English Version
English

دلنوشته

دلنوشته

دلنوشته به قلم همسفر معصومه
سلام دوستان معصومه هستم همسفر؛
مهربانم، عزیزم، خواهرم، محرم رازم زمانی که قلبم آکنده از غم و درد بود و در ظلمت و تنهایی غرق بودم و دنبال غریق نجاتی بودم تا نجاتم بدهد و من را از تاریکی و ناامیدی برهاند و مرهم تن زخمی و خسته‌ام از بی‌رحمی‌های روزگار باشد این شما بودید که دستهایت را عاشقانه به سمتم دراز کردید و من را به آغوش کشیدید و روشنی بخش تاریکی جانم شدید شما بودید که درمان درد من را می‌دانستید چون این درد را با تمام وجودتان حس کرده بودید و حالا فقط شما می‌توانستید بر روی زخم‌های قلبم مرهم بگذارید بدون اینکه با من نسبت خونی داشته باشید و بدون هیچ چشم داشتی به من عشق هدیه می‌دادید. روز اول گفتید بر خدا توکل کن و تسلیم او باش و حرکت کن گفتید که راه دراز است و جاده پر پیچ و خم و لغزنده. آیا صبر را توشه راهت کرده‌ای؟ آیا کفش‌های آهنیت را به پا کرده‌ای؟ آیا دست و دلت را از کینه و نفرت خالی کرده‌ای؟ با کمی فکر جواب دادم با راهنمایی‌های شما حتماً می‌توانم این کارها را انجام دهم و عشق و محبت را سرلوحه کارهایم قرار دهم. سفرم را با راهنمایی‌های شما آغاز کردم این سفر متفاوت‌تر از سفرهایی بود که تا به حال داشتم سفری بود از قهر به مهر از نفرت به عشق از حقارت به سرفرازی از کفر به ایمان و از ترس به شجاعت. مشعل علم و دانایی را به دست گرفتید و به من فرمان حرکت دادید گفتید اگر می‌خواهید به حال خوش برسید حرکت کنید، تلاش کنید قدم‌هایتان را محکم بردارید و در این راه صبر داشته باشید و در صبر هم بی‌صبری نکنید در سایه محبت و عشق بی‌دریغت حالم و زندگیم روز به روز غرق در شادی و محبت شد به راستی با من چه کردید؟ ساعت‌های کلاست بهترین ساعت‌ها و لحظه‌های زندگیم بود خورشید نگاهت گرمابخش وجود یخ زده من شد هر بار نگاهت جان تازه‌ای به من می‌بخشید کلام نافذ و دلنشین شما مانند موسیقی دلنوازی بر گوش جانم می‌نشست. به من آموختید که چگونه پرواز کنم و به قلل رفیع انسانیت برسم و خود را به خدایم نزدیک‌تر کنم. شما من را در مسیر وادی عشق قرار دادید همان‌گونه که خود در وادی عشق بودید الان که در این جایگاه هستم به لطف مهربانی و آموزش‌های ناب شماست آن زمان که تقدیر شما را سر راهم قرار داد بار دیگر زنده شدم و احساس کردم مادر بودنم را، احساس کردم همسر بودنم را، احساس کردم بنده بودنم را. به راستی این همه خوبی و مهربانی را چطوری می‌توانم جبران بکنم؟ امروز روز توست روز قدردانی از شما ای بهترینم دست‌های مهربانتان را با صداقت قلبم می‌بوسم و برایتان سلامتی و دل خوش از ایزد منان خواستارم و در پایان این را می‌گویم که استاد عزیزم راهنمای مهربانم برای همیشه رهجوی سپاسگزارت خواهم ماند.

دلنوشته به قلم همسفر سمیه
بنام قدرت مطلق الله

سلام دوستان سمیه هستم یک همسفر‌.

هفته راهنما را به بنیان کنگره ۶۰ جناب مهندس واستاد امین بزرگوارو همه راهنمایان کنگره ۶۰ تبریک عرض می‌کنم.
درهفته راهنما جوشش وخروشی در درونم به وجود آمده است می‌خواهم بنویسم از راهنمایم، از بودنش، ازآموزشهایش، ازدادن حس و نور و صوت.از استاد عشق که با او پیمان عشق بستم وقتی زندگی‌ام سرد و بی‌روح و تاریک بود نورامیدی شدی برای درون تاریکم.
به من اموختی که زمان مناسب خواهدآمد.خداوندراهنمایی از جنس خودش در مسیر راهم قرار داد تا راه را نشانم داد ودستم را گرفت، گیج و مبهوت و ناامید وارد لژیونش شدم که پر از نور وحس خوب و سرشار از محبت و عشق بود با این فرشته سفید جامه که روبرو شدم من را همراهی کرد چه احساس خوب و زیبایی! چه نازنین آهنگی که به من واژه همسفر را آموخت من را دعوت کرد به سفری که مبدأ و مقصد و هدف را مشخص می‌کرد به من گفت باید تفکر کنی و منیت نداشته باشی آموزش ببینی و با امیدواری روی نقاط مشترک که درمان مسافرت هست حرکت کنی و آموخت پذیرش مسؤلیت را که با اعتماد به نفس حرکت کنم و دعوتم کرد به تزکیه و پالایش و به فرمان عقل نزدیک شدن را تا من راهم را پیدا کردم گفت: برداشت کن بهترین گنج گنج درون توست و راه برایم نمایان شد  بالا بردن نقطه تحمل را یادم گرفتم. گفت: صفت گذشته ات را تغییر بدهید و جاری باش. وادارم کرد تا بیاموزم چگونه اخر امر اول امر اجرا می‌شود با تبدیل و ترخیص و تغییر.
او وادی سیزده را به من آموخت که پایان هر مشکل سرآغاز مشکل دیگری است. گفت بیا و با تمام قوت قفل ها را با کلید باز کن تا برسی به وادی ۱۴ که وادی عشق و محبت است.
امواج عشق یادم داد که چطور همه جا موج می‌زند.یادم داد سخن چینی و قضاوت نکنم.جسم و حس را بیان کرد از حس خوب گفت و از احساس با ساختار درون من را به درون خودم برد گفت فاضلاب‌ها هم جوشان می‌شوند حالا می‌خواهی کدام باشی فاضلاب جوشان یا چشمه جوشان.
گفت بیا علم ۱و۲ را نشانت دهم  گفت علمی که در آن عمل نباشد فایده‌ای ندارد باید فرمان بردار باشی تا فرماندهی شوی مثبت نگرباش لنگرکشتی روبکش وحرکت کن. گفتارنیک، کردارنیک و پندارنیک و قدرت بخشش را یادم داد ابراز عشق و تعادل را یادم داد او منرا دعوت کرد به باور اینکه در آغاز و پایان باید در صراط مستقیم باشم توضیح داد برایم جسم و سیستم ایکس را و ارتباط با خدا را‌ در ماه رمضان پرهیز را آموخت که چگونه از منطقه ۶۰درجه عبور کنم و شاد زندگی کنم ایمان را یادم داد و چگونه سازگار باشم با مسافرم با زندگی‌ام و طبیعت.
مدام می‌پرسد حال شماچطوراست؟ میگویم حالم خوب است. استاد عزیزم دوستت دارم و از بودن در کنارت، نگاهت، بیانت، انرژی وحس خوب میگیرم.
خدا را شکر که با شما و کنگره آشنا شدم شکرشکرشکر.

 

دلنوشته به قلم همسفر اعظم

راهنمای مهربانم واژه ی سپاس در برابر از خود گذشتگی و ایثار شما واژه‌ای بیش نیست چگونه از شما بنویسم ... شما که واژه ها را آسمانی‌ می‌کنید و مهربانی و آرامشتان سرشار از ایمان و یقین است، تنها حضور خداوند در لحظات زندگی شما می‌تواند عامل این حجم از آرامش و متانت باشد ،،، گاهی هم چون خواهری رازدار تمام رازهایی که همیشه به خاطر آن‌ها نگران بودم که مبادا دیگران متوجه بشوند ،،، وگاهی همچون مادری نگران و گاهی هم آموزگارم می‌شوی تا من بیاموزم تمام دانسته‌هایت را آمدی و دنیای تازه به من هدیه کردی. هفته راهنما را به شما و تمام راهنمایان کنگره 60 تبریک عرض می‌کنم تمام شادی‌های دنیا را برای شما آرزو می‌کنم.

 

دلنوشته به قلم همسفر فرزانه

استاد بزرگوارم تو را به چه مانند کنم دل دریایت لبریز از آرامش است 

همچون کوه استواری از پس حوادث روزگار همچون ابر باران پر شکوه معرفت بر چمن و دشت فرو میریزی خورشید نگاهت گرما بخش کلام روح بخش و دلنشینت موسیقی دلنواز است که بر گوش جان می‌نشیند

شمع وجودت از نیروی ایمان پر نور ....... با تمام وجودم دوستتان دارم ❤️❤️❤️ روزتان مبارک و خجسته 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

تایپ: همسفران لژیون اول، ششم و هفتم

تنظیم و ارسال: همسفر سمیرا  (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .