دهمین جلسه از سری جلسات لژیون سردار کنگره60 نمایندگی بنیان به استادی دستیار محترم دیده بان مسافر مرتضی، نگهبانی مسافر یاسر و دبیری راهنمای محترم تازه واردین مسافر عباس در روز یکشنبه مورخ نهم اردیبهشت ماه 1403 با دستور جلسه «قول و قرار و وفای به عهد» راس ساعت 15:30 آغاز شد.
سخنان استاد:
سلام دوستان مرتضی هستم یک مسافر؛ خیلی خوشحالم که در جمع با صفای اعضای سردار شعبهی بنیان هستم.
قبل از این که جلسه را شروع کنم، این هفته زیبا یعنی هفته راهنما را در راس خدمت راهنمای بزرگ کنگره۶۰ جناب مهندس دژاکام و دیگر راهنمایان محترم تبریک عرض میکنم. امیدوارم بهترینها برایشان اتفاق بیفتد. ثبت نام آزمون راهنمایی هم تا پایان خرداد ماه تمدید شده است؛ حتما ثبت نام بفرمایید. انشاالله که موفق باشید.
دستور جلسهی لژیون سردار قول و قرار و وفای به عهد است؛ در لژیون سردار مرکزی و کنار دیدهبان محترم آقای زرکش، یک سری نکات توسط ایشان مطرح میشود و ما هم بعنوان دستیاران ایشان و خدمتگزاران لژیون سردار، بایستی بتوانیم این مطالب را در شعب انتقال دهیم. به من نیز تکلیف شده است که این مطالب را انتقال دهم. هرچه میگویم صحبتها و آموزشهای کنگره است.
روز پنجشنبه جناب زرکش در شعبه رضوی حضور داشتند و صحبتهای زیاد و پرباری را انجام دادند. من از صحبتهای ایشان وام میگیرم و صحبت خودم را انجام میدهم.
همانطور که میدانید، هر سازمان و موسسهای برای اینکه بتواند بقا داشته باشد و به رشد و توسعه خود ادامه دهد، به سه ضلع نیاز دارد؛ یک ضلع آن نیروی انسانی، یک ضلع منابع علمی و ضلع دیگر آن منابع مالی است. راهنمایان یکی از منابع انسانی هستند که پروسهای را طی میکنند، آزمون میدهند و به راهنمایی میرسند. مرزبانان نیز همینطور؛ آنها هم منابع انسانی کنگره۶۰ هستند.
منابع علمی کنگره آنقدر قوی و با سرعت زیاد در حال گسترش است که شما اگر نگاهی به مقالات کنگره در سایت داشته باشید کاملا متوجه میشوید که علم کنگره در سطح جهانی از همه جلوتر است. آنقدر این مقالات پربار و تاثیرگذار است که اکثر کشورها متوجه آن شده اند. جناب مهندس عضو یکی از انجمنهای تحقیقاتی سرطان در آمریکا هستند و جناب پروفسور ویلیام ال وایت، دیدهبان روابط بینالملل کنگره۶۰ هستند. علم کنگره در سطح جهانی در حال گسترش است و برای دیگر کشورها نیز کاملا اثبات شده است.
مهمترین ضلع که میتواند قسمت منابع انسانی و علمی را کامل کند، منابع مالی است؛ کنگره از نظر علمی با سرعت بالایی در حال حرکت است و افراد خیلی زیادی داوطلب برای خدمتگزار شدن هستند. حدود چندهزار نفر در همین آزمون اصلی ثبت نام کردند. اما منابع مالی ما، به نسبت این دو ضلع عقب است.
به قول جناب آقای زرکش، این مسئله بستگی به آن فهم من در بخشش دارد. این که من به این آگاهی برسم، چرا باید عضو لژیون سردار شوم. شما دقت کنید، بچههایی که عضو لژیون سردار هستند، سال بعد دنور میشوند. سال بعدش پهلوان میشوند. اخیرا هم که جناب مهندس نشانی در بینشانی را مطرح کردند. واقعا چرا این حرکات انجام میگیرد؟ دلیل آن چیست؟
شما به یک عروسی میروید و مبلغی را آنجا شادباش میدهید. شب که به خانه برمیگردید با خود میگویید چرا این پول را دادم و حالت گرفته میشود؛ اما در اینجا این مبلغها را با خوشحالی و رضایت میدهید. واقعا دلیل آن چیست؟ خدمت بکنید، وقت بگذارید، تازه برای پول دادن اجازه هم بگیرید. من برای پهلوانی که پیش آقای مهندس رفتم، تا اشک من را در نیاوردند، اجازه ندادند! چه حس و قدرتی پشت این موضوع وجود دارد؟ اینها را باید بدانیم.
روز پنجشنبه با جناب آقای زرکش صحبتی داشتیم و ایشان خیلی قشنگ میگقتند که ما در کنگره اصلا سفردومی نداریم! قسمتی از پیام سفراول می گوید: «به آنچه علاقه داری مشغول باش» و همچنین در قسمتی از پیام سفر دوم عنوان میکند: «باید به شناخت خویش برسی»؛ وقتی که خوب دقت میکنیم، شناخت خویش خیلی سخت است. یعنی من در کنگره کاملا باید توجهم روی خودم باشد. هرجایی که من در مورد شخص دیگری فکری کردم و یا حرفی زدم، یعنی من هنوز روی خودم نیامده ام و هنوز در سفر اول هستم.
همانطور که میدانیم، بالاترین عبادت خودشناسی است؛ چون تا خودت را نشناسی، خدا را هم نمیتوانی بشناسی. خب من خیلی از خدا حرف میزنم؛ اما آیا خودم را میشناسم؟ اصلا چرا من روی این صندلی نشستهام؟ چرا مصرف کننده شدم؟چرا اسم من مرتضی است؟ چرا پول میدهم و خیلی چراهای دیگر!
همهی اینها برمیگردد به یک سری افکار و اعمالی که من انجام میدهم. یک سری کارهایی انجام دادم و الان روی این صندلی نشستهام. امروز یک کارهایی انجام میدهم و فردا در جای دیگری هستم. به نسبت عملکردم، در لحظه جای من عوض میشود.
من یکسری کارهایی را در طول روز انجام میدهم و آن کارها تقدیر من میشود. تقدیر اینگونه نیست که بگوییم روی پیشانی ما نوشته شده است. من در لحظه تقدیرم را برای فردا، یک ساعت دیگر یا یک دقیقه دیگر مینویسم.
میگوید: دروغ نگو، رشوه نگیر و یا وفای به عهد داشته باش. برای اینکه قیافه بگیرم، میگویم پانصد میلیون میدهم! بعدا میگویم ولش کن! حالا یک چیزی گفتم، ندادم هم مهم نیست. بعضی وقتها واقعا جور نمیشود. یک چیزی را اعلام میکنم و جور نمیشود؛ بعضی وقتها هم فقط یک حرفی را زدم. اینجا چه کسی تشخیص میدهد که من آیا راست گفتم یا دروغ گفتم؟ خودم! فقط خودم هستم. هیچکس دیگری در این هستی نیست. هرکسی در این هستی بازی خودش را دارد.
چندسال قبل یک بازی شعبدهبازی روی موبایلها آمده بود. یک شخصیت آمریکایی به نام کریس آنجل بود؛ این شخص در استخر آب روی آب راه میرفت و همهی ما هم میدیدیم و باور هم میکردیم. چند سال بعد از آن یک برنامهایی به اسم رازهای شعبدهباز آمد و این موضوع را باز کرد. گفت در این استخر میز شیشهای گذاشته اند و چون روی آن آب است اصلا دیده نمیشود. آن کسانی هم که در زیر آن شیشه هستند و به ظاهر تعجب میکنند، همه از آدمهای خود این شخص هستند. تو چرا باور کردی؟ میبینم تنها کسی که در این وسط سرش بیکلاه مانده است، مرتضی اختراعی است.
هستی نیز به همین گونه است. بعضی وقتها میگویم بابا کسی نمیآید یا کسی نمیفهمد، ولش کن! نشان ما میدهند؛ یک دست میزنند و میگویند اینها همه با ما بودند؛ تو چرا باور کردی؟ ما همهی اینها رو عمدا چیدمان کردیم و کنار هم گذاشتیم، تا تو را خارج کنیم. تو چرا خارج شدی؟ چرا گول خوردی؟
نمیتوانی بگویی من رفتم تو جنگل و دیدم همه آشغال ریختند، من هم ریختم. یک دست میزنند و میگویند اینها همه با ما بودند. تو چرا ریختی!
اصلا مرتضی اختراعی بازی خودش را دارد و باید بهترین بازیگر نقش خودش باشد.بقیه هرکاری میخواهند بکنند؛ من اعتقادم بر این است که باید درجه یک خودمان باشیم. افرادی که درجه یک هستد، فرق آنها فقط در لحظه است.
شما جراح مغز و اعصاب چندتا در کل دنیا میشناسید؟ خیلی زیاد! اما پروفسور سمیعی چندتا میشناسید؟ یکدونه! میدانید چرا پروفسور سمیعی شده است؟ برای اینکه آن لحظه ای که باید آن رگ را میزده است، زده است. یعنی معطل نکرده و در لحظه کار درست را انجام داده است. حالا از دهتا عملی که انجام داده، دوتا هم ممکن است مرده باشند؛ اما مهم نیست. همان هشتتا او را پروفسور سمیعی کرده است.
وقتی آقای مهندس پیامی را میدهند و یا صحبتی از موضوعی میکنند، ما باید در همان لحظه مطلب را بگیریم. اما وقتی بگوییم این حرفا چیه! کنگره هم پولی شده است؛ مگر نمیگفتند کنگره مجانی است؟ یک دست میزنند و میگویند همهی این حرفها را ما گفتیم به تو بزنند! تو چرا گول خوردی؟
همهی اینها را ما باید بدانیم. اینکه ما چه کاری انجام میدهیم خیلی مهم است؛ اما از همه مهمتر این است که ما بدانیم برای چی داریم این کار را انجام میدهیم. شما اگر ارزشی را انجام دهید که پشت آن ضدارزش باشد، آن عمل هم ضدارزش میشود. شما برای چی نماز میخوانید؟ برای اینکه چهارنفر به شما اعتماد کنند تا کلاه آنها را بردارید؟ در این صورت همان نماز تبدیل به یک ضدارزش میشود.
برای چی به کنگره میآیم؟ نیت خاصی دارم؟ اگر نیت پشتش ضدارزش است، پس عمل هم ضدارزش است. اصلا شک نکنید. اگر کار درستی را انجام میدهید که نیت پشت آن ارزش است، آنجا عمل شما ارزش میشود.
چرا به کنگره میآیم؟ چرا محبت میکنم؟ چرا در این مسیر هستم؟ آیا بهخاطر حرف راهنما و تو رودربایسی دیگران میآیم؟ باید دلیل کارها و اعمالم را بدانم. وقتی بدانیم با شور میآییم و وقتی آقای مهندس پیامی را میدهند و جایگاهی را عنوان میکنند، خودمان را میرسانیم.
دیگر نمیگوییم حالا بذار ببینیم چند نفر میآیند یا کنگره که پولدار است. درست است؛ کنگره خیلی هم پولدار است.مرتضی اختراعی اگر باشد و یا نباشد، کنگره با سرعت نور به مسیر خود ادامه میدهد.
قبل از جلسه با دوستان مرزبان صحبت میکردم؛ از آنجایی که خودم در گروه مرزبانی شعبه فردوسی هستم، به دوستان میگفتم اگر من با خودم فکر کنم که شالی به من داده شده است که به کنگره بیایم و کاری را انجام دهم، ول معطل هستم!
به من جایگاه داده شده است که بیام و فقط خودم را بشناسم. فقط بیام خودم را پیدا کنم. اگر فکر کنم که آمدهام بقیه را درست کنم، کارم تمام است.
من به اینجا آمدهام، چون آنقدر خداوند و سیستم به من لطف داشته است که این شال مرزبانی، راهنمایی، پهلوانی روی دوشم افتاده است تا بیشتر به من توجه کنند و من مجبور باشم بیشتر به خودم بپزدازم؛ تا اینکه بخواهم به چشم دیگری به این جایگاه نگاه کنم.
حتی پهلوانی هم اگر برای فخر فروختن باشد، آن هم ضدارزش است. دلیل کاری که انجام میدهیم را باید بدانیم. همهی این جایگاهها و شالها ابزاری است که داده میشود که من به سمت جلو در حرکت باشم. امیدوارم برای همه همینطور باشد.
از این که با سکوت خود به صحبتهای من گوش کردید، ممنون و سپاسگزارم.
تنظیم: مسافر سجاد
ویرایش و ارسال خبر: مسافر جواد
- تعداد بازدید از این مطلب :
229