English Version
English

با چراغی در دست آمدی، تا مرا به سرزمین نور و عشق هدایت کنی

با چراغی در دست آمدی، تا مرا به سرزمین نور و عشق هدایت کنی

به نام قدرت مطلق الله


دلنوشته ای برای هفته راهنما:
راهنمایان کنگره60 مانند آفتاب و باران می‌مانند که یاری گر انسان ها می شوند، سپاسگزار خداوندم، سپاسگزار مسافران و سپاسگزار خودم که صبورم. گذشت و قدرت پذیرشم مرا در کنگره60 کنار راهنمایم رویاند. خوشحالم از اینکه بنده لایقی بودم که بتوانم طعم زندگی کردن کنار عزیزانم را بچشم و لذت ببرم.
من روزهایم از شب تاریک تر بود، نه امیدی در من بود نه کورسویی، و نه آغوشی تا جسم خسته ام را به آن بسپارم. لحظه به لحظه که نفس می کشیدم منتظر این بودم که این دیگر آخرین نفس است.
و آنگاه بود که آمدی: چراغی در دست گرفتی و من را به سرزمین نور و عشق هدایت کردی. آرامش آغوشت و گرمای دستان مهربانت را کم داشتم، آمدی و بی هیچ چشم داشتی با من پیمان بستی که در تمام لحظات همچون کوه کنارم بایستی تا بیاموزم، اندیشیدن را، راه و رسم زندگی را، ایستادگی را.....
سخنانت آن چنان دلنشین بود که تمام ناخوشی هایم از یاد رفت و خورشید نگاهم چنان گرمایی به وجود یخ زده ام تاباند که جان تازه ای به من بخشید. حتی نگاهت با من حرف زد و مرا وادار به تغییر کرد. و ناامیدی و سکون را تبدیل به دنیایی از امید و حرکت نمود. آمدی و مرا دلگرم کردی تا جاده پرپیچ و خم زندگی را با امید طی کنم. روزی که شما را دیدم جسم و جانم را غبار فرا گرفته بود. نه چیزی می دیدم نه چیزی می شنیدم و نه امیدی به زندگی داشتم. آمدی و دنیای تازه ای به من هدیه کردی، آمدی و روح تازه ای در من دمیدی.
گاهی آموزگارم می شوی تا به من بیاموزی تمام دانسته هایت را و گاهی همچون پدری نگران با سنگینی نگاه و غم صدایم غبار نشسته بر قلبم را می بینی و مرا تیمار میکنی. گاهی پدر می شوی با جذبه و مغرور که تنها با یک نگاه با فرزندش صحبت می کند و پیامش را می رساند، و گاهی همچون برادری رازدار تمام ناگفته هایم را می شنوی. رازهایی که همیشه به خاطر ان ها نگران بودم که مبادا دیگران متوجه شوند.
شما راهنما و مربی من هستید : راهنما یعنی نشان دهنده مسیر تارکی به نور، غم به شادی، نفرت به عشق. راهنما یعنی نمایانگر راه رسیدن به آرامش، نمایانگر راه رسیدن به بهشت و نجات از جهنم درون. و مرا از جهنمی که سال ها وجودم را تسخیر کرده بود نجات دادی.
از من خواستی بنویسم که در کنگذه60 چه آموختم؟ و من گفتم و نوشتم کنگره60 دری بود که خداوند بعد از صدها در بسته به روی من گشود. حال می دانم هر راهی برای دیده شدن وجود یک نفر را می طلبد و برای من آن یک نفر شما بودید. شما که خودتان این راه طولانی را طی کرده اید و درست مانند یک میزبان پر از عشق و ایثار مرا که خسته و درمانده بودم پذیرفتید.
هزاران بار این سوال را پرسیده بودم خداوندا چرا کسی نیست که راه و رسم زندگی را به من بیاموزد؟ گویی خداوند صدای من را شنید و برای نجات من از ظلمت و تاریکی راهنمایی فرستاد، راه رسیدن به خداوند همین نزدیکی بود اما چشم دل من نابینا بود. گام نهادن در این راه با حضور عاشقانه راهنمای خوبم و به خواست و مشیت خداوند صورت گرفت.
چگونه از شما بنویسم؟ شما که واژه ها را آسمانی می کنید و مهربانی و آرامشتان سرشار از ایمان و یین است. شک ندارم تنها حضور خداوند در لحظات زندگی تان می تواند عامل این حجم از آرامش و متانت باشد.
راهنمای مهربانم واژه سپاس ئذ برابر از خودگذشتگی ها و ایثار شما ذره ای بیش نیست. تنها دارایی من برای شما دعای خیر است که به سپاس تمام لطفتان می توانم بدرقه راهتان کنم. تا پایدار باشید و تا بماند برای من و برای هزاران هزار سال دیگر مانند من...
آرامش امروزم، حال خوشم و سلامت جسم و روحم همه و همه به خاطر تلاش های بی وقفه و ایثار و از خودگذشتگی شماست.
از تعماق قلبم هفته راهنما را به اولین راهنمای کنگره60 جناب مهندس حسین دژاکام بنیان کنگره60 و تمام راهنمایان عزیز تبریک می گویم و امیدوارم بهترین ها برای شما و خانواده بزرگ کنگره60 رقم بخورد.

به قلم : مسافر امیرحسین لژیون چهارم

تایپ و تنظیم : مسافر رضا لژیون یکم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .