همسفر اعظم در مورد دستور جلسه «هفته راهنما» شعری سرودند که در ادامه میخوانید.
برای او مینویسم که نفوذِ نگاهش بندی شد برایِ گره من به این حلقه (حلقهمهر)، برای اوکه روشنی بخش تاریکترینهای وجودم گشت، برای اوکه الماسی درخشان است الماسی که نگاهم را جذب خود و مهرش را تراوش به من ناب است، نابتر از حس خوبِ نفس کشیدن در بلندترین قلههای دانایی، حکمت وجودیش برای بیان، در فکر و زبانِ منِ حقیر نمیگنجد که (رب) است او. فقط مینویسم و دوستش دارم، در برابرش زانو میزنم و با دستان تهی؛ اما قلبی پرعشق قدردان تمام بخشش و آموزههایش هستم.
🩷🤍🩷🤍🩷🤍
راهنمایم کیست؟ او است جانِ من
جان که ناچیز است او ایمانِ من
وصف او نیاید در فکر و زبان
مهر او احیا کند هر ناتوان
من چه گویم؟ من چه نامم، کیست او؟
جاندل باشد، همانا رَهنماست
اوکه هرلحظه زِلحظهش بُگذرد
بهرمن از مال و جانش بُگذرد
میشود بالی برایِ رفتنم
میدهد جانش برای بودنم
بَه براستی او احیا میکند
فهم و درک و عشق معنا میکند
دست من خالیست و مهرش بیبدیل
مشرق نور است و دانای فهیم
رَهنما روزت مبارک جانِ من
جان که ناچیز است تویی ایمان من
مانی تو همراه من این راه را
میکنم آزاد من ریسمانها.
تایپ: همسفر اعظم، راهنما همسفر هانیه (لژیون ششم)
ویرایشوارسال: همسفر معصومه، راهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی چالوس
- تعداد بازدید از این مطلب :
108