English Version
English

جامعه نیازمند معلّمان واقعی است

جامعه نیازمند معلّمان واقعی است

اگر عشق خالق نداری
عشق مخلوق مهیا کن تا قدر این کلمات تو را حاصل آید
عاشق را حساب با عشق است
با معشوق چه حساب دارد
به‌ نام آن‌که، هستی از او نام گرفت.

سلام دوستان محبوبه هستم یک‌ همسفر «راهنمای لژیون سوم»

این هفته‌ی بزرگداشت مقام راهنما را در رأس خدمت ارزشمندترین راهنمای عشق جناب آقای مهندس حسین دژاکام و همسفر گرامی‌شان خانم آنی و فرزندان محترم‌شان تبریک عرض می‌‌کنم هم‌چنین مراتب سپاس و قدردانی و تبریک ویژه خود را خدمت راهنمای بزرگوارم خانم معصومه زارع و همه‌ی راهنمایان وادی عشق و محبت کنگره۶۰ به ویژه راهنمایان گران‌قدر نمایندگی بنیان تقدیم می‌نمایم.
روزگار غریبی است! با هزاران امید و آرزو لباس سفید و زیبایی، بر تن می‌کنی و با ساز و دُهل و شور و شادی و ذوقی، زندگی مشترک را آغاز می‌‌کنی،اما کم کم می‌بینی تمام آن آرزوها سرابی بیش نبود.
با نشستن سایه‌یِ سیاه دیو کریه‌ اعتیاد بر آسمان زندگی، شادی‌ها و آرزوها کم کم رنگ می‌بازد تا جایی که حتی در ذهنت هم تصور نمی‌کردی!؟ و آن‌گاه تو می‌مانی و یک دنیا نا‌امیدی، تنهایی، ترس، اضطراب، حقارت و حتی از آن‌هم فراتر بارِ سنگینِ زندگی را روی شانه‌‌هایت احساس می‌کنی؛ گویی هر آن ممکن است کمرت زیر سنگینی این بار خُرد شود، هیچ پاسخ قانع‌کننده‌ای برای خودت، فرزندانت، دوستانت و خویشاوندانت نداری، گویی در بیابانی عریض و وسیع سرگشته و تنها مانده‌ای نه راه پیش‌داری، نه راهِ پس! حتی از دعاهایت بوی سنگینِ ناامیدی به مشام می‌رسد، به نظر دنیا به آخر رسیده است, روزمرگی‌ها فرا می‌رسد به جای این‌که زندگی را زندگی کنی، در حسرت کورسویی امید می‌سوزی؟
در واقع یک چنین حال و هوایی بود که به لطف خداوند، با کنگره۶۰ آشنا شدم.
شاید روزهای اول از سر ناچاری و اجبار فقط به اسرار همسرم می‌آمدم، اما با نفس‌های گرمِ راهنما و نسیم امید و نشاطی که به واسطه‌ی آموزش‌های نابِ کنگره۶۰ از سمت او می‌وَزید، گویی انرژی تازه‌ای وارد زندگیِ من شد.
هر روزی که سپری می‌شد احساس بهتری پیدا می‌کردم، مشکلات بود حتی شاید به نوعی سخت‌تر از قبل، امّا مانند طوفانی بود که در یک لحظه می‌آید و می‌رود، اما بعد همه چیز آرام می‌شود و اثری از تخریب باقی نمی‌گذارد. هرجا کم می‌آوردم، راهنمای آرام و صبورم توصیه می‌کردند، رها کن این هم می‌گذرد، اگر پافشاری کنی سخت و اگر عبور کنی آسان می‌گذرد. روزها گذشت و دل‌بستگی‌ من روز به روز به جمعِ با صفایِ دوستان و راهنمای بی‌نظیرم خانم‌ معصومه بیشتر و بیشتر می‌شد، مانند این‌‌که خانواده‌ و اشنایان گمشده‌ام را یافته بودم نه سرزنشی، نه تحقیری، نه تکَبُری و نه... ، کم کم، ترس‌ها و نگرانی‌های من به پایین‌ترین حد خود رسیده بود از درون احساس می‌کردم تافته‌ای جدا بافته شده‌ام با راهنمایی‌ها و آموزش‌هایی که دریافت می‌کردم روز به روز حالِ من بهتر و بهتر می‌شد. به راستی دست‌هایی که کمک می‌کنند مقدس‌تر از لب‌هایی هستند که دعا می‌کنند. احساس می‌کردم نورِ امیدی در درون من متولد شده که تسکینِ تمام دردها و رنج‌ها و زخم‌هایم شده است، همه‌ زبانم را می‌فهمیدند، من هم زبان آن‌ها را می‌فهمیدم و از بودن در کنارِشان بی‌نهایت لذّت می‌بُردم.
صفتِ‌ گذشته در انسان صادق نیست؛ بلکه جاری‌ است. سفر اول تمام شد با دریافتِ گل‌سرخِ رهایی از دستانِ مقدس بزرگ مردِ تاریخ، آقای مهندس دژاکام مقصدِ جدیدی به رویم گشوده شد، این بار رنگِ همه چیز زیباتر از قبل شده بود. با شوق و انرژی غیر قابل وصفی هم‌چنان آموزش می‌دیدم و جایگاه‌های مختلف خدمتی را نیز تجربه می‌کردم که هر کدام درس‌های ارزشمندی را به من می‌آموختند. در نهایت نوبت به آزمون راهنمایی رسید؛ خیلی بی‌قرار بودم، مانند این‌که از قبل می‌دانستم، قبول می‌شوم گر چه هر قدر بیشتر تلاش می‌کردم موانع بزرگ‌تری بر سرِ راه من قرار می‌گرفت، امّا راهنمای دلسوز و مهربانم مرا دلداری می‌دادند و می‌گفتند: شما حواست به هدف‌هایت باشد تمام این‌ها موانع است و می‌گذرد. فقط به این فکر کن که بعد از عبور از آن‌ها به چه جایگاهی می‌رسی؟ و امروز پس از گذشت ۷ سال از اولین روز ورودم و پشت سر گذاشتن ۴ سال خدمت در جایگاه مقدسِ راهنمایی با تمام وجود به این باور رسیدم که پله‌های رسیدن به عشقِ خالق عشق بلاعوض به مخلوقین او است، آن‌هم عشقی از جنس بلور، بدون آن‌که سعی و تلاش کنی همه‌ی انسان‌ها را دوست می‌داری و به آن‌ها کمک می‌کنی، برای رسیدن به بالاترین درجه‌ی عشق، که عشق خالق به مخلوق است که تو در آن حال هم عاشق هستی و هم معشوق و زیباتر از آن این است که، عشقِ خداوندِ رحمان در مخلوقین او متجلّی می‌گردد و همه تو را بی‌بهانه و بی‌قید و شرط دوست دارند و عاشقِ تو هستند، زیرا دراین مرحله تو در انسان‌ها خودت را می‌بینی، می‌خواهی هرچه داری به آن‌ها بدهی، کمک کنی تا آن‌ها از گذرگاه‌های سخت عبور کنند تا به صلح، آرامش، امنیت و جایگاه اصلی خودشان برسند و چه زیبا استاد فرمودند که: دروازه‌ی ورود به قلب خداوند، قلب انسان‌ها، موجودات و کل هستی می‌باشد.

بنابراین؛ از نقل و قول جناب عطار نیشابوری:
گر مَرد رَهی میان خون باید رفت
از پای فِتاده سَر‌نِگون باید رفت
تو پای به راه در نَه و هیچ مَپُرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
مانا و سربلند باشید.

سلام دوستان زهره هستم همسفر قاسم «راهنمای لژیون ششم»

خداوند را برای لطف‌هایی که در حق من داشته است، سپاس می‌گویم.
کنگره۶۰؛ زندگی من را به دو قسمت قبل و بعد آن تقسیم نمود.
زمانی که این ۲۷ سال را بازنگری می‌کنم، متوجه می‌شوم اوج تغییرات و تجربیات جدید من زمانی بود، که در موقعیت‌های ناشناخته‌ای قرار می‌گرفتم و با شناخت نسبی که از آن‌ها داشتم، خود را درگیر آن مسائل می‌کردم.
وارد مدرسه شدم، ازدواج کردم، بچه‌دار شدم و حس‌های جدیدی را تجربه نمودم؛ اتفاقات غیر قابل پیش‌بینی زندگی، ظرفیت وجودی من را افزایش داد امّا با آموزش، خوشیِ آن لحظات را می‌توان بهتر درک کرد.
زمانی که از بالا نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم که آن روزها روند تکاملیِ بسیار کُندی را داشته‌‌ام؛ امّا زندگی من بعد از کنگره۶۰ و معجزه آموزش‌های آن، که دَری به سمت نور است را، تنها لطف خداوند می‌دانم که شامل حال من شده است. کنگره۶۰، به من کمک کرد که ره صد ساله را، در طی ۴ سال راهنمایی بگذرانم.
درس‌های همه جانبه کنگره۶۰؛ از خورد و خواب گرفته است تا اَدب ارتباطات، از تزکیه جسم تا تزکیه ذهن و اندیشه و غیره؛ همگی این‌ها، مانند نوری است که هر چه بیش‌تر فرامین او را اجرا می‌کنم، قسمت‌های تاریک خود را روشن و بیماری‌ها و دردهای من را کنترل و درمان می‌کند.
هنگامی که خوب مشاهده می‌کنم متوجه می‌شوم که؛ کنگره۶۰ سرعت صعود من را به سمت روشنایی‌ها صدها برابر از قبل نموده است. کنگره۶۰ برای من، مانند یک جاده اتوبان است که هر شخصی طبق میزان فرمان‌برداری خود، در جایگاهی قرار می‌گیرد.
میزان فرمان‌برداری می‌گوید، بر چه اتومبیلی سوار و با چه میزان سرعت در حرکت باشی، میزان فرمان‌برداری می‌گوید با چه کسانی هم مسیر باشی، میزان فرمان‌برداری مشخص می‌کند که حواس ما چه چیزی را از هستی کنگره۶۰ درک نماید.
از معلم بزرگ کنگره۶۰؛ مهندس دژاکام که از علم وجودی خود به من می‌بخشند، سپاس‌گزار هستم، از استاد امین دژاکام که تجربه‌های خود را به اشتراک می‌گذارند تا سبقت بگیریم و الگوهای طبیعت را به جهان درون بسط می‌دهند، تا به شناخت خود که چیزی جز رسیدن به آرامش نیست نزدیک شویم، بسیار سپاس‌گزار هستم.

سلام دوستان محبوبه هستم یک همسفر «راهنمای لژیون هشتم»

در ابتدا هفته راهنما را به راهنمایان بسیار گران‌قدر بنیان کنگره۶۰، نگهبان کنگره۶۰ آقای مهندس، که اولین و بهترین راهنمای ما می‌باشند، تبریک عرض می‌نمایم.
هفته راهنما را به سرکار خانم آنی اولین راهنمای گروه خانواده، استاد امین، خانم آنی کماندار و تمامی راهنمایان ارجمند کنگره ۶۰ تبریک عرض می‌نمایم.
در نوشتار کنگره۶۰ می‌خوانیم، اساس کار ما محبت، عقل و ایمان است، نگاه کوتاهی به شرایط رسیدن به جایگاه راهنمایی می‌اندازیم و جایگاه این سه ضلعِ زیبای کنگره۶۰ را نظاره می‌نماییم.
راهنما، مصرف کننده یا عضوی از خانواده‌ است، که به درمان و رهایی رسیده‌اند.
این همان ایمان است، ایمان به حقیقت که با خواست، فرمان‌برداری می‌توان مشکلات را حل و خود و خانواده‌ی خود را احیا نمایم.
در طول سفر خود و بعد از درمان، آموزش‌های لازم را ببیند، علم و دانشِ شناخت مواد، انسان، صورت مسئله اعتیاد و مفاهیم مرتبط با آن را بداند، آموزش ببیند و در آزمون‌های راهنمایی قبول شود.
از نظر من شاید مهم‌ترین خصیصه‌ی یک راهنما، موضوع عشق باشد.
راهنما در کنگره۶۰ یعنی عاشق بودن، عاشق خدمت بودن، عاشق کمک به افرادی که از جنس خود و کمک به عزیزانی که مانند خود تاریکی‌ها و سختی‌های آن را با تمام وجود لمس کرده‌اند.
راهنما با تمام وجود تلاش می‌نماید طعم ناب رهایی از تاریکی‌ها را که خود چشیده است را دیگر عزیزان بچشند.
او عاشق رهجوهای کنگره۶۰ است و تا حد ممکن که بتواند، به عزیزانی که خواسته‌ی رهایی دارند و تلاش خود را انجام می‌دهند؛ کمک و همگام با آن‌ها سفر می‌نماید، راهنما با عشق به رهجوها سعی می‌نماید؛ بدون قضاوت، به آن‌ها کمک کند، از نظر من این همان خط خمری است که به راهنما و رهجو، کمک می‌نماید، که سه ضلع: عشق، عقل و ایمان آن‌ها در تعادل رشد کنند. در ظاهر راهنما به رهجو کمک می‌کند، اما در حقیقت آن است که هر دو آموزش می‌بینند و رشد می‌کنند؛ این همان معجزه‌ی حیات است، زمانی‌که چیزی بدهی، دریافت می‌نمایی.
راهنما از هر رهجو بسیار آموزش می‌گیرد و در واقع هر دو عزیز به فرمان عقل نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند.
در سی‌دی مدرس؛ استاد امین توضیحات بسیاری ارائه داده‌اند؛ اگر بخواهیم جامعه‌ای را درست کنیم تنها چیزی که به آن نیاز داریم، معلّمان واقعی هستند، ابتدا فکر می‌کردم این امر، تنها به دلیل آموزش دادن به شاگردان است، اما اکنون می‌دانم راهنما و معلم خود، حتی بیشتر از رهجویان آموزش می‌بیند.
راهنما، همان‌طور که استاد سردار آموزش داده‌اند؛ می‌خواهد به دو هدف حیات که آموزش, خدمت و رسالت او که درست زندگی کردن است، برسد.
در طول سال‌های این خدمت زیبا و مقدس, بسیار بیشتر از قبل و با تمام وجودم حس می‌کنم که مهم‌ترین افراد در کنگره۶۰، رهجویان با خواست رهایی هستند و عاشقانه دوست‌شان دارم؛ چرا که از تک تک آن‌ها آموزش گرفته‌ام. انشالله که توانسته باشم هر قدر کوچک، کمک و خدمتی به این عزیزان انجام داده باشم.

سلام دوستان ناهید هستم همسفر محمدصادق «راهنمای لژیون دهم»

خداوند را شاکر و سپاس‌گزارم که در جمع دوستانی از عشق و نور، مشغول خدمت به خودم هستم.
جایگاه‌ها در کنگره۶۰، هم سهل و هم سخت است.
اگر تمرکزم بر روی کارها و اعمال خودم باشد، بسیار سهل و شیرین و لذت بخش خواهد بود و اگر در حاشیه و کنکاش امورات دیگران باشم جایگاهی بسیار سخت است.
این هفته زیبا و پر شکوه را خدمت تمامی راهنمایان کنگره 60 تبریک و شادباش می‌گویم و امیدوارم در ادامه مسیر، بتوانم در پیشبرد اهداف کنگره۶۰ کوشا و ثابت قدم باشم.
در پناه نور و عشق الهی باشید.

سلام دوستان ناهید هستم همسفر رضا «راهنمای لژیون یازدهم»

حضرت علی (ع) می‌فرمایند: هر کس کلمه‌ای به من بیاموزد، مرا بنده خویش کرده است.
هفته راهنما را در رأس خدمت راهنمای با عشق جناب مهندس و خانواده محترم ایشان تبریک و شاد باش عرض می‌نمایم و امیدوارم سالم و سلامت باشند و سایه‌ی ایشان مستدام باشد و خدمت همه راهنمایان کنگره۶۰،  راهنمایان نمایندگی بنیان و خصوصاً راهنمای گران‌قدرم همسفر معصومه تبریک عرض می‌نمایم.
راهنما؛ همان فرمانده سپاهی است که فراتر از سربازان حرکت می‌کند.
فردی که این مسیر را در گذشته پیموده و امروز به این جایگاه مقدس رسیده است.
جهان بر پایه آموزش بنا شده است و ما در زندگی درگیر خوشی‌ها و ناخوشی‌های زندگی شده‌ایم که هدف‌مان را گم کرده‌ایم.
ما راه گم کرده‌ای بودیم، که رسالت‌مان را در هستی گم کرده‌ایم.
خداوند را شاکر و سپاسگزارم، که من را با این مکان مقدس آشنا کرد، تا بتوانم از آموزش‌های ناب استادان جناب مهندس و جناب مهندس و خانواده محترم‌شان بهره ببرم.
من در این راه ابتدا با راهنمایی از جنس نور آشنا شدم، با آن حال خراب و غمی که داشتم، نور امید را در دل من روشن کرد.
راهنما همسفر معصومه، همه عمر چه در جهان هستی و چه در جهان‌های دیگر این لطف و بزرگواری شما را فراموش نخواهم کرد و برای شما بهترین‌های خداوند را خواستارم.
در پایان سخن خود را با جمله استاد به پایان می‌رسانم؛ ما سعی و کوشش می‌نماییم؛ که در مسیر درست و آن‌چه خود ایمان راسخ داریم به بندگان تسلیم خداوند اهدا نماییم.

سلام دوستان زینب هستم همسفر مهدی «راهنمای لژیون دوازدهم»

در این دو سالی که افتخار خدمت در جایگاه راهنمایی نصیبم شد، آموزش‌های بسیاری گرفتم. با خدمت کردن در این جایگاه هم آموزش می‌دهی و هم آموزش می‌گیری، به رهجو هر راه حلی که پیشنهاد می‌دهی، خودت هم در همان مورد؛ در گذشته آزمایش شده‌ای و یا آزمایش می‌شوی؛ تمام این موارد باعث رشد و تکامل انسان می‌گردد.
آزمون راهنمایی تیر ماه را در پیش داریم؛ با نزدیک شدن به موعود امتحان، حس و حال آن روزهایی که به همراه مسافرم، برای آزمون آماده می‌شدیم؛ دوباره برای من تداعی می‌شود. روزهای خیلی خوبی بود؛ خانه‌ای که قبلاً یک کتاب هم در آن پیدا نمی‌شد و ما به عنوان زن و شوهر هیچ حرفی برای گفتن نداشتیم.
زمانی که به کنگره۶۰ آمدیم؛ در کنار هم دوباره قرار گرفتیم و شانه به شانه هم تلاش نمودیم برای دوباره ساختن زندگی‌مان، روح و روان‌مان و در کنار هم آماده شرکت در امتحان راهنمایی شدیم؛ به لطف خداوند هر دو با هم پذیرفته شدیم.
خدمت کردن در جایگاه راهنمایی؛ لحظات شیرین مختص خود را دارد. زمانی که بعد از گذشت ۱۰ ماه و پس از گذراندن بالا و پایین‌های بسیار؛ همراه رهجو عازم سفر تهران می‌شوی و شاهد این هستی که یک خانواده، از چنگال اعتیاد نجات پیدا کرده‌اند؛ در پوست خودت اصلاً نمی‌گُنجی، می‌توانم به جرأت بگویم تمام راهنمایان کنگره۶۰ در آن لحظه، از خود رهجو هم خوشحال‌تر هستند. برای همه شما عزیزان از خداوند؛ لذت تجربه چنین حس و حال نابی را خواستارم.
در شادی علت باشیم نه شریک؛ در غم شریک باشیم نه علت.

سلام دوستان بهناز هستم یک همسفر «راهنمای لژیون چهاردهم»

هفته راهنما را ابتدا به استاد گرامی آقای مهندس دژاکام و استاد امین و خانواده محترم ایشان و به همه راهنمایان کنگره۶۰، به خصوص راهنمایان نمایندگی بنیان مشهد، تبریک عرض می‌‌نمایم.
جایگاه راهنما بودن یکی از بهترین و شیرین‌ترین جایگاهایی است که یک شخص می‌تواند در کنگره‌۶۰ تجربه کند؛ زیرا برای راهنما و رهجو سرشار از آموزش است. شیرین‌ترین لحظات را یک راهنما، در دوره خدمت راهنما بودن تجربه می‌کند؛ زمانی‌که راهنما می‌بیند یک رهجو با حال خراب که سال‌ها در تخریب به سر برده است، وارد لژیون می‌شود و بعد از چند جلسه آموزش شروع به تغییر کردن می‌کند، حال خوبی را از آموزش‌های کنگره‌۶۰ دریافت می‌کند. راهنما می‌خواهد همین حال خوب را رهجو در کنار گرفتن آموزش و نوشتن سی‌دی‌ها دریافت کند و جست‌و‌‌جو در درون خود را آغاز کند تا حال خود را روز به روز بهتر سازد. راهنما باید در این امر به رهجو کمک کند؛ چرا که من هم یک روز رهجو بودم و در واقع همین مراحل را تجربه کرده‌ام. راهنمای من صبورانه در کنار من بوده است و این مراحل در کنگره‌۶۰ ادامه دارد.
هر کسی که بخواهد می‌تواند در جایگاه‌های خدمتی قرار بگیرد و آن‌ها را تجربه کند، و این بستگی به میزانِ تلاش و فعالیت خودش دارد که چه‌ اندازه به این خدمت‌ها علاقه نشان دهد.
خداوند را شاکر هستم که افتخار قرار گرفتن در این جایگاه را به من عطا کرد که بتوانم خدمت کنم و آموزش‌های بیشتری دریافت کنم.

ویراستاران متن: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دهم)، همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم)، همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون یازدهم)، همسفر عصمت رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون ششم)

ارسال مطلب: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون یازدهم)

همسفران نمایندگی بنیان مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .