جلسه دهم از دوره بیست و هشتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی خواجو به استادی ایجنت همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر منصوره و دبیری همسفر زهره با دستور جلسه «هفته راهنما» در روز دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۱۰ رأس ساعت ۱۵ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم بابت امروز که در اینجا و در بین شما بزرگواران حضور دارم. از نگهبان جلسه، خانم منصوره عزیزم که به من، وقت دادند و همینطور از دبیر محترم به خاطر ارائه خلاصه گزارش هفته گذشته و رعایت زمان که بسیار خوب، آن را مدیریت کردند، تشکر میکنم.
همانطور که میدانید؛ این هفته، هفته راهنما است. ابتدا به اولین راهنمای کنگره، بنیانگذار کنگره۶۰، آقای مهندس، همینطور اولین راهنمای قسمت همسفران، خانم آنی بزرگ، به تمام راهنمایان در نمایندگیهای سراسر ایران، راهنمایان زمین و سماء و به ویژه، راهنمایان شعبه خواجو که امسال بنده مفتخرم در خدمت این عزیزان باشم، تبریک میگویم.
همه ما رهجو هستیم و برای خود، راهنمایی داریم. دلم میخواهد قبل از اینکه صحبتهایم را شروع کنم، از شما درخواست کنم تمام انرژی خود را در دستانتان جمع کنید و به افتخار اولین راهنمایان کنگره۶۰، پر انرژی به مدت ۱۴ ثانیه دست بزنید.
اگر بخواهم در مورد این عزیزان صحبت کنم؛ دقیقهها و ساعتها زمان میبرد؛ اما وقت من، محدود به پنج دقیقه است.
نقش یک راهنما در زندگی انسانهای حقیقتجو، قابل انکار نیست. اگر مسیر رشد و ارتقای خود را به یک کوه تشبیه کنیم، ما برای فتح قله نیاز به یک راهبلد، راهنما و معلم داریم که ما را به قله مورد نظر (خواسته و هدف) برساند. برای فتح قله و رسیدن به درمان و مشکلاتی که اعتیاد برای من به وجود آورده است؛ باید به یک تعادل برسم، باید یک راهبلد، هدایتکننده و راهنما، آن مسیر را به من نشان دهد. راهنما هیچ منیتی ندارد و اصلاً نمیخواهد که خودش را مطرح کند. او تنها، مسیری که خودش قبلاً آن را طی کرده و به نتیجه رسیده است را میخواهد به من نشان دهد.
در مسیر که میآمدم، صحبتهای آقای حکیمی را گوش میدادم. ایشان میگفتند: راهنما مثل یک شمع میماند. برای اینکه بتوانی خودت را به روشنایی عظیم برسانی، نیاز هست که یک شمعی روشن شود و راهنما، آن شمع است که میسوزد، انرژی میگذارد و چیزهایی که خودش دریافت کرده است را به رهجویانش ارائه میدهد. اگر بخواهم راهی را بدون راهنما طی کنم، احتمال خطای من، زیاد است. عزیزانی هستند و بودند که بیمار یا مصرفکننده مواد مخدر بودند و خیلی راهها را رفتند؛ اما به خاطر نداشتن یک الگوی مناسب به هدفشان که همان رسیدن به درمان و رهایی بود، نتوانستند برسند.
برای یک سفر اولی میگویم که باید جا پای راهنمایش بگذارد تا بتواند به نتیجه برسد، باید هدفش، همان رسیدن به آن قله باشد و راهنمایش را نیز باور داشته باشد. اگر راهنمایش را باور نداشته باشد، به نتیجه نمیرسد. یک سفر دومی هم بعد از اینکه به رهایی میرسد، متوجه میشود که تنها مقصدش سفر کردن نبوده، بلکه هدفش رشد بوده است. مقصدش این بوده است که ارتقاء پیدا کند و به دیگر خواستههایش نیز برسد.
تفکر جهان هستی، یک حالت دادوستد دارد؛ یعنی اگر شما قبلاً چیزی را برای هستی نثار کردید، آن را میتوانید بعد، دریافت کنید. حال شما اگر بخواهید به یکسری ارزشها برسید، باید شجاعت دوری از آن ضد ارزشها را داشته باشید. باید ارزشها را جایگزین ضد ارزشها کنید. یکی از این ارزشها؛ خدمت کردن در کنگره۶۰ است. جایگاه راهنمایی یکی از بهترین خدمتها است که میتواند شما را به آن ارزشها نزدیک کند.
اساس کنگره۶۰ بر مبنای محبت است. مخزن من به اندازه محبت و عشقی که به هستی نثار میکنم، فضا دارد که بتوانم آن را پر کنم. یکی از خصوصیات راهنما این است که محبتش بلاعوض، حقیقتی ماندگار و بیانتها است. آنجا است که میتوانید بگویید من یک محبت و عشق واقعی را تجربه کردهام. یکی از آن محبتها جایگاه راهنمایی در هر مقطعی و یا هر جایگاه خدمتی دیگر است. این جایگاه خدمتی میتواند شال سبز، شال نارنجی، تغذیه سالم، وایت و یا هر جایگاه خدمتی دیگری که من بخواهم، باشد.
راهنمایی در کنگره۶۰؛ یک گذرگاه است. در این گذرگاه، قرار است من ابتدا پروسه درمان را طی کنم.
در صورتی، راهنما یک الگو بدون نقص است که قوانین و حرمتها توسط او اجرا شود. وظیفه راهنما؛ نشان دادن راه است. همان طور که آقای مهندس نیز بیان کردند، اگر بخواهیم از راهنماها در هر جایگاهی که هستند، تشکر و شکرگزاری کنیم به سه طریق باید انجام شود:
۱_ کلامی
۲_ قلبی
۳_ عملی که همان قدمی است.
من مطمئن هستم که همهی شما به این موضوع، واقف و آگاه هستید.
باید یاد بگیریم که قدرشناس و شکرگزار باشیم؛ یعنی بتوانیم خوبی دیگران را ببینم؛ خوبی یک مسافر را ببینیم که یک روزی حس خوبی به من داشته، محبت داشته؛ اما امروز بیمار شده است یا یک مسافر بتواند خوبیهای یک همسفر را ببیند و بداند که در اثر ترکشهای اعتیادی که به او خورده، کمی بیحوصله شده است.
گاهی دیواری که ما در زندگی خود میسازیم، ممکن است آجرهای آسیبدیده داشته باشد؛ اما این، دلیل نمیشود که کل دیوار را خراب کنیم.
باید با کمک جهانبینی، آموزشها و چراغی که روشن شده است و شمعی که میسوزد؛ یاد بگیریم این آجرهای خراب را دربیاوریم و آجرهای سالم را جایگزینش کنیم. این امتیاز در کنگره۶۰ هست و این امکان وجود دارد که اگر استفاده نکنم، خودم را محروم کردهام.
اگر تازهواردی اینجا است میگوید: چرا ما میگوییم کافر شدهایم؟ کافر؛ یعنی ندیدن و پنهان کردن خوبی دیگران.
برای کسانی که قرار است در آزمون راهنمایی شرکت کنند و عزیزانی که میخواهند به این حیطه برسند، آقای امین میگوید: یک راهنما باید دو شرط داشته باشد:
۱_ داشتن عشق
۲_ دیدن رنجهای دیگران
باید نگاهتان به گونهای باشد که بتوانید رنجهای دیگران را ببینید. این دیدن، شامل چه میشود که من از یک شاکی نق زن تبدیل میشوم به یک کاوشگر که آن وقت است که میتوانم یک راهنمای واقعی بشوم.
باز هم تبریک میگویم به راهنمایان عزیز و سر خم میکنم در مقابل شما عزیزانی که وقت میگذارید. ارزشمندترین دارایی یک راهنما، وقت او است. در هر جایگاه خدمتی که باشد از باارزشترین داراییاش میگذرد تا حال خوبی که خودش به آن رسیده را نثار دیگر عزیزان دردمند نیز بکند؛ آن هم بدون هیچ چشم داشتی.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید از همگی شما تشکر میکنم.
اعلام ظرفیت پذیرش رهجو لژیونهای جهانبینی، تازه واردین، تغذیه سالم و وایت
رهایی وایت
برگزاری جشن راهنما
عکس: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون هفتم)
مرزبانان کشیک: مسافر احمدرضا/ همسفر شقایق
تایپ: همسفر گیتی رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دهم)
ویراستاری، تنظیم و ارسال: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر بنفشه (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
1212