English Version
English

دلنوشته

دلنوشته

«به نام خداوندی که عشق را آفرید»

دل‌نوشته با قلم راهنمای تازه‌واردین همسفر اکرم؛

لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه بیهودگیه زندگیم را ورق میزدم، شب و روزم تاریک بود هیچ انگیزه‌ای برای ادامه زندگی وجود نداشت، هیچ دلخوشی وجود نداشت، هیچ امیدی نداشتم، از همه جا رانده شده بودم، تمام جسم و جانم را غبار گرفته بود، گویی که تمام جسم و جانم یخ زده است. هیچ حسی به زندگی نداشتم، نه چیزی می‌دیدم و نه چیزی می‌شنیدم، گویی تمام درب‌ها به روی من بسته شده بود و همیشه آه و ناله و اشک و زاری بود. از خداوند گلایه می‌کردم، که چرا خداوند صدای مرا نمی‌شنود. اصلاً خداوند من را می‌بیند؟ هیچ راهی به جایی نداشتم فقط همیشه دست نیاز به طرف خداوند دراز می‌کردم. در پس این همه ناملایمات‌ها و ناامیدی‌ها و آشفتگی‌ها انگار خداوند نور امیدی به رویم باز کرد، گویی که صدای من را شنید و کنگره را سر راهم قرار داد و برای نجات من از این همه گرفتاری و مشکلات و نجات از ظلمت تاریکی راهنمایی برای من فرستاد، راهنمایی که اسوه‌ی صبر بود، راهنمایی عاشق، که الفبای زندگی را به من سر مشق داد، راهنمایی که رب و مربی بود. روز اول سخنانش آنقدر دلنشین بود که تمام ناخوشی‌های زندگیم از یادم رفت و خورشید نگاهش چنان گرمایی به وجود یخ زده‌ام تاباند که جان دوباره‌ای به من بخشید. با صدایی پر از مهر و محبت تمام دانسته هایش را به من آموخت، به من آموخت تا جاده پر پیچ و خم زندگی‌ام را با امید طی کنم، همچون مادری دلسوز راه و رسم درست زندگی کردن را به من آموخت و رازدار تمام ناگفته‌هایم شد، همیشه مرحم زخم‌هایم بود برای التیام یافتن.

راهنمای عزیزم؛ همچون شمع سوختی تا من ساخته شوم و حزان زندگیم را به بهار تبدیل کنم. آموختی به من عشق بلا عوض را، گذشت را، صبر و مهربانی را، نمایانگر راه بهشت و نجات از جهنم درونم که سال‌ها مرا تسخیر کرده بود. چراغی در دست گرفتی و مرا به سرزمین نور و عشق هدایت کردی. مرا با تفکرات هوشیار کردی تا در برابر مشکلات بایستم تا بزرگ شوم. این تو بودی که مرا از صخره‌های یخی رها کردی و شهر یخ زده‌ام را آباد کردی، با گرمای وجودت از عصاره جانت گذشتی تا من انرژی بگیرم. چگونه تو را ستایش گویم که مهربانی و آرامش‌تان سرشار از عشق یقین است، راهنماهای عزیزم واژه سپاس در برابر از خود گذشتگی و ایثار شما ذره‌ای بیش نیست تنها دارایی من برای شماها دعای خیری است که بدرقه راه‌تان کنم، و دعا می‌کنم آنچه را که ما از جبرانش عاجزیم. امیدوارم قدرت مطلق برای‌تان جبران کند و پاداش این عمل نیک را به شما باز گرداند. در آخر این هفته پرشگون را در رأس به آقای مهندس و خانواده محترم‌شان تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. به راهنماهای عزیز خودم هم تبریک می‌گویم برای‌شان آرزوی بهترین‌ها را از خداوند خواهانم. دست‌هایی که کمک می‌کنند مقدس‌تر از قلب‌هایی هستند که دعا می‌کنند.

تهیه گزارش و تایپ: راهنمای تازه‌واردین همسفر اکرم

ویراستار و ارسال‌کننده مطلب: همسفر صبا رهجوی راهنما همسفر سمیرا لژیون(یکم)

همسفران نمایندگی شهباز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .