جلسه اول از دوره دوم کارگاههای آموزشی خصوصی لژیون آبیک با استادی راهنما مسافر محمد، نگهبانی مسافر بیوک و دبیری مسافر موسی با دستور جلسه « هفته راهنما » در روز یکشنبه ۹ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
این هفته را به شما و به همه راهنمایان کنگره ۶۰ در رأس به اولین راهنمای کنگره ۶۰ آقای مهندس و استادهای آقای مهندس و به راهنمای خودم و همچنین به همه راهنمایان شعبه آبیک تبریک میگویم؛ به آقا سامان، آقا رضا و به همه راهنماهایی که بودند و الآن نیستند و بودند که ما باشیم، تبریک و خدا قوت میگویم؛ امیدوارم هر جا هستند ثمره این خدمت در زندگیشان جاری و ساری باشد.
خب اگر بخواهم صحبت کنم درباره راهنمایی چند موضوع را نوشتم، اول اینکه بچههایی که در این شعبه هستند اولین بارشان است و سال اول است و بهخوبی نمیدانند که جریان چطور است و اصلاً نمیدانند که راهنما شدن چه پروسهای دارد و من اول اینها را میگویم و بعد دربارهاش صحبت میکنیم.
اولین قدم برای اینکه راهنما باشی شما باید رهایی بگیری و بعد رهایی سیگار را دریافت کنید الآن ۴۰ تا سی دی هست، ۳۰ سی دی هست بعد در آزمون شرکت میکنید، سپس برای اینکه در آزمون شرکت کنید و الآن هستند بچههایی که ۶ ماه یا یک سال هست دارند میخوانند برای همین آزمون راهنمایی که در ۲۱ تیرماه برگزار میشود و خیلیها باور کنید که من خودم دیدهام برای مثال برادر لژیونی خودم که یک ماه آخر را اصلاً سرکار نرفت مرخصی گرفت حتی باعث شد از سرکار اخراج شود ولی چون خواستهاش قوی بود، نرفت نشست خواند و قبول هم شد.
بعدازآنکه قبول میشوی تازه باید چند مرحله دیگر را سپری کنیم تا به شما شال بدهند و یکی از این مرحلهها تأییدیه دیدهبان یا خود آقای مهندس است که حضوری گزینش میکنند، شفاهی خودشان از شما سؤالاتی میپرسند، بعد تأییدیه ایجنت و مرزبانهاست که باید برای شما نمره تعیین کنند، بعد تأییدیه ورزشی نگهبان ورزشی است، سپس تأییدیه راهنماست، پسازآنکه راهنما تائید کرد باید سه جلسه بروید کارورزی سر لژیونها بعد از همه اینها تازه نوبت میرسد که به شما شال بدهند، بعد دوباره پس از شال گرفتن دوباره باید در شعبه حضورداشته باشید تا به شما اجازه دایر کردن لژیون داده شود و همه اینها مستلزم آن است که همه اینهایی که گفتم دو یا سه سال طول میکشد و زحمت دارد و به همین راحتی نیست که مرزبان تائید کند و راهنما هم تائید کند، نگهبان ورزشی تائید کند و شما بروید حضوری بروید پیش دیدهبان اینها را من در دو یا سه دقیقه میگویم اما در عمل دو یا سه سال طول میکشد و زحمت مداوم پشتش هست و در ادامه تازه شروع آموزش گرفتن است.
آقای مهندس میگویند تا شما چیزی را یاد نگیرید نمیتوانید به دیگران یاد بدهید یعنی راهنما درمان اعتیاد را یاد گرفته است که به دیگران یاد میدهد. درمان سیگار را یاد گرفته است که دارد به دیگران یاد میدهد؛ حالا تا حدودی در موضوعات دیگر هم که مسئله خشم است و مسئله هر چیزی نظم، انضباط، احترام و الیآخر؛ اینها از قسمت راهنمایی و اما قدردان بودن از راهنما برای من، کارهایی است که رهجو باید انجام دهد تا راهنما شود و تکتک شما هم میتوانید این جایگاه را تجربه کنید. گزینههایی که گفتم را باید بگذرانید اولیاش رهایی است، دومیاش قبولی در آزمون و الیآخر ولی من رهجو وظیفهام چیست؟ در مقابل راهنما آیا قدردانش هستم؟ آیا فهمیدهام اصلاً راهنما کیست و چهکاری دارد؟ برای من انجام میدهد یا نه؟ حالا در آن دو سه ماه اول شاید که در حال و هوای مواد بودن است، شاید متوجه نیست و دنبال شربت اضافه خوردن است که راهنما یک سیسی پایین یا بالابرده است و در این وادیهاست اما در ادامه وقتی متوجه کار میشوید متوجه سختی کار و زحمات راهنما میشوید، آیا توانستهام از او قدردان باشم؟
قدردانی از راهنما یعنی قدردانی از هستی، چطور؟ اینطور که خداوند یا هستی شخصی را گذاشته است که شما را دارد هدایت میکند و از ظلمت به نور، از ترس به شجاعت، از اعتیاد به درمان اعتیاد؛ باید من قدردان هستی باشم. وقتی شما از راهنما قدردانی نمیکنی یعنی به هستی میگویید من ارزش چیزی را که به من دادهای نمیدانم و احتمال دارد از شما گرفته شود.
حال قدردانی درکنگره ۶۰ چطوری است؟ سه نوع قدردانی داریم در عمل، به زبان و بهصورت پاکتی؛ در زبان که امروز وقت دارید، سهشنبه وقت دارید، همه شما مشارکت کنید و تشکر کنید بهصورت زبانی؛ در عمل چطور میتوانم من از راهنما تشکر کنم؟ من ۱۰ سال در اعتیاد بودهام اولین قدم این است که گوشبهفرمان راهنما باشم یعنی اگر راهنما میگوید الآن شب است نگویم چرا شب است، فکر نکنم. راهنمای من حداقل ۱۰ قدم از من جلوتر است.
من همیشه این را میگویم جدی هم میگویم و همیشه این را رعایت کردهام و احترام راهنمایم را همهجا داشتهام حتی زمانی که پشت تلفن زنگ میزند، من بلند میشوم حتی اگر نشسته باشم یا درازکش باشم، او نمیبیند اما من که میبینم، من قدردان او هستم و او نیازی ندارد. راهنماها هنوز خودشان را رهجو میدانند و این رهجو بودن است که باعث میشود من همیشه حالم خوب باشد؛ زمانی که خودت را رهجو ندانی نمیتوانی به آن درجه از آگاهی دست پیدا کنی و به دانایی دست پیدا کنی، چرا؟ چون خودت را بالاتر میدانی و منیت ضلع روبروی آموزش است و نمیگذارد چیزی یاد بگیری؛ پس من وقتی خودم را رهجو بدانم اگر راهنمایم صدبار هم بیاید من بلند میشوم.
این در عمل است حالا در پاکت هم باید از او قدردانی کنم. آقای مهندس میگوید ما گل نداریم یا سر لژیون جمعشویم برویم سکه بخریم یا یکچیزی بخریم نه اصلاً چنین چیزی نداریم. یکی شاید توانایی دارد دو سکه بدهد و یکی توانایی دیگری دارد، اصلاً هم با همدیگر شور نگذاریم سر لژیون، آقا تو چقدر میخواهی بدهی منم همانقدر بدهم؛ عروسی نیست که یکی سر مجلسی یک تومان بیندازد بقیه هم مثل او طبق او بدهند! نه یکی تواناییاش واقعاً هزار تومان است یکی تواناییاش ۱۰۰ میلیون تومان است؛ دست کنید در دلتان.
ارزش راهنما که اصلاً با پول نمیشود حساب کنیم، حداقل اگر پول هم میگذارید یک پول نو بگذارید یک دلنوشته از قبل آماده کنید، اینها را من همیشه به بچهها میگویم که وقتی میخواهید برای رهایی پیش مهندس هم بروید این کارها را انجام بدهید نروید در تهران تو آکادمی دلنوشته ندارم، کاغذ ندارم، خودکار کو به درد نمیخورد، ارزش کار شما به آن است یک دلنوشته قبلاً بنویسید با دست خط خودت؛ من راهنما هستم میدانم که همه راهنماها اینها را میخوانند.
من خودم هنوز همه اینها را از سال اول نگهداشتهام تکتک بچههایی که پاکت دادهاند، پولهایشان خرج شده رفته الآن پولهای شما نیست ولی دل نوشتههای شمارا همه را دارم همه را بستهبندی کردهام و در کشویی نگهداشتهام، همسفرم هم همینطور فرقی نمیکند. راهنما اینها را میبیند و اینها هستند که به یادگار میمانند؛ انشالله که بتوانیم این هفته از راهنماهای خودمان بهخوبی و به شایستگی قدردانی کنیم و آنطوری که لیاقتش را دارد از او تشکر کنیم و اینها باشند که ما باشیم و از آنها آموزش بگیریم بهافتخار خودتان دست بزنید.
تایپ: مسافر علی (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: مسافر فرید (لژیون یکم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
93