فاطمه همسفر (مهدی):
سلام خانم فاطمه عزیز، هفته راهنما را به شما تبریک میگویم. روزی که من آمدم اینجا و برای اولین بار شمارا بالا دیدم، آنقدر مهرت به دلم نشست، آن نگاه مهربانت و صدای دلنشینت و شما من را برای اولین بار بغل کردی، آنقدر به من انرژی دادی که آن روز هیچوقت فراموش نمیکنم. استاد گرامی راهنمای عزیزمان ان شاءالله که همیشه در این راهی که قدم برداشتی و رهجوها را به حال خوب میرسانی، امیدوارم به تکتک آرزوهای بزرگت برسی و همیشه دلت پر از شادی و لبت پر از خنده باشد و امیدوارم که من هم رهجوی خوبی برای کنگره و شما باشم خیلی دوستت دارم.
همسفر نسرین:
درود فراوان خدمت خانم فاطمه عزیز.
من زمانی که وارد کنگره شدم، اصلاً حال خوبی نداشتم و وجودم را تخریب زیادی پوشانده بود و حتی خودم را هم نمیشناختم و اصلاً نمیدانستم در کنگره راجع به چه چیزی صحبت میکنند تا اینکه وارد لژیون خانم فاطمه عزیز شدم و با قلب مهربان و چهرهٔ زیبا و لبان خندان خانم فاطمه توانستم از ایشان آموزشهای خوبی بگیرم و الان ۸ ماه سفر هستم و سفر خوبی داشتم و امروز هم خیلی ناراحتم که به خاطر شرایط نامساعدم توان آمدن به کنگره را ندارم که بیایم و از ته قلبم و صمیمانه از ایشان تشکر کنم؛ ولی از خداوند متعال خواهانم که هر چه زودتر بهبود پیدا کنم و بیایم کنگره و دستان خانم فاطمه عزیزم را ببوسم و از ایشان تشکر و قدردانی کنم.
مژگان همسفر (نبی):
خداوند رحمان نعمتهای زیادی به من اعطا کرده و قطعاً یکی از ارزشمندترین آنها شما معلم و مربی بزرگوارم هستید. خانم فاطمه عزیز شما بودید که من را به کنگره و آموزشهای ناب آن متصل کردید تا بتوانم از این چشمهٔ پاک و زلال دانایی، آموزش بگیرم و راه زندگی کردن را بیاموزم. شما بودید که صبر و شکیبایی را توأم با امیدواری و شکرگزاری به من آموختید. خانم فاطمه عزیزم که برای رهایی من و نبی حتی از من هم مشتاقتر هستید و هم پای من انتظار رهایی نبی را میکشید و من با تمام وجودم این عشق و اشتیاق شمارا احساس میکنم. بهراستی گوهر وجود شمارا با چه عیاری میتوان سنجید؟ سپاسگزار خداوند هستم و قدردانی جناب مهندس که افرادی مانند شمارا در مسیر دردمندانی؛ چون من قراردادند. خیلی دوستتان دارم و همواره از صمیم قلبم خواهان سلامتی و شادی شما هستم. امیدوارم همواره در طول حیات خویش پرتوان باشید و برکت خدمات صادقانه و عاشقانه اتان در زندگیتان جاری باشد.
همسفر صنم:
راهنما نوری است در ظلمت و تاریکی اندیشه، چراغی است بر تاریکی و پوسیدگی ذهن. فرشته ایست ناجی؛ نجات از تاریکی به روشنایی. از جهل به دانایی...
با هیچ قلم و زبان و احساس و تحفهای نمیتوان اینهمه ازخودگذشتگی را تفسیر و تقدیر نمود. باشد که خداوند یکتا در پی آرامش دلهای به منزل رسیده روزگار و عاقبتتان را به خیر کند. روز انتخاب راهنما با تمام حسم خانم فاطمه شریفی را انتخاب کردم و هر چه که از ورودم به کنگره گذشت، بیشتر متوجه شدم که چقدر انتخابم و احساسم درست و بهجا بوده و مطمئنم که در این حس دستی آسمانی نهان بوده. دستهای پر از مهر و محبتتان را میفشارم. راهنمای عزیزم و آرزو میکنم، مسیر زندگیتان همیشه پر از نور و آرامش باشد.
چون چراغی سرد بودم سوسو زنان
پر زرنج و درد بودم، گوشهای در غم نهان
لطف ایزد خواست تا درمان شوم
شاهد یک عالم دیگر از این سامان شوم
دستهایم را میان دستپر مهرت نهاد
یک چراغ از علم ربم بر سر راهم فتاد
من پر از ظلمت بدم خاموش بودم از جفا
تو پر از مهر و محبت بودی و عشق وصفا
چون جفای روزگاران سینهام پردرد کرد
آمد و با مهربانی آتشم را سرد کرد
ناجی جان و تن و روح و روانم بودهای
رهبر شبهای سخت و بیامانم بودهای
راهتان پرنور بادا! مهرتان جاوید باد!
خانه و کاشانهتان، سرمنزلش امید باد.
همسفر افسانه:
سلام عرض میکنم، خدمت خانم فاطمه مهربانم. وجود شما استاد برای من نعمت گران بهایی است که هر چه میگذرد، برایم باارزشتر میشوید. روزی که من وارد کنگره شدم، کاملاً برخلاف میلم آمدم و هیچ علاقهای به کلمهٔ کنگره و راهنما و رهجو نداشتم. میگفتم من بااینهمه درد و رنج و ناامیدی چطور میشود، اینجا به اینهمه تاریکیها کنار آمد. مگر کنگره میتواند، معجزه کند. روزها و ماهها گذشت، من فقط میآمدم به صبر و بردباری استادم، نگاه میکردم؛ حتی در سی دی نوشتن هم کوتاهی میکردم. خلاصه بگویم، خانم فاطمه تمام شخصیت شما از نکته به نکته حرف زدن شما باعث شد، من به زندگی دلگرم بشوم و غم درونم را کمرنگ کنم و آموزشها سرلوحه زندگیام قرار بدهم. استاد صبورم تو راه شاد زیستن به من آموختی خدا را به خاطر وجودت شکر.
همسفر زینب:
راهنما ترکیبی است از رهایی، علم و عشق که ارتباط تنگاتنگ با مثلث ایمان، عقل، عشق دارد. راهنما همانند خورشید است، اگر رهجو زیاد دور شود از راهنما ضربه میخورد و حالت انجماد پیدا میکند و اگر خیلی نزدیک شده و او را دوست و رفیق خود بداند، حرارت بالا باعث سوختن و نابودی وی خواهد گردید. ما آرامش نسبی خود را مدیون راهنمای خود هستیم. راهنما تجربیات خودش را با شما تقسیم میکند و آن چیزی نیست جز عشق. کمک راهنما آموزشها را با گوشت و پوست و خون خود حس کرده و قادر است، آن را به من و شما انتقال دهد. درواقع کمک راهنما از بین خودمان است از جای دیگری نیامده است. راهنماها بر این اعتقادند که نمیتوانند کسی را تغییر دهند. آنان تنها راه را نشان میدهند. حال انتخاب راه و طی کردن مسیر با خود رهجو است یا به عبارتی چشمه باید از خودش جوشش داشته باشد با سطل آب ریختن به درون آن چشمه نمیشود. زمانی که رهجو فرمانبردار است و بهخوبی مسیر درمان خود را طی میکند، مورد تائید و شفاعت راهنما قرار میگیرد و میتواند از گذرگاههای سخت بهراحتی عبور کرده و جایگاه کسب نماید. اگر رهجو ناسپاسی کند بهگونهای با نیروی خود ضربهفنی شده و سر از ناکجاآباد بدر خواهد آورد. رهجو هرگز باراهنما برابر نیست و راهنما حکم رب و مربی را برای وی دارد؛ حتی اگر در آینده جایگاه راهنمایی یا جایگاههای بالاتری کسب نماید، بازهم احترام راهنما بر وی واجب است. نزدیکترین بندگان به خداوند پرهیزکارترین آنهاست و نزد راهنما فعالترین و فرمانبردارترین رهجو. رسیدن به جایگاه راهنمایی یک پرسه درمان است، زکات دانستههایمان را باید پرداخت نماییم
مرضیه همسفر (حجت):
سلام خدمت استاد عزیزم خانم فاطمه، این روز بزرگ و هفته راهنما را به شما صمیمانه تبریک میگویم. امیدوارم که همیشه حال دلتان خوب باشد و چون حال دل ما خوب شد باوجودش او سوخت و ساخت و این راه دراز آمد تا چراغ زندگی من بیشتر از قبل روشنتر بشود و مطمئناً خاموش شدنی بود و نگذاشت تا آخرین لحظه و همراهی همیشگی و بودنش در تمام شبهای ناامیدی و... چیزهایی که فقط خودش میداند و من خدایا شاکرم بابت وجود استادان ان شاءالله در مراحل بالاتر شما را ببینم.
همسفر محدثه:
همان روزی که وارد کنگره شدم، اصلاً حال خوبی نداشتم. وقتی وارد شدم یک نفر مثل فرشتهها جلوم بلند شد و من را در آغوش کشید. من فکر میکردم آن شخص رئیس این مکانی هست که من واردش شدم؛ اما وقتی وارد لژیون تازه واردین شدم، فهمیدم که ایشان یکی از راهنمای کنگره بودند که من را بغل کردند و در آغوش گرمشان فشردند. وقتی سه جلسه تازه واردین تمام شد، من با تمام ذوق و شوقی که داشتم، خانم فاطمه را انتخاب کردم و فهمیدم که ایشان که روز اول من را بغل کردند و من به ایشان یک حس خوبی پیدا کردم. همان کسی بودند که من بهعنوان یک راهنما انتخابشان کردم. از همان روز اول من حس خوب داشتم و انگار یک پیوند محبتی بین من و خانم فاطمه از همان اول بود. حالا که روز راهنما فرا رسیده است، میخواهم از صمیم قلب به ایشان این روز را تبریک بگوبم و ایشان شایسته راهنما بودن هستند و انشاءالله در جایگاههای خدمتی دیگری هم بتوانیم، خانم فاطمه را ببینیم. انشاءالله که همیشه صحیح و سالم باشند، با این مسیر طولانی که میروند و میآیند، همیشه و یک عشق و محبتی درونشان وجود دارد که اینهمه سختیهای راه را تحمل میکنند. مهربان راهنمایم، دعای خیرم را بدرقه راهت میکنم که تمام تلاش خودت را کردی تا من از این راه تاریک بیرون بیایم و مرا از جهنمی که سالها مرا تسخیر کرده بود، بیرون آوردی. پایدار باشی که روسپیدیام به تلاش توست ای مهربان راهنمایم.
همسفر فرحناز:
سلام به راهنمای عزیزم و پرانرژی روزت مبارک. انشاءالله همیشه سالم و شادباشید در کنار خانواده محترمتان. من روزی که وارد کنگره شدم، خیلی تخریب داشتم. با آموزش راهنمای عزیز دوست داشتنیم یاد گرفتم که باید تلاش کرد تا به موفقیت برسیم.
همسفر بهرخ:
درود و سلام فراوان خدمت خانم فاطمه عزیز
گر شاخهها دارد تری، ور سرو دارد سروری
در گل کند صد دلبری، ای جان تو چیز دیگری
خانم فاطمه استاد بزرگوارم لحظهای وارد کنگره ۶۰ شدم، مهر شما به دلم نشست و روزنه امیدی مانند نوری در دل تاریکی به من قلب من نشستی و ممنونم از آموزشهای ناب شما، عشق، محبت، مهربانی و صبوری در دل من کاشتی. به زندگی برگشتن و حال خوبی که دارم از شماست. امیدوارم بتوانم جبران زحمتهای شما انجام بدهم. برای شما و خانواده شما بهترینها را آرزو میکنم.
همسفر فریده:
به نام قدرت مطلق الله سلام و عرض ادب دارم خدمت خانم فاطمه عزیز، راهنما و مادر دلسوز و فداکار. هفته راهنما را خدمت شما و تمامی راهنماهای کنگره 60 و در رأس به جناب مهندس تبریک می گویم. مادر مهربان من، از روزی که وارد کنگره شدم و وارد لژیون شما شدم احساس بسیار خوبی دارم همیشه احساسم این است که اگر مشکلی برایم پیش بیاید مادرم پر قدرت کنارم هست و احساس امنیت می کنم. دستانت را میبوسم که به من صبر،حوصله، گذشت و فدا کاری را به روش درست فهماندی ومن یاد گرفتم که خیلی راحت، صبور باشم. ببخشم و طرف مقابلم را درک کنم، یاد گرفتم به هنگام تنگدستی و مصیبت وظایفم را مصممتر انجام بدهم، همیشه و در همه حال سپاس گذار باشم حتی اگر به آرزوی قلبیم نرسم، خودم باید به فکر خودم باشم . به من یاد دادید که نترسم، قدمهایم را محکمتر بردارم و بدانم که یکی من را همراهی خواهد کرد. به خودم میگویم یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور راهنمای عزیزم بدان که من هرچه دارم از آموزشهای قشنگ شما دارم. شما بودید که توانستید دنیای خراب شده من را دوباره بسازید و من در برابر شما سر تعظیم فرود خواهم آورد و دستان پر مهر تان را از راه دور میبوسم و می گویم مادرم خسته نباشید.
همسفر مهناز:
سلام مهناز هستم همسفر
درود بر استاد خوبم خانم فاطمه
استاد مهربان و دلسوزم خیلی خیلی خدا را شاکرم که خداوند شما را بر سر راه زندگی من قرار داد تا با شما آشنا شوم و درس زندگی و صبر و استقامت را از شما فرا گیرم .من روزی که وارد کنگره شدم فکرش نمی کردم که کنگره جزئی از زندگیم شود یا وابسته به آن شوم،اصلا اصلا فکرش نمی کردم که روزی مسافر، پاک از هر گونه موادی شود.
وقتی خانم زینت گفتند که راهنما انتخاب کن من تا چهره ی شما را دیدم یک آرامشی تمام وجودم را فراگرفت خیلی دوست داشتم راهنمایم مهربان در عین حال جدی باشد که خدا را شکر همان شد که می خواستم ،سپاس بابت وجودتان وسپاس بابت همه چیز، روزتان مبارک بانوی مهربان هستی
همسفر فائزه:
ماحصل آموخته هایم را تقدیم میکنم به آنان که مهر فزونشان آرامبخش تک تک لحظاتم بوده است، به استوارترین تکیهگاهم، راهنمایم خانم فاطمه شریفی که هرچه آموختم در مکتب عشق شما آموختم و هرچه بکوشم قطرهای از دریای بیکران مهربانیتان را سپاس نتوانم بگویم. راهنمایم تاج افتخاری ست بر سر در موفقیتهای روزافزونم. خانم فاطمه شریفی انسانی بود که دستم را گرفت و به من راه رفتن در این وادی و زندگی پر از فراز و نشیب را آموخت. از خداوند می خواهم به من نیز همچون شما توفیق تلاش در شکست، صبر در نومیدی، خدمت بلاعوض، فداکاری در سکوت، عظمت بی نام و ایمان بی ریا تقدیم بدارد. از بزرگواری، حسن سلوک و حمایت بی دریغ تان صمیمانه سپاسگزارم. این هفته بر شما و تمام راهنمایان کنگره ۶۰ مبارک و خجسته باد...
ویراستاری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مرضیه(لژیون هشتم)
ثبت و ارسال:همسفر فائزه رهجوی راهنما همسفر فاطمه(لژیون چهارم)
همسفران نمایندگی تخت جمشید
- تعداد بازدید از این مطلب :
348