جلسه هشتم از دور سی و پنجم سری کارگاههای آموزشی خصوصی مسافران کنگره۶۰ نمایندگی شیخ بهایی اصفهان با استادی مسافر محمدرضا، نگهبانی مسافر عباس و دبیری مسافر مسعود با دستور جلسه "هفته راهنما" در روز سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ برگزار گردید.
سلام دوستان محمدرضا هستم یک مسافر
خداوند را سپاسگزارم بابت اینکه به من توفیق داد تا بار دیگر در این جایگاه قرار بگیرم.
داشتم به نوشتار نگهبان فکر میکردم که میخواند این سفریست از تاریکیها به طرف روشنایی، از ترس به طرف شجاعت، از کفر به ایمان، از قهر به مهر و در نهایت از تنفر به طرف عشق، معنای این سفر از یک نقطهایست به طرف نقطهی دیگر، زمانی که به طرف نقطه نور حرکت میکنیم شاید خیلی از مسیرهای فرعی و بازدارنده جلوی راهمان قرار بگیرد، اگر راهنما نداشته باشیم از مسیر هدایت منحرف خواهیم شد و سر از مسلخ در خواهیم آورد.
در این چند سالی که توفیق داشتم در این مکان مقدس خدمت کنم شاهد این بودم، افرادی که به فرمان راهنماهایشان اعتنا نمیکردند و با مصرف تریاک وارد کنگره شده بودند با مواد سنگین تر این مکان را ترک کردند، یکی از دلایل اینکه خود من مصرف کننده شدم این بود که جایگاه مربی و رب را نمیشناختم.
چه کسی جایگاه مربی را نمیشناسد؟ کسی که منیت دارد از وجود راهنما محروم میشود، زمانی که از وجود راهنما محروم شد در لاک دفاعی خودش فرو میرود و تمام انرژیاش خالی میشود.
دستور جلسه قبلی وادی دوم بود، وادی دوم میگوید هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود نیز به هیچ فکر کنیم. هیچ کدام از ما در این حیات بیهوده نیامدهایم هر کدام ما یک نقشی داریم.
من فکر میکنم به این دنیا آمدهام تا نقش خودم را پیدا کنم، برای همین سیگاری شدم برای همین مصرف کننده مواد مخدر شدم، زیرا به دنبال راه بودم ولی هیچ زمان به راهنمای خود توجه نمیکردم شاید یکی از بزرگترین راهنماهای ما در زندگی پدر و مادرانمان بودند. خیلی از راهنماهایی که در کنگره هستند زمانی فکر خودکشی به سرشان زده است و تعدادی از آنها حتی اقدام به این کار کردهاند.
آقای مهندس میفرمایند راهنماها ابدال هستند، ابدال به کسانی میگویند که تبدیل میشوند از پایینترین نقطه به بالاترین نقطه، یک زمانی به خداوند میگفتم فقط یک روز رها شوم و نیازی به مواد مخدر نداشته باشم و از این دنیا بروم ولی امروزه یادم نمیآید که چند سال از رهاییم میگذرد، چه NGO بودند که حتی آمدند از دین سوء استفاده کنند و اسم خود را ابوالفضل درمانی گذاشتند و رهجوهای آنان با مصرف تریاک و شیره وارد شدند و با مواد مخربتر مثل شیشه و قرص اِکس خارج شدند، زیرا راهشان درست نبود زیرا وادی ها را درک نکردند و مسئولیت خودشان را خودشان نپذیرفتند و میخواستند مسئولیت خود را به گردن دین و خداوند بیندازند.
ما در کنگره راهنمایی که شال نارنجی و یا سبز بر گردنش است باید قسم بخورد که روزی مصرف کننده بوده است، هر کدام از ما در هر شغلی که هستیم، اگر زمانی میگفتند باید برای انجام آن کار ۴۰ کیلومتر مسافت را طی کنی، تا زمانی که ایاب و ذهاب و حکم ماموریت به ما تعلق نمیگرفت قدم از قدم بر نمیداشتیم، ولی یک راهنما ماه به ماه، هفته به هفته، با ذوق و شوق دست رهجوی خود را میگیرد و به تهران میبرد بدون هیچ چشمداشت مادی،
یک روز یک شخصی مشارکت جالبی کرد و گفت من امروز اولین روز رهاییم است و رفتم کمپ در اتاق فیزیک یک نفر از درد به خودش میپیچید به آن شخص گفتم چند روز است مواد مخدر استفاده نکردهای گفت یک روز، گفتم من هم یک روز است استفاده نکردهام، گفت شوخی نکن و اصلاً میدانی خماری یعنی چه؟ به او گفتم برای این است که من ۱۰ ماه طول کشید تا درمان شوم ولی تو میخواهی یک شبه به درمان برسی یک روز من با یک روز تو خیلی فرق میکند، اینها بر اثر این است که آقای مهندس به دانایی درمان اعتیاد رسیدند، خود آقای مهندس هم راهنما داشته است راهنمای ایشان به آقای مهندس آموزش دادهاند، ایشان تجربه کردند، و پله به پله تفکر کردند و بعد از اینکه به رهایی رسیدند رهجو پرورش دادند، بعد از آن رهجوها را سمت راهنما شدن سوق دادند و این راهنماها با عشق و دلی به صورت رایگان در کنگره ۶۰ خدمت میکنند.
تا اینجا داشتم از نقش راهنما میگفتم، که بدون هیچ چشم داشتی به هم نوع خود خدمت میکنند اما منِ سفر اولی اگر یادم برود و قدردان لطف راهنمای خود نباشم به رهایی نمیرسم حتی اگر قطع مصرف کرده باشم، یک راهنما یک بعدازظهر از روزش را اگر صرف کار خودش کند میلیونها تومان درآمد کسب میکند پس ما هم وظیفه داریم از راهنمای خود تشکر کنیم، اگر این تفکر در یک شخص تغییر نکند که من باید از زحمات راهنمای خود تشکر کنم هیچ زمانی به رهایی نخواهد رسید، باید قلباً و با احساس خود از راهنمایمان به اندازه وسعمان حتی بایک دلنوشته قشنگ و زیبا تشکر کرد، این دستور جلسه در پروسه درمان اعتیاد است نه برای این که شما از راهنمای خود تشکر کنید، این تشکر کردن و این شکرگزاری من را از تاریکیها به طرف نور هدایت میکند.
قدر کنگره را بدانید من اگر اینجا نشستهام صدقه سر راهنماهای عزیزم آقای رضا شوشتری و آقای حسین ایوبی است. تک به تک ماها که در این مکان مقدس خدمت میکنیم و به حال خوش میرسیم صدقه سر راهنماهای عزیزمان است. انشاالله که بتوانیم حق مطلب را ادا کنیم و از راهنماهای عزیزمان به طور شایسته تشکر وقدردانی نماییم.
از اینکه به صحبتهای بنده با سکوت زیبایتان توجه کردید از همه شما عزیزان سپاسگزارم.
نگارش: مسافر مهدی (لژیون۱۶)
ویراستار: مسافر عباس (لژیون۲۵)
ارسال مطلب: مسافر رسول
- تعداد بازدید از این مطلب :
1108