English Version
English

از ذرات جرقه به روشنایی وسیع رسیدم

از ذرات جرقه به روشنایی وسیع رسیدم

حمد و سپاس پروردگارم را که رب و راهنمای عالمیان است. این هفته صحبت از مقام‌، منزلت و جایگاه راهنماست. کسی که راه را به من نشان داده و همچنان نشان می‌دهد. بر خود واجب می‌دانم که امروز را در رأس به نخستین راهنمایان کنگره ۶۰ جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان تبریک و شادباش عرض کنم و از خداوند بزرگ سلامتی و طول عمر باعزت و پربرکت برای ایشان مسئلت دارم.

دستور جلسه این هفته در وصف عزیزانی است که خود روزگاری را در عمق تاریکی و ظلمت سپری کردند و پشت‌سر گذاشتند. آنها راه را از رب و راهنمای خود آموختند و سپس عبور از دشواری‌ها، مشکلات، ساختن و آباد کردن بناها را فراگرفتند. چه نیکو بنیانی است بنیان کنگره ۶۰ که هرچه پیش می‌رویم بناهایش با کمک راهنماها آبادتر و سازندگی‌اش گسترده‌تر می‌شود.

من ابتدا حتی نمی‌دانستم که راه را گم‌ کرده‌ام. غرق در غرور و تکبر در بیراهه سیر می‌کردم تا اینکه به عمق هولناک و مخوف تاریکی نزدیک شدم. آنجا هیچ‌کس صدایم را نمی‌شنید. لحظاتی پر از ترس و حقارت و خفقان بود. هیچ ثروتی به فریادم نمی‌رسید. هیچ رابطه دوستی و خویشاوندی یاری‌ام نکرد. فریادها و ضجه‌ها‌یم راه به جایی نداشت. قدرت و مکنت چاره‌ساز نبود و دلسوزی دوستانم از غم و اندوه من نمی‌کاست.

شاید آنی اشک مادر و نگاه پر مهر پدر گره‌گشای کارم شد و از نقطه‌ای نوری تابید. آن زمان بود که در عمق تاریکی دستان پرمهر و نگاه پر از محبتی مرا مجذوب خود کرد که آشنا نبود؛ ولی آشنا به نظر می‌رسید. هر چه بود از جنس عشق‌، نور و محبت بود. انگار روزهای تیره‌وتار مرا می‌شناخت. گویی خودش با تمام وجودش تاریکی را لمس کرده بود.

دلم می‌خواست با او هم حس و همراه شوم. می‌خواستم راه را از بیراهه به من نشان دهد. گفتم: راه را به من نشان بده. آرام و با فروتنی گفت: فرمان‌بردار باش. او گفت: با تفکر راه رفتن را بیاموز. به فکر فرو رفتم و در پی او به راه افتادم و ساختن‌هایم را آغاز کردم. او بسیار آرام و مطمئن بود و محکم و استوار قدم برمی‌داشت. من دنبالش به راه افتادم. راهنمایم برایم با رفتارش در صور پنهان از فروتنی گفت و در گفتار و کردارش از تفکر گفت‌، از حرکت در صراط مستقیم گفت‌، از توکل و صبر و امید گفت‌، از عشق مخلوق به خالق و خالق به مخلوق گفت‌ و از رفتن و رسیدن به فرمان عقل گفت.

راهنمایم می‌رفت و من همچنان به دنبال او می‌رفتم ‌تا اینکه از تبسم زیبا و رضایت چهره و برق چشمانش فهمیدم فرمان‌برداری را درست به جا آورده‌ام و از ذرات جرقه به روشنایی وسیع رسیده‌ام. چه مبارک است این لحظه که من با کمک و همراهی راهنمایم به نور و روشنایی رسیده‌ام. آری او مرا وارد دنیایی تازه کرد و خود همچنان به راهش ادامه می‌دهد و باز هم‌ افراد خواهان رهایی را هدایت می‌کند. من همچون یک کودک که بزرگ شده و قد کشیده در سایه‌سار اقتدار راهنمایم قد کشیدم، به بلوغ رسیدم و در حال مستقل شدن هستم تا راهِ راهنمایم را ادامه دهم و این زنجیره عشق ادامه دارد و می‌دانم اکنون نوبت به من رسیده با تلاش فراوان به‌دوراز خستگی راه را ادامه دهم و ان‌شاءالله به ‌زودی لایق و درخور خدمت در جایگاه یک راهنما باشم چرا که جایگاه راهنمایی بسیار مقدس و ارزشمند است.

هفته راهنما را خدمت راهنمای گران‌قدر سرکار خانم معصومه عزیز و بزرگوار تبریک و تهنیت عرض می‌کنم و بهترین‌ها را از درگاه خداوند منان برایشان خواستارم. هفته راهنما بر تمامی شما راهنمایان کنگره ۶۰ مبارک باد. دریافت‌هایتان از این مسیر بی‌شمار.

نویسنده: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون پنجم)
رابط‌خبری‌: همسفر مرجان رهجوی راهنما همسفر معصومه (‌لژیون پنجم)
ویراستاری، تصویرگر و ارسال: همسفر بهار رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .