English Version
English

راهنما ؛یعنی ابدال و تبدیل شدن

راهنما ؛یعنی ابدال و تبدیل شدن

خداوند پروردگار عالمیان است، وقتی انسان را خلق کرد از روح خودش در آن دمید؛ یعنی از علم،دانش و آگاهی صفات خوب را در انسان قرارداد و راهنمایی چون تحمل را در ما گذاشت تا راه را از چاه تشخیص دهیم و خودمان را به نابودی و فساد سوق ندهیم و راهنمایی دیگر که ما را به‌سوی نابودی و فساد و تباهی و نقض فرامین الهی رهنمود می‌کند در درونمان قرارداد؛ اما وقتی در زمین قرار گرفتیم یا رانده شدیم برای اینکه آموزش بگیریم، خدمت کنیم و رشد کنیم همه چیز برای ما آنجا مهیا شد. خدای مهربان پیامبران و راهنمایان را در زمین برایمان گسیل کرد تا به‌سلامت طی طریق کنیم و در مسیر زندگی‌مان آموزش‌های لازم را بگیریم و صفات خوب را در خودمان پرورش دهیم.

کتابی چون قرآن را از طریق پیامبرش حضرت محمد (ص) برایمان فرستاد و تمامی مسیرهایی که باعث سقوط و صعودمان می‌شود مشخص کرد و قوانینی را برای ما بیان کرد که با اجرای آنها به صلح و سلامتی و آرامش و آسایش برسیم و از هستی به این زیبایی که در آن قرار گرفته‌ایم بهره‌مند شویم؛ پس راهنمای کل هستی و نیستی خالقمان است؛ اما انسان وقتی در این زمین یا مهد قرار گرفت بر سر دوراهی رسید، یکی راه ارزش‌ها هست یا همان اجرای قوانین الهی و گوش‌کردن به راهنمای درونمان عقل است که باعث رشد و صعودمان می‌شود و دیگری راه ضدارزش‌هاست که گوش‌کردن به راهنمای دیگری که در درونمان قرار دارد و ما را به نقض فرمان‌های الهی و به راه ضد ارزش‌ها که ابتدای آن زیباست و به‌راحتی به خواسته همایمان می‌رسیم؛ اما انتها به درد و رنج بیماری‌های مختلف روحی و روانی و جسمی‌مان ختم می‌شود، مثل استفاده از مواد مخدر، دروغ گفتن، حسادت، طمع و ولع داشتن، بخل ورزیدن و...

در حقیقت هر نقض فرمان الهی پله‌‌ای است برای سقوط به تاریکی و ظلمت و قرارگرفتن در جهنم درد و بیماری است و انسان هیچ رشدی نمی‌کند؛ بلکه مدام در حال سقوط است. در مقطعی از زمان کسی در جهان به این بزرگی، از میان میلیاردها انسان که در جهنم و ظلمت قرار دارند و از بین دانشمندان و کاوشگران علم و دانش فقط یک نفر در ماه مبارک رمضان درحالی‌که یکی از فرمان‌های خداوند را که روزه‌گرفتن بود اجرا می‌کرد از مواد مخدری که بی‌رویه و نامنظم مصرف می‌کردند الگویی گرفته و مقدار مواد مصرفی‌شان را مشخص کرده و به آن نظم دادند و روشی به ایشان الهام شد به نام روش تدریجی و یا همان DST. در واقع با خلق روش DST ابتدا خودشان از بند نامیمونی چون اعتیاد رها شدند درحالی‌که شروع به کاهش پله‌پله مواد خودشان نمودند و تمام سختی‌های راه را به جان خریدند.

از مسیر پرفرازونشیب و یخ‌بندان و ناامن عبور و راه و مسیر را نشانه‌گذاری و مشخص کردند و تغییراتی که از درون و بیرون برایشان به وجود می‌آمد، احساس می‌کردند و به صدای تحمل که راهنمای درونشان بود، گوش می‌دادند و عمل می‌کردند تا خودشان را از بند وابستگی به مواد مخدر که تمامی وجودشان را در چنگال اختاپوسی سیاه و وحشتناک دربرگرفته بود نجات دهند. خودشان معلم و راهنمای خودشان شدند و با کاهش مواد مصرفی‌شان و رهاشدن از ظلمت و تاریکی اعتیاد کشفی بزرگ به ثبت رسید که با تمام وجودشان جناب م هندس تجربه کرده‌اند و بستری به نام کنگره 60 را تاسیس کردند و اولین راهنما و استاد راه هستند. انسان‌های دردمند و محتاج و نیازمند وقتی در این راه و یا دراین کشتی سوار می‌شوند از علم ودانشی که DST است و علمی که تجربه شده است و بدون نقص است در اختیار آن‌ها قرار می‌دهند و آن آگاهی و دانشی است که اولین راهنما، دانشمند، محقق و عارف جهان به ما داده‌اند که رمز و راز خروج از ظلمت و جهل و تاریکی است.

استاد درمان اعتیاد کسی است که از آدم تا خاتم هیچ‌کس پرونده و مسئولیت حل و درمان اعتیاد را نپذیرفته است و ایشان به‌ آن رسیدند. انسان‌ها با درمان اعتیادشان دوباره زنده می‌شوند و از زندگی‌کردن و از حیات و جمع خانواده خود لذت می‌برند و با عشق و محبت زندگی می‌کنند و سلامتی، آرامش و حال خوش رسیده‌اند و روزبه‌روز پرتوان‌، شکرگزا و فرمان‌بردار می‌شوند. در خانه بزرگ کنگره 60 اولین دانشمند و استاد راهنمای عشق و محبت و اولین دانشمند جهان هستی هر روز دانشی را از تجربه خود دریافت می‌کنند؛ مثل درمان سیگار، تجربه درمان چاقی و درمان بیماری‌هایی که در بیرون از کنگره 60 هیچ راهی برای درمانشان وجود ندارد و فقط با مسکن‌ها و قرص‌ها و داروهای نگهدارنده بیل، بیل خاک بر روی بیماری‌ها ریخته می‌شود تا پنهان شوند غافل از اینکه دیده‌ایم به طرز وحشتناک‌تری شاهد ظاهرشدنشان هستیم و انسان‌ها پیر و جوان در حال پرپر شدن هستند.

ناله‌ها و شیون‌های انسان‌ها به‌سوی آسمان بلند و بلندتر می‌شود. این چه زندگی است و این چه جهنمی است؟ خدا کیست و کجاست؟ چرا به داد بنده‌هایش نمی‌رسد و خود هیزم جهنمی هستیم که نقض فرمان‌ کرده‌ایم، جهان برایمان چون تنوری شده است که در آن در حال سوختنیم. در این جا است که وقتی بهای خروج از تاریکی‌ها را داده باشیم و اذن ورود به جهان روشنایی به ما داده بشود می گوئیم خداوندا تاریکی‌ها را تجربه نموده‌ایم ما را با روشنایی‌ها آشنا گردان تا به فرمان عقل نزدیک شویم؛ یعنی راهنمای درونمان برای اینکه به فرمان عقل برسد؛ باید در بیرون، راهنما و رب و مربی داشته باشد. در کنگره 60 کسانی که از علم و دانش کنگره استفاده می‌کنند به‌سلامت می‌رسند و گره‌های زندگی‌شان را به کمک همین علم و دانش راستین باز می‌کنند و حل‌کردن مسائل زندگی‌شان را به روش DST تدریجی یاد می‌گیرند و از امتحانات متعددی نمره قبولی می‌گیرند.

با خواست قلبی‌شان می‌خواهند به انسان‌های دردمند و بیمار که در ظلمت و تاریکی قرار دارند یاری بدهند تا آنها هم مثل خودشان به آرامش و سلامتی برسند. از دستان پرمهر مهندس دژاکام شال مغزپسته‌ای و یا نارنجی می‌گیرند و این یک لطف و فرصتی است؛ چون خداوند اذن خدمت به بندگانش را به هر کسی نمی‌دهد. این را من باید بدانم و همیشه شاکر لطف خدا باشم و خودم را خدمتگزار در جهت اهداف الهی کنگره 60 بدانم. اینجا است که به من از موقعی که شال را به گردنم می‌اندازم راهنما گفته می‌شود و این؛ یعنی ابدال و تبدیل‌شدن و فرصتی است برای آموزش گرفتن، رشد و خدمت در جایگاه راهنمایی. با قرارگرفتن در لژیون؛ یعنی مقری که می‌توانم در آنجا به‌عنوان راهنما علم و دانش راستینی که از وجود جناب مهندس دریافت می‌کنم باتجربه‌ای که در خورجینم از بیماری اعتیاد و بیماری‌های جسمی و روانی به روش DST در جایگاه رهجو، همراه با دانش و جهان‌بینی که در وجودم حک و جذب کرده‌ام در اختیار کسانی بگذارم که می‌خواهند از درد و رنج و غم و گره‌های کور زندگی‌شان رها شوند.

زیباترین تجربه‌ای که در طول عمرم داشته‌ام، قرارگرفتن در جایگاه راهنمایی بوده و است؛ چون می‌بینم و حس می‌کنم تازه‌واردی که وارد لژیون می‌شود با جذب نوردانش از ظلمت و تاریکی به‌تدریج رها می‌شود و شاهد آب‌شدن یخ‌های وجود رهجو هستم و زنده شدن و جوانه‌زدن درخت پوسیده انسانی که در حال نابودی بود. کسی که با قامتی خمیده و چهره‌ای غمگین و پر از ترس و وحشت که حکایت از تیرهای زهرآگینی دارد که در قلبش فرو رفته است. من راهنما یاد روزهای اول ورودم به کنگره می‌افتم و اینجا است که با تمام وجودم خدا را احساس می‌کنم که ما را رها نکرده و همیشه حواسش به ما بوده و همیشه دست‌هایمان را گرفته و رهایمان نمی‌کند. کسانی چون راهنما را برایمان قرار داده تا در مسیر باشیم و راه را گم نکنیم و دستانمان را از دستانش جدا نکنیم.

در من راهنما شوق و ذوقی جاری می‌شود که به‌موقع در جلسات حاضر شوم و به‌درستی دانش معلم عشقمان را که هر هفته در قالب سی‌دی‌هایی به من می‌رسد را باتجربه‌ای که در خورجینم دارم به رهجوهایم هدیه بدهم تا آنها هم مثل من به حال خوش برسند و در جمع خانواده‌شان در صلح و آرامش زندگی کنند و حافظ جمع خانواده خود باشند. برکتی که بعد از رهایی‌ در زندگی‌ام جاری شد و سلامتی که به وجودم بازگشت و با قرارگرفتن در کنگره و شناور شدن در رودخانه کنگره دریافت کردم  با عشق و محبت و بدون هیچ چشمداشتی به رهجوهایم می‌بخشم. رهجوها امانتی هستند که از طرف کنگره به من داده شده و باید حواسم باشد که رهجو مال من نیست و رهجوی کنگره است و من فقط در جهت حفظ و هدایت و حمایتش قدم برمی‌دارم.

تا زمان رسیدن این شکوفه‌ای که به من داده شده و تبدیل آن به میوه حواسم باشد که میوه‌های سالم، مرغوب و مفیدی را به کنگره تحویل بدهم. چیدن این میوه با دستان پرمهر  معلم و راهنمای اولین ما است. و چه لذتی بالاتر از اینکه من راهنما شاهد و گواه این لحظات هستم و با جان‌ودل و پوست و گوشتم تجربه می‌کنم و چه آموزشی برای راهنما بالاتر از اینکه خداوند به او اذن خدمت به بنده‌اش را بدهد و راهنما در مسیر خدمت شاهد حال خوش و سلامتی و زنده شدن یک انسان باشد. با تمام سلول‌های وجودم بابت این‌همه دریافت‌های زیبا سپاسگزارم و آن را با هیچ گنجی عوض نمی‌کنم و بالاترین پاداشی که در زندگی‌ام می‌گیرم این است که من راهنما در جمع قرار گرفتم و با تمام وجودم حس و درک می‌کنم.

وقتی فرمان‌های الهی را اجرا می‌کنم و یا رهجوهایم اجرا می‌کنند چقدر حالمان خوب است. در واقع «بی می مست و بی سر شوریده‌ام» و این فقط موقعی اتفاق می‌افتد که در راهی باشم که پیشرو آن الله است. حل مسئله با عشق و محبت آغاز می‌شود و محبت صورت‌مسئله است که حل آن می‌شود عشق و این مسیر آموزش من راهنما است. در آخر حساب من با عشق است با معشوق چه‌کار دارم پس کاملاً بی‌حسابم. از استادانم و اولین راهنمای خوبم بسیار سپاسگزارم و از اولین راهنمای گروه همسفران خانواده خانم آنی بزرگ بسیار سپاسگزارم و طول عمر و سلامتی از خدای بزرگ برای خانواده جناب مهندس و راهنمای خودم خانم آنی کمان‌دار و استاد امین خواستارم.

مقاله: راهنما همسفر زهرا (لژیون پانزدهم)
تایپ و ویراستاری: راهنما همسفر انسیه (لژیون چهاردهم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون ششم)
نمایندگی همسفران شمس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .