English Version
English

راهنما، یک کتاب عشق

راهنما، یک کتاب عشق

سلام دوستان سعیده هستم راهنمای ویلیام وایت

این دستور جلسه جز بهترین دستور جلسات در سال است‌‌، در کنار زیبایی، بزرگی و شیرین بودن آن یک سختی دارد و این است که تو واژه پیدا نمی‌کنی تا بتوانی تمام عشق و زحمت یک راهنما در جملات جا بدهی و بتوانی تقدیر و تشکر کنی، این حساب عاشقی هیچ‌گاه صفر نمی‌شود، فردی که با تو هیچ نسبت خونی ندارد برای حال خوش تو لحظه به لحظه تلاش می‌کند، با خنده تو شاد است و با گریه تو غمگین و آن جلوداری است که در تاریکی مطلق دستم را می‌گیرد تا من را به سمت روشنایی و حال خوش با عشق هدایت کند.

چه لحظاتی که از تمام دنیا خسته بودی، گوشی برای دردهایت نبود، کسی نبود تا تو را بفهمد، در کنارت بود و دستت را گرفت. از یک همسفر ناامید من را تبدیل کرد به یک انسان قوی تا بتوانند در مشکلات زندگی موج سواری یاد بگیرد، به جرأت می‌توانم بگویم که می‌شود یک کتاب از عشق و محبت بلاعوض او نوشت!

خانم جلالی شما همیشه به معنای واقعی عشق واقعی را از کیلومترها به من هدیه دادید، وجود شما و زحمات شما بود که انسان‌های زیادی توانستند در این مسیر قدم بگذارند و درمان بشوند. خوشحال هستم که در کنار شما توانستم آموزش بگیرم و مبارزه با نفسم را هر لحظه در سفر آموختم، امیدوارم بتوانم همچون شما به خوبی خدمت کنم. این هفته بزرگ خدمت شما و تمامی راهنمایان کنگره ۶۰ تبریک و تهنیت می‌گویم و شکر بابت وجود تک‌تک شما راهنمایان.

سلام دوستان فاطمه هستم مسافر نیکوتین

اول به رسم ادب هفته راهنما را به تمامی راهنمایان کنگره ۶٠ به خصوص راهنمای خود خانم سعیده تبریک عرض می‌کنم. راهنما یعنی؛ کسی که بهترین حس خوب دنیا را به رهجوی خود هدیه می‌دهد، کسی که حال رهجویان خود برای او خیلی مهم است و واژه سپاس در برابر از خودگذشتگی و ایثاری که دارید ذره‌ای بیش نیست.

منِ فاطمه کجای دنیا را پیدا می‌کردم که بتوانم قلیانی که در پوست، گوشت و استخوانِ من جا داده بودم را کنار بگذارم، منی که تنها همدمم قلیان بود، با اینکه می‌دیدم که هم از ظاهر و هم از باطن من را نابود می‌کند ولی باز هم قدرت کنار گذاشتن آن را نداشتم و قلیان را همدم خود می‌دانستم و همیشه فکر می‌کردم زمانی که ناراحت و غمگین هستم تنها چیزی که من را آرام می‌کند قلیان است؛ اما نمی‌دانستم که نیکوتین خمر است و مانند یک پرده و حجاب جلوی افکار و اندیشه من را می‌گیرد و من را از درون نابود می‌سازد.

من تپش قلب شدید داشتم، پوست تیره و پر از لک داشتم، قرص‌های اعصاب روان را مشت‌مشت مصرف می‌کردم، قدرت تکلم نداشتم، دچار سردردهای میگرنی شدید بودم؛ ولی از وقتی وارد سفر ویلیام شدم خود؛ به خود تمام این موارد کم شد، از بین رفت و به تعادل رسیدم. تمام این‌ها را در رأس مدیون آقای مهندس عزیز و بعد راهنمای خود هستم. خدا را شکر می‌کنم که خداوند من را لایق دانست تا عضو کوچکی از افراد کنگره ۶٠ باشم تا بتوانم ذره‌ذره ضدارزش‌ها را از خودم دور کنم.

سلام دوستان فهیمه هستم مسافر نیکوتین

سپاس و ستایش خداوندی را که آثار قدرت او بر چهره‌ی روز روشن تابان است و انوار حکمت او در دل شب تار، درخشان! آفریدگاری که خویشتن را به ما شناساند و درهای علم و دانایی را بر ما گشود و فرصتی دوباره عطا فرمود تا بدان راه رسیدن به خود و قدرت مطلق را بیابیم. راهنما کوله‌باری از محبت است، من بودم و تشنگی در وادی محبت، نگاه ایشان مکتب عشق است و من مکتب‌نشین چشم‌هایشان. گاهی مسیر زندگی چنان پر پیچ و خم می‌شود که هر گام انسان را سردرگم می‌کند گاهی نمیدانی که باید به کجا برسی و هدف از رفتن و حرکت کردن چه می‌تواند باشد.

مسیر زندگی منِ فهیمه چنان تاریک بود که بندهای ضدارزشی با تمام قدرت گره‌های محکمی را بر دست و پای من بسته بودند و شاید به جرات میتوانم بگویم مصرف قلیان یکی از کورترین این گره‌ها بود که تا قبل از ورود به کنگره به هیچ عنوان باز نمیشد. با ورود به لژیون ویلیام اولین قدم را برداشتم و آنجا بود که خواسته در درون من شکل گرفت و با گذر زمان و آموزش‌های راهنمای خود، خانم سعیده توانستم ذره‌ذره جلو بروم و نفس ناآگاه خود را آگاه سازم تا بتوانم حداقل در این مورد به نفس مطمئنه برسم.

تایپ: اعضای لژیون ویلیام وایت
رابط خبری: مسافر نیکوتین فاطمه رهجوی راهنمایی ویلیام وایت همسفر سعیده، نمایندگی شفا مشهد
ویراستاری و ارسال: مسافر نیکوتین منیره رهجوی راهنمای ویلیام وایت همسفر فریبا، نمایندگی سهروردی اصفهان
گروه همسفران ویلیام وایت کنگره ۶٠

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .