English Version
English

اشعار شاعران کنگره ۶۰

اشعار شاعران کنگره ۶۰

پهلوانان که به شهنامه شدند صاحب نام
همه با گرز و تبرزین، سپر و تیغ و نیام

هرکه بر تن زره صد گره و بر سر خوود
وسط معرکه‌ جنگ و به هر میدان بود

همگی بهر مقام و زر و نامی یا ننگ
تن به میدان خطر برده و می‌کردند جنگ

این زمان در وسط معرکهِ دیو سیاه
نه به دست تو بود گرز و نه همراه تو جانانه سپاه

تو چنان رستم و گودرز و چون صد لشکر
یک تنه دیو سیاهی بشکستی ز تهمتن بهتر

جنگ تو، جنگ سیاهی و نبرد نور است
لشکرت همچو منی خسته و بی‌جان شده و رنجور است

تو فریدونی و ضحاک ببستی استاد
تو خودت رستم دستانی و بهرام و قباد

تو شهنشاه سخاوت، ملک بخشش و مهر
خسته هرگز نشوی، کی رودَت خنده ز چهر

تیغ تو هست قلم، خوود تو فکر زیبا
زره صد گره‌ات این تن آزاد و رها

رجز معرکه‌ات پند چنان قند و عسل
وصف تو راهنما هیچ نگنجد به مثَل

نه که یاد تو فراموش کنم در لحظات
شعر و ضرب المثل و قصه کم است و کلمات

وصف فرزانگی و مهر معلم به جهان
کی بگنجد به زبان یا که مکان یا به زمان

رهنمایی و خودت الگوی علم و ادبی
نور خورشید برای گذر ما ز شبی

رهنما، ما همه از جان و دل و عمق وجود
پیش پایت به ادب خم شده سرها به سجود

افتخار همه‌ِ ما شده شاگردی‌تان
خیر این کار عظیم روزی‌تان در دو جهان

جمع‌تان جمع و تنِ پاک شما سالم باد
لب‌تان پر ز گل خنده و دل‌هاتان شاد

همه‌ِ راهنماها نور چشم، تاج سرید
خلق گشتید که دیو از تن ما بلکه بَرید

شعر از مسافر حمیدرضا رهجوی راهنما مسافر بهرام لژیون چهارم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .