میکنند. این قبیل احساسات رنج آور است اما تا وقتی که نتوانیم ازشان عبور کنیم مطمئنناً حال خوش به سراغمان نخواهد آمد. در واقع این نوع احساسات توهماتی هستند که مانع انتخاب درست میشوند و نمیگذارند سفر خوبی داشته باشیم. برای رهایی از این توهمات باید تمام تمرکزمان را به روی هدفمان بگذاریم. به تعالیم جهان بینی که توجه کنید متوجه میشوید برای عبور از ترس باید با آن روبرو بشوید و این تقابل به کمک مثلث دانایی بسیار راحت تر اتفاق میافتد. به عبارتی افزایش سطح دانایی و ارتقا آن، مقابله با ترس ها را ساده و ساده تر میکند.
-مهمترین مواردی که یک سفر دومی به کمکشان میتواند سفر سالم خود را تضمین کند نام ببرید؟
مثالی برایتان میزنم! یکی دو نفر از عزیزان را دیدم که در زمان تودیعم سفر دومی بودند و در جشن ها میکروفون گردان، چند روز قبل مجدداً این دوستان را دیدم که با حالی خراب در سفر اول هستند و کماکان میکروفون گردان! در این ده سالی که گذشته است من هزار تصمیم گرفته ام و کارهای مختلفی انجام داده ام ولی این آقایان دوباره برگشته اند سر خط اول. شما یک سینک ظرفشویی را در نظر بگیرید! زهوارهای کنار تخته اش برای این هست که بعد از آب بندی شدن رطوبت نفوذ نکند و چوب سالم بماند. به نظر من یک سفر دومی مصداق بارز این است که شما سینکی را آماده کرده اید ولی ضامن سالم ماندن آن سینک چسب مناسبی است که از قضا هزینه چندانی هم ندارد. همین اقدامات کوچک یعنی شما باید به تمام اصول ریز و درشت پایبند بمانید. مثلا همین مسئله خواب شب که شما باید به طور اصولی انجامش بدهید تا به نوعی عادت و روتین در زندگیتان تبدیل شود. تکرار میکنم پایبندی به اموری که در کنگره آموزش میبینیم بهترین ضمانت برای ادامه مسیرمان میباشد و هیچ الزامی در برگشت خوردن هیچ رها شده ای وجود ندارد.
-پیرو سوال قبل، استاد امین در سی دی "خوی وحشی" درباره اهلی شدن انسان و تاثیر آن بر آموزش پذیر شدنش صحبت های مهمی میکنند. لطفا نظرتان را در این زمینه بیان کنید؟
من به دلیل تجربه سفرهای ناموفقی که در کنگره و سازمانهای دیگر داشته ام، احساس میکنم بعضی از آدمها بارشان سنگین است! هستند کسانی که یک سال میآیند بعد نیستند و چند سال بعد میآیند و مدتی هستند و دوباره میروند و مجدداً بعد مدتی میآیند و رها نمیشوند. به نقطه نهایی میرسند اما آن اتفاق قشنگی که باید برایشان نمیافتد. انگار مجبور هستند این تجربه های تلخ را بارها تکرار کنند. فکر میکنم این دقیقاً به دلیل اهلی نشدنشان است و معتقدم اهلی شدن اذن و دلیل میخواهد. بانک زمانی به شخصی وام میدهد که طرح قابل توجیهی داشته باشد. پایان نامه دانشگاه هم نیاز به دفاع دارد. بعضی وقتها آدم ها برای رها شدن دفاعیه مناسبی ندارند یا به تعبیر استاد امین هنوز "اهلی" نشده اند. در کنگره میگوییم شخص باید به خاطر خودش بیاید. کاملا موافقم که اگر در ابتدا بهانه ای داشته باشیم بهتر کارها را انجام میدهیم. مثلاً می گویند خدمت کردن در کنگره حال خوشی دارد. بعضی ها اول ممکن است برای اینکه به چشم راهنمایشان بیایند خدمت کنند، مثلا چای پخش کنند یا نوشتار بخوانند. خود ما وقتی جارو به دست میگرفتیم آنقدر چرخ میزدیم تا راهنمایمان ما را در حین کار ببیند، ولی به نظرم این اتفاقات باید میافتاد تا ما به جایی برسیم که خدمتی را انجام بدهیم و کسی متوجه نشود.
-این روزها سفر دومیهای زیادی هستند که مشغول آماده شدن برای آزمون کمک راهنمایی هستند،چه پیشنهاد و پیامی برای این دوستان دارید؟
به نظر من جایگاه راهنمایی فرصت فوق العاده ای است که برای هر کسی اتفاق نمیافتد. ممکن است هزار نفر در یک شعبه باشند و صد نفر آزمون بدهند و شخص بایستی تلاش کند در بین آن صد نفر جزو نفرات اول باشد. جناب مهندس در آموزشهایشان تاکید کرده اند که خدمت در کنگره برابر است با چند دوره حیات. به نظر من با رسیدن به جایگاه راهنمایی کیفیت بالای زندگی طوری تضمین میشود که بعد از تودیع هم اثراتش کاملا مشهود است. راهنمایی جایگاهی است که وقتی تجربه اش میکنید سالیان سال و شاید حتی بعد از زندگی در این جهان خاکی هم شما فواید و ثواب و حال خوشش را آشکارا احساس کنید. آدم ها چند نوع هستند، بعضی زمانی که هدیه میگیرند خوشحال میشوند و بعضی زمانی که به دیگران هدیه میدهند یا کمکشان میکنند. شما زمانی که در سفر اول هستید و از راهنمایتان کمک میگیرید حال خوش پیدا میکنید و بهتر است تلاش کنید تا راهنما بشوید و همچون پیش کسوتانتان کمک کنید دیگران هم این حال خوش را تجربه کنند. من در طول هشت سال راهنما بودن به دلیل خدمات متنوعی که انجام میدادم تقریباً شش روز در هفته وقت و پاره وقت درگیر کنگره بودم. در واقع کنگره برای من اولویت داشت و در راس امور بود. دلیل من برای این حجم از کار، کمک کردن و درمان بود و لذتی که از این فرآیند نصیبم میشد. با این وجود بعد از تودیع اولویت من از درمان و کنگره و آموزش به سمت زندگی شخصی و شغلم سوق پیدا کرد. طبق گفته جناب مهندس نمیشود که شما راهنمای خوبی باشید و چشمتان به دست دیگران باشد. یا مثلا شغلی داشته باشید که در شانتان نباشد. به همین دلیل هر چیزی سر وقت و جای خودش لذت بخش و دلچسب است. در پایان برای همه آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم بتوانند این لذت ناب (جایگاه راهنمایی) را تجربه کنند.
مصاحبه و عکس: مسافر منصور
تایپ و ویرایش: مسافر مجتبی
تنظیم: مسافر میلاد
- تعداد بازدید از این مطلب :
257