English Version
English

دلنوشته

دلنوشته

دلنوشته به قلم همسفر زهرا
راهنما یعنی کسی که راه نشان می‌دهد و با نور وجودش بر تاریکی‌ها می تابد. وجود من سال‌ها بر اثر افکار منفی و نداشتن آگاهی در ناامیدی و تاریکی فرو رفته بود و خودم را در یک زندان نامرئی حبس کرده بودم و تنها ملاقاتی من در این زندان انفرادی یاد خدا بود که همیشه به گله و شکایت دهان باز می‌کردم و حرف‌هایی را که حتی به نزدیک‌ترین فرد زندگیم نمی‌توانستم بگویم .بلند بلند در گوشش فریاد می‌زدم تا شاید صدای مرا بشنود و راهی برای خلاصی از این تاریکی را به من نشان بدهد. روز موعود فرا رسید و خداوند لطف و رحمتش را شامل حال بنده حقیرش کرد و مسیر کنگره را به ما نشان داد. گویی خداوند تکه‌ای از بهشت و فرشتگان برگزیده خودش را در زمین قرار داده بود.
تا دردمندانی مثل من را به درمان برساند با ورود در کنگره و انتخاب راهنما، گویی نوری از امید در دل تاریک من روشن شد و با آموزش‌های راهنمای عزیزم که با عشق و محبت و بدون هیچ چشم داشتی در اختیار من گذاشت تاریکی‌ها کمرنگ شدند و زندگی من و فرزندانم رنگ و بوی تازه‌ای گرفت و لبخند و رضایت بر صورت فرزندانم نقش بست خداوند را به خاطر این نعمت بزرگی که در اختیار من گذاشت هزاران بار شکر می‌کنم و دستان پر مهر و محبت راهنمای عزیزم را می‌بوسم و هفته راهنما را به اولین راهنما مهربان جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان و تمامی راهنمایان کنگره ۶۰ تبریک عرض می‌نمایم.

دلنوشته به قلم همسفر لیلا
درود بر تو ای گوهر گران‌قدر و ای دُر گران‌بهای قله‌های ایثار و‌ استقامت، تو با نسیم علم و دانش خود طراوت خاصی به این جسم خواب و ناآگاه ما بخشیدی تو باعث شدی تا ما از تاریکی و ذلت جهل بسوی روشنایی و سربلندی علم و از غبار بی معرفتی و ناآگاهی به سوی دهکده علم معرفت راه یابیم، به راستی اگر تو نبودی چه کسی دستگیر ما در این طوفان سهمگین زندگانی شده و ما را بسوی کشتی پر بار علم و معرفت راهنمایی می‌کرد، مگر نه این است که تو چراغ راه ما در این دهکده امتحان و بلکه ظلمت کده غفلت و از خدا بی خبری شدی؛ تو که بعنوان یک معلم دلسوز هیچ‌گاه دست پر مهر و محبت و مملو از امیدت را از سر ما برنداشتی و شب و روز به راه درست و صراط مستقیم بودی روزنه وجود ما کردی، پس شما بودی ای راهنما آزاده که آزادی و آزادگی را به ما آموختی و به ما یاد دادی که چگونه با سلاح برنده ایمان، خود را از زنجیرهای اسارت و بردگی این دنیا شویم. درود ابدی ما نثار گام‌های استوار تو باد راهنمای گران‌قدرم
بهشت جاویدان جایگاه ابدیت،
هفته راهنما بر شما مبارک.

دلنوشته از همسفر پروانه
به نام خدایی که دوست داشتن را آفرید، لحظه‌ها را ثانیه به ثانیه می‌شمردم و در پس هر ثانیه، بیهودگی‌های زندگی‌ام را ورق می‌زدم.
نه‌تنها شب‌ها، حتی روزهایم نیز تاریک بود، نه امیدی داشتم، نه دستی که دستان سردم را گرم کند و نه آغوشی که در پناهش باشم مانند یک ساعت شنی بودم، ساعتی که نفس‌های آخر را می‌کشید و منتظر است تا یکی پیدا شود و آن را برگرداند! و آنگاه بود که راه کنگره ۶۰ برایم باز شد و با وجود راهنمای خوبی چون شما را دیدم و من را از تاریکی به روشنایی هدایت کردی و با آغوش گرم ودستان مهربانت راه را برایم گشودی
آمدی و بدون هیچ چشم‌داشتی با من پیمان بستی که در تمام لحظات هم چون کوه کنارم ایستادی تا بیاموزم اندیشیدن را، امید را، راه و رسم زندگی کردن را.

دلنوشته از همسفر زهرا
نمی‌دانم ازکجا و از چه بگویم واقعا
زبانم از این همه خوبی و لطف و محبت بی دریغ راهنمای عزیزم قاصر است ولی چند سطری به بهانه سپاسگذاری وجبران اندکی از زحمات بیکران شما را می‌نویسم. راهنمای من مانند یک مادر برای فرزندش نگران است و در موقعیت های مختلف زندگی راهنمایی می‌کند و بهترین راه را به من نشان می‌دهد و همیشه حس کردم وقتی لحظه‌های سخت تو رمان‌هایی که از همه جا بریده بودم و امیدی به هیچ نداشتم وناامیدترین آدم بودم تنها او بود که می‌توانست با صحبت‌های آرامش بخشش من را آرام کند و من را از تاریکی و اضطراب و نگرانی دورم می‌کند به نظر من راهنما یعنی عشق خالص یعنی امید انگیزه دل گرمی و امیدوارم کننده به آینده.
نهایت تشکر را از زحمات بی دریغ شما بزرگوار دارم.

 

تایپ: همسفران لژیون پنجم
تنظیم و ارسال: همسفر سمیرا  (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .