English Version
English

جشن هفته راهنما

جشن هفته راهنما

جلسه ششم از دوره اول کارگاه‌های آموزشی خصوصی مسافران  نمایندگی شیروان با دستور جلسه «هفته راهنما» به استادی ایجنت محترم مسافر محمود و نگهبانی مسافر موسی و دبیری مسافر جواد در تاریخ11 اردیبهشت ۱۴03  ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد :

آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.
من که می گویم کلام خود نیست ، بلکه فردیست در جمع بیکران هستی ؛
که باورش کار هر کس نیست ، مگر معنی آن بداند که آن چیست ؛
ارابه ها را در بیکران به حرکت در آورید که نگهبانان ماورا به آنچه در زمین می گذرد نیازمندند ؛
در ابتدا این هفته را به آقای مهندس دژاکام و به دیدبانان و تمام راهنمایان کنگره ۶۰ تبریک می گویم. صحبت کردن برای مقام راهنما، یعنی راهنمایی که به معنای واقعی در کنگره۶۰ آن را درک کرده ایم، کاری سخت و مشکل است.چون باید آن را درک کنی و هر کسی در وجود خودش باید آن را احساس کرده باشد. انسان اصولا دو آموزگار دارد، یکی آموزگار و معلم است و دیگری روزگار.  اولی که آموزگار است و به ما با تمام وجود و جان خودش تعلیم می دهد و راه را به رهجو نشان می دهد، اما معلم دیگر که روزگار است، به قیمت جانت به تو آموزش می دهد و همه آن را تجربه می کنیم. هر روز از زندگی خوبی ها و بدی های زیادی را دیده ایم اما از آنها درس نگرفتیم و خودمان وارد تاریکی شدیم، روزگار بود که به ما فهماند و امروز که اینجا هستیم، فهمیده ایم که این درس روزگار چه تاوان سختی دارد و بهای آن را پرداخته ایم.
من معتقدم هر رهجو وقتی می خواهد از راهنمای خودش یاد کند، باید اولین روز ورودش به کنگره را به یاد بیاورد. چون خداوند می فرماید: آن الانسان لربک لکنود.  انسان ها نسبت به رب و مربی خود ناسپاس هستند.  همانطور که ما از خالق خود ، بسیاری اوقات ناسپاس هستیم و می گوییم من، من توانا هستم، من موفق هستم، من باهوش هستم و... در کنگره ۶۰ آقای مهندس با طراحی دستور جلسات هدفمند، مدام به ما گوشزد می کند که تو انسان یک پیمان هایی را شکستی و ادامه دادی و تاوان آن را هم به سختی داری و حالا اگر می خواهی،  باید تمام آن راه را دوباره با درستی بپیمایی و یکی از اصلی ترین افعال در این راه، قدردانی و سپاسگزاری است. اول از خداوند که به ما توفیق بازگشت را داده است، چه بسیار کسانی که قادر به بازگشت نبودند و تباه شدند و یا همچنان در تاریکی هستند.
من هر سال تلاش می کنم احساس خودم را به راهنما در قالب کلمات بیان کنم و موفق نمی شوم. حالا که مناسبات اجتماعی تغییر کرده است و حتی روابط خونی هم متضمن پیوندهای خوب درسن نیستند، حتی برادر اگر نفعی برایش نباشد، حرکتی برای برادرش نخواهد کرد، این ارزش ها چگونه از جامعه رخت بسته است؟ آن حمایت ها چگونه دیگر نیست؟ به نظر من از زمانی که سوءمصرف مواد مخدر به جامعه وارد شد، تمام قول و قرارها، اعتمادها و تعهد ها از بین رفت و ما سردرگم، ساکنان این شهر های شلوغ شدیم. فقط بدی ها را دیدن که هنر نیست، این را همه می بینند، در جهت معکوس و در جهت آباد کردن این همه تخریب، چه می توان انجام داد؟ امروز ، روز آدم هایی از این جنس است. آدم هایی که معنای محبت را باور کردند. در گام اول خود را احیا کردند و حالا قدم بزرگتری برداشته اند. ما یاد گرفتیم که پله اول سقوط به تاریکی نقض فرمان است و با علم به این، راهنماهای کنگره۶۰  پیمانی مجدد بسته اند و پای این کار بزرگ ایستاده اند.
چه کسی نمی داند این کار چقدر سخت و این راه چه طولانی است. بسیاری از ما را جامعه  و حتی خانواده رها کرده بودند، چون راهکاری برای حل مشکل ما نداشتند. اما از روز نخست که هر رهجو قدم در این سفر طولانی گذاشت، یک نفر، پشت و پناه او بوده است، این واقعیت سفر در کنگره۶۰ است که راهنما، پا به پا و قدم به قدم این مسیر را با رهجو طی می کند، با رهجوی خود از خماری تا حال خوب را دوباره احساس می کند و این بهای سنگین کسی است که  می خواهد دیگری را از تاریکیها نجات بدهد.
هر راهنما، به ازای هریک از شما، باید که با نیرو های منفی مبارزه کند و این نبردی حتی سخت تر از آنچه رهجو تجربه می کند خواهد بود، چون نیرو های بازدارنده نی دانند که از ره خارج کردن راهنما، منجر به انحراف افراد زیادی خواهد بود و این کار را برای او سخت تر و خطرناک تر خواهد کرد.


راهنمای کنگره۶۰ هر خواسته ای دارد، بخشی از درمان رهجو است، او هیچ چیز را برای خودش نمی خواهد و هیچ یک از ما چنان که سزاوار آنها است، نمی توانیم قدردانی و سپاسگزاری کنیم. رسم ما در کنگره هدیه دادن پاکت است، اما مهمتر از آن، احساس و صداقت  ما است که در دلنوشته ای همراه آن پاکت می کنیم. من خاطره ای دارم از رهجوی خودم در سالها پیش، که رهجویی کمترین مبلغ را(دوهزار تومان) در پاکت گذاشته بود و در یادداشت کوچکی که در پاکت گذاشته بود نوشته بود که این تمام دارایی من است و امشب باید مسیر بسیار طولانی تا خانه ام را پیاده طی کنم، و آن یادداشت که صادقانه احساس او را بازگو می کرد، چنان بر من اثرگذار بود که من با بیشترین توانم، هشت سال در آن کسوت خدمت کردم.
این که یک رهجو تمام دارایی اش را، هر چند ناچیز، با محبت و قدردانی هدیه می دهد، در هستی اثرگذار است و همان احساس باعث شد تا من توجه بیشتری بگذارم و ۱۴ نفر از آن لژیون  حالا راهنما هستند. هر یک از ما اثرگذار  هستیم و این وظیفه ما است که جایگاه خود را پیدا کنیم. آنها که این بار را بر دوش نکشند، آنها که سپاسگذار حمایت و خدماتی که دریافت می کنند نباشند، دوباره محکوم به بازگشت هستند.
اگر قرار است تنها یک جمله از من به یادگار ببرید، این است که هر کاری که انجام می دهید، به درستی انجام بدهید، مقدارش مهم نیست، فعل مهم است، آن سپاسگزاری را داشته باشید که بقا در آن پیدا خواهید کرد. همه این پاکت ها و رقم ها، هیچ یک مهم نیست و تمام خواهد شد، اما برای رهجو این بهای آزادی است و تمام شدنی نیست. من از طرف خودم و گروه مرزبانی آرزو می کنم همه ی ما کمی بلند نظر باشیم، یکدیگر را درک کنیم و بفهمیم، مراقب رفتارمان باشیم و نسبت به کسانی که برای ما  از وجود خود مایه می گذارند قدردان باشیم


مرزبان خبری مسافر محسن
عکاس : مسافر حسین لژیون سوم
تایپ : مسافر علی لژیون سوم
ارسال : مسافر حسین لژیون دوم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .