English Version
English

عاشقان خدمت

عاشقان خدمت

تقدیم به تمامی استادان وراهنمایان کنگره 60درسراسرکشوربه مناسبت هفته ی راهنما
سلام دوستان محمود هستم یک مسافر
خسته بودم، خسته ازگردش ایام، خسته ازخودم، از تلاش های بی فرجام
آنگاه که کورسویی ازامید رهایی را در دور دست ها سوسوزنان مشاهده کردم، بسان گذشته های پرتکرارنافرجام درباورم نگنجید. چون هرچه دست و پا زده وتقلای بیشتری نموده بودم درباتلاق تاریکی و ژرفای ظلمت،  همچون شبحی محوتر شده بودم.
درکشاکش این تکرارمکرر، اما ازعلائق دیرین ادبی ام بایک نیم بیت درپستوی هزارتوی ذهن گرفتارم ناباورانه درنبرد بودم
"پایان شب سیه سپید است"
باتجربه ی نیم قرن گذران ظلمانی بی تغییرفصول وعمر پاک باخته، برآن شدم کاری کنم بازَمهریر زمستان درد.
قدم در قدمگاه نجیب زاده ای از تبار دژ های مستحکم صلابت وغرور  گذاردم، اسباب بستم و مسافر راهی دور ودراز شدم.
مسیرپرمخاطره وطی طریق اسان نمی نمود، راه بلدهایی درمسیر سفریافتم،گویی با فرشتگان مقرّبش قرابتی داشتند، ثابت قدم بودند و پیشکسوت، اسوه ی ایثاربودند وعاشقان خدمت.
چونان قوهای سپید پوش اساطیری دریاچه ی آرزوها، عشق رادرتکاپو بودند.
اری؛ راهنمایانی بودند با مشعل امید که ریزعلی وار مسافران قطار ره گم کردگان را ازگمراهی وظلمت سقوط نجات می دادندواز قعر درّه ی جهنم اعتیاد به بلندای قلّه ی باشکوه بهشت رهایی رهنمون می کردند.

آنان عاشق بودندوعشق را درکالبد یخ زده ی مسافران هِجّی می کردند.
هنوزراه زیادی درپیش دارم، درمیانه های مسیربه ایستگاهی رسیده ام که بایدراهنمایی های استاد هدایتگرم راکه ازجانش مایه گرفتم راسپاس بگزارم.
باوجود دستاوردهای علمی بسیار وکوله پشتی سرشار ازمحبتم دراین سفر، اما دستانم بسی خالی ست.
اصلا به جبران زحماتت فکرنمی کنم چون عاقلانه نمی بینم کاری که توانش راندارم را حتی تصورکنم. پس خاضعانه دستان پرمهرتان را بوسه می زنم ودرمقابل عظمت دانش ومهرماندگارتان سجده می کنم ووعده های الهی رابرایتان آرزودارم.
ودر ادامه ی مسیرنیز امید آن دارم که ایزد باری تعالی ثابت قدم واستوارمان بدارد تا به سرمنزل مقصود، امین.

تایپ: مسافر محمود لژیون هفدهم
تنظیم و ارسال: مسافرحسـین لژیون یازدهم
مسافران نمایندگی تخــت جمـــشید شــیراز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .