English Version
English

او معنای زندگی را به من آموخت

 او معنای زندگی را به من آموخت

سلام دوستان الهام هستم همسفر

ای زندگی تن و توانم همه تو

 جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

 تو هستی من شدی، از آنی همه من 

من نیز شدم، در تو از آنم همه تو

 به نام خالق زیبایی‌ها...

 این دنیا بسیار زیباست، پر از اتفاقات شیرین، پر از رنگ‌های قشنگ

هر سختی، پستی، بلندی و سهلی هرچه می‌گذرد، بازی‌ای بیش نیست، یک بازی عظیم و مهیج.

 باید بدانی، چطور برنده شوی.

 ولی من در این بازی گیتی همیشه یکه و تنها بودم، تنهای تنها در همه حال یکه عمل می‌کردم، حس خوبی نیست.

 تنهایی نه به آن معنی؛ که کسی اطرافم نیست، همدم، همراه، همسر و خانواده ندارم. بلکه به این معنا که در دل، جان و روحم اتفاقات و جریاناتی رخ می‌داد و مراحلی برایم پیش می‌آمد که نمی‌توانستم، برای هیچکس بازگو کنم.

 نمی‌توانستم، اعتماد کنم.

 نمی‌توانستم، آشکار کنم.

نمی‌توانستم فریاد بزنم و دردم را بگویم. حجب و حیا اجازه نمی‌داد.

 در واقع من خانواده صمیمی دارم و همیشه در کنارم بودند، مادری مهربان، خواهری دلسوز، برادری حامی، همسری تکیه‌گاه و فرزندان دلبندم، اما با وجود همه آن‌ها حس تنهایی و عجز به سراغم می‌آمد. سال‌ها اینگونه گذشت، تا اینکه راه کنگره را پیدا کردم، خداوند فرشته‌ای را بر سر راه من قرار داد که به معنای واقعی مرا از تنهایی خارج کرد و علاوه بر همراه بودن، همراز بودن، همدم بودن، همسو بودن، محرم اسرارم شد. دستم را فشرد و از تمام وقایع قلبم آگاه شد، گویی؛ هیپنوتیزم شدم، چشمانم به چهره نورانی و مهربانش میخکوب می‌شد و طوطی‌وار درد و دل می‌کردم، زبان می‌گشودم و حال دلم را بازگو می‌کردم و راه حل مشکلاتم را ز او درخواست می‌کردم. 

مانند؛ چراغی در دستم نور را بر راهم می‌تاباند، تا مسیر درست را پیدا کنم، خودم را بیابم و مسائل را برای خودم سخت نکنم. به گونه‌ای کلید راهم شد و حال فقط اوست که می‌تواند، حال دلم را خوب کند. آن‌قدر به وجودش نیازمندم، که می‌ترسم، دستم را باز کنم، نکند، رهایم کند و ترکم کند و از دستش دهم، می‌خواهم، همیشه همراهم باشد، زیرا او تنها کسی است که تنها نبودن را به من هدیه داد. درس‌هایی به من آموزش داد که هیچ‌ جای دنیا در هیچ درس و مدرسه‌ای پیدا نکردم، معنای زندگی را به من آموخت، چراغ راهم شد، ریسمانی شد، برای نجات و رهایی از تاریکی‌ها و ناامیدی‌ها.

 بگو این همه عشق بلاعوض که خرج بندگان خداوند می‌کنی، از کجا سرچشمه می‌گیرد و رازش چیست؟!.

 نیازمندم به حس، لبخند، مهربانی و دانایی و پشتیبانی‌اش.

فرشته‌ای است، سراسر نور و مهر

 به بهترین شکل مرا درک می‌کند و شد همه کسم. بسیار خوب مرا می‌شناسد، بهترین راهنمایی‌ها را به من می‌کند، دوستت دارم، بهترین.

 خوشحالم که خداوند در قسمتی از زندگیم شما را نصیب من کرد.

 تبریک به جناب آقای مهندس دژاکام که اولین راهنمای همه ما هستند و به شما راهنمای توانمندم و تمام راهنمایان کنگره۶۰ 

امیدوارم این دلنوشته را که از عمق وجودم جاری شد پذیرا باشید.

نویسنده متن: همسفر الهام، رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)

ویرایش و ارسال مطلب: همسفر الهام، رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)

همسفران نمایندگی فردوسی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .