English Version
English

آغوش باز راهنما

آغوش باز راهنما

جلسه اول از دوره دوازدهم از سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی قیدار با استادی ایجنت گروه خانواده همسفر معصومه و با نگهبانی همسفر زینب و با دبیری همسفر سکینه با دستور جلسه «هفته راهنما» در ۱۰ اردیبهشت سال ۱۴۰۳ راس ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد

تشکر می‌کنم از نگهبان و دبیر جلسه که استادی جلسه را به من سپردند. از دبیر عزیز بابت ارائه گزارش خوب و همه عزیزان که نوشتارها را خواندند تشکر می‌کنم. از ایجنت و مرزبانان قسمت مسافران و مرزبانان قسمت همسفران بابت تدارک جشن تشکر می‌کنم. انشالله بتوانیم آن طوری که لایق راهنمایان شعبه، چه شال نارنجی، چه شال سبز است تشکر کنیم.

خلاصه سخنان استاد: 

صحبت‌هایم را این‌گونه آغاز می‌کنم که 

رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست

می‌کشد هر جا که خاطر خواه اوست 

همان‌طوری که همه‌ شما خبر دارید در کنگره چهار جشن داریم و یکی از این جشن‌ها، جشن راهنما است. من این جشن بزرگ را در رأس به آقای مهندس عزیز و خانواده عزیز ایشان و همچنین همه راهنمایان کنگره ۶۰، بخصوص راهنمایان و راهنمایان تازه وارد شعبه قیدار، چه قسمت مسافران و چه قسمت همسفران که با تمام وجود خدمت می‌کنند از صمیم قلب تبریک می‌گویم. 

همه ما وقتی وارد کنگره شدیم، راهنمایانی برای خود انتخاب کردیم. من خودم برای خودم راهنما را این چنین معنی می‌کنم، (ر) یعنی رستگاری، (ا) یعنی آموزش گرفتن و آموزش دادن، (ه) یعنی هدایت از سمت جهنم به سمت بهشت، (ن) یعنی نور و زیبایی، (م) یعنی محبت و عشق، (آ) یعنی آرامش، آرامش، آرامش.

همه ما یک روز با حال خراب وارد کنگره شدیم، قبل کنگره جان و روح و روان و جسم ما یخ زده بود،از همه جا ناامید بودیم، بیماری که همه‌ ما درگیر آن بودیم،دردی بود که درمانی نداشت، روز و شب گریه می‌کردیم و از خدا راه و چاره می‌خواستیم. شرایط طوری شده بود که از پدر و مادر، خواهر و برادر و از همه جا و همه کس دستمان کوتاه شده بود. در این وضع آنقدر به درگاه خداوند در زدیم که در بهشتی برای ما باز شد به اسم کنگره ۶۰.

وقتی وارد کنگره ۶۰، شدیم، احیا شدن و زنده شدن خود را با چشمان خود دیدیم. همیشه از خداوند سوال می‌کنم، که خدایا این کنگره کجاست؟ آیا بهشتی است که به ما وعده دادی؟ همه ما روز ورود به کنگره، فرشته‌های سفید پوش با شال‌های رنگارنگ و لبخندهای قشنگ، صورت‌هایی که پر از آرامش و امنیت بود، را دیدیم. ما را هدایت کردند پیش فرشته‌های بی بالی که با شال مغز پسته‌ای با روی خوش، آغوش خود را برای ما باز کردند، در کنار آن‌ها نشستیم آنقدر از امنیت و آرامش صحبت کردند که انگار حرف دل ما را می‌زدند و از درد ما می‌گفتند، این‌جا همان خانه امن ما بود، این فرشتگان ما را هدایت کردند پیش فرشتگانی که شال نارنجی به گردن داشتند. به ما گفتند: از بین این فرشتگان شال نارنجی یکی را برای خود انتخاب کنید، وقتی به صورت آن‌ها نگاه کردیم با یکی از ان‌ها احساس امنیت و آرامش بیشتری را حس کردیم انگار یکی بود که سال‌ها ما او را می‌شناختیم. بعد از سه جلسه در کنار او نشستیم و از دردهای خود گفتیم. وقتی که کنارش نشستیم دردهای پنهانی داشتیم که انگار این دردها گوشه دل ما نشسته بود و پیش هیچ کسی نمی‌توانستیم این دردها را بگوییم. این راهنمایان بعد شنیدن دردهای ما، اصلا ما را قضاوت نمی‌کردند، صبورانه به حرف‌های ما گوش می‌کردند. کنار راهنمایان اشک ریختیم، کنار آن‌ها خندیدیم، حرف زدیم، وقتی در لژیون می‌نشینیم، گذشت زمان را متوجه نمی‌شویم. این راهنمایان سنگ صبور ما هستند، چه قدر راه حل درست بر سر راه ما گذاشتند و ما را احیا و زنده کردند و تفکر را به ما یاد دادند. همیشه با آغوش باز و با روی خندان از ما استقبال می‌کردند و ما حرف‌هایی داشتیم که به هیچ کسی نمی‌توانستیم بگوییم و فقط به راهنما می‌گفتیم، حالا خود حساب کنید اگر نزد روان‌شناس می‌رفتیم، چقدر از ما هزینه دریافت می‌کرد تا راه حل به ما بگوید؟ ولی این عزیزان خالصانه با عشق گوهر وجود خود را به ما بخشیدند، مثل شمع سوختند و به ما نور و دانسته‌ها و تجربیات خود را بدون هیچ دریافتی در اختیار ما قرار دادند.

همان‌طور که آقای مهندس می‌فرمایند: راهنمایان قسمت همسفران، بهترین روان‌شناسان هستند و قسمت مسافران بهترین درمان‌گران هستند از درمان‌گران سراسر دنیا، بیشتر اطلاعات دارند. 

امروز وظیفه رهجو چه است؟ راهنما از رهجو چیزی انتظار ندارد و من این جشن را به راهنمایان بویژه راهنما خود خانم شهلا و آقا سجاد بزرگوار تبریک می‌گویم آن‌ها از من چیزی نمی‌خواهند ولی سپاسگزار بودن رهجو، موجب شادی راهنما می‌شود. 

راهنما مثل مادر غمهایمان را از چشمانمان می خواند و نگرانمان می شد و مثل یک خواهر رازدار ما شد و به حرف‌های ما گوش داد و چه جاهایی مثل یک پدر که اشتباه کردیم با جذبه جلو ما را گرفت و با ما دعوا کرد. به جرات می‌توانم بگویم که از راهنما مهر‌بانتر نداریم.

و ما همیشه باید سپاس‌گزار رب خود باشیم، همان‌گونه که خداوند در قرآن میفرماید: الحمدالله رب العالمین، سپاس خداوند را. امروز ما این‌جا آمده‌ایم، مهم نیست مبلغ چقدر است آمده‌ایم ‌از رب و مربی خود سپاس‌گزاری و دست‌بوسی کنیم تا سپاس‌گزاری خود را ثابت کنیم. سپاس‌گزار بودن رهجو، باعث باز شدن خیلی از گره‌ها می‌شود.

راهنمایان عزیز از تک‌تک شما عزیزان سپاس‌گزاری می‌کنم و دستان شما را می‌بوسم.

از این‌که به سخنان من گوش کردید، از شما تشکر می‌کنم.

جلسه با دعای کنگره ۶۰ پایان یافت.

جابه‌جایی خدمت نگهبانی و دبیری

عکس: همسفر مریم مرزبان خبری

تایپ و درج: همسفر سکینه رهجو راهنما همسفر عاطفه ( لژیون چهارم)

 همسفران نمایندگی شعبه قیدار

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .