نهمین جلسه از دوره بیست و یکم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی اسبیکو، با استادی راهنما مسافر فرهاد، نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر جواد با دستور جلسه «هفته راهنما» پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ شروع به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
ابتدا تبریک میگویم جشن هفته راهنما را خدمت جناب مهندس، اساتید جناب مهندس، خانواده ایشان و دیدهبانان ارجمند و همه راهنماهای کنگره ۶۰ خصوصاً راهنمای خودم آقا رضا، من خودم معتقد هستم اگر در صراط مستقیم و در مسیر باشیم، روزی همه افرادی که در این سالن هستند و خواستهاش را دارند، راهنما خواهند شد. اکثر راهنماها و حتی رهجوها میگویند که خداوند را شاکریم برای این خدمت اما این حس درونی را ما راهنماها شاید نتوانیم انتقال بدهیم به دیگران، چرا تا خود آن شخص نیاید و حس کند که راهنما بودن چه حسی دارد ما نمیتوانیم بگوییم چطور حسی است، بعضی میگویند مثل حس پدر بودن میماند، من چون هم یک پدر هستم و هم رهجو دارم میگویم حسش کاملاً متفاوت است. این حس را بهعنوان یک نعمت موقعی میتوانی درک کنی که راهنما شوی. راهنما شدن یک فرصت، یک توفیق است و از این بابت من خداوند را شاکر و سپاسگزارم.
زمانی که مصرفکننده بودیم یکی از مشکلاتمان این بود که این آرامش درونمان را نمیتوانستیم پیدا کنیم، به هیچ جهتی یک مصرفکننده نمیتواند این آرامش را به دست بیاورد، مواد را عوض میکردیم شیوه، دوست و حتی مکان را عوض میکردیم و دنبال راهکار بیرون بودیم، نمیدانستیم که راهکار در درون ما است. زمانی که من راهنما شدم تا حدودی توانستم که روی آرامش خودم کار کنم، بتوانم آرامش را حس کنم. راهنماهای کنگره همه خوب هستند چه قسمت مسافران و چه قسمت همسفران چون آموزشدیدهاند و مسیر را طی کردهاند؛ مسیر کنگره ۶۰ مهندسی شده است. کسی که این مسیر را طی میکند و به این شال میرسد.
مهندس فرمودهاند که ما راهنمای بد در کنگره نداریم، ولی مثلاً بدترین راهنمای کنگره ۶۰ از بهترین انسانهای جامع یک سر و گردن بالاتر است، در حوزه درمان اعتیاد مانند راهنمای های کنگره هیچ کجا وجود ندارد، کسی که وارد کنگره میشود این مسیر را میآید سفر را انجام میدهد، بعد از ده ماه سفرکردن که روی خودش کار میکند و از اعتیاد بیرون میآید و به سفر دوم میرود یک سری مراحل را انجام میدهد، آزمون میدهد و این توفیق را پیدا میکند که به این شال راهنمایی برسد.
آن روزی که من رفتم برای گرفتن شال راهنمایی، داشتم به این فکر میکردم که چه جوری به جناب مهندس بگویم که من ظرفیت این شال را شاید نداشته باشم که جناب مهندس فرمودند من بیهوده این شال را گردن کسی نمیاندازم و خودم میدانم این شال را گردن چه کسانی میاندازم، و آن لحظه بود که من آن قدرت را درون خودم پیدا کردم و با خودم گفتم که من میتوانم، همه ما میتوانیم راهنما بشویم، من زمانی وارد کنگره شدم آیا فکر میکردم که سفرم را طی کنم و به سفر دوم بروم؟
آیا فکر میکردم که دو ماه یا پنج ماه در کنگره خدمت کنم؟ آیا فکر میکردم مرزبان یا راهنما بشوم؟ پس همه ما میتوانیم و همه اینها را مدیون راهنماهای کنگره ۶۰ هستیم، اینجا است که جایگاه راهنما مشخص میشود و آن حلقهای که توانست من را با جناب مهندس و کنگره ارتباط بدهد و همیشه بابت این حلقه از خداوند سپاسگزارم و قدردان ایشان انشاءالله و تعالی خواهم بود.
تایپ: مسافر علی لژیون سوم
عکس و ارسال: مسافر محمد لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
485