مشارکت همسفر فهیمه «لژیون دوم»
واژه سپاس در برابر ازخودگذشتگی و مهر و محبت شما ذرهای بیش نیست.تنها خواستهٔ من برای شما دعای خیر از اعماق وجودم است. هفته راهنما را به راهنمای مهربان و عزیز خودم و تمامی راهنماهای عزیز تبریک عرض میکنم. از نظر من، آقای مهندس پیامبرانی از جنس خود ما برای خودمان فرستاد تا کلام حق را برای ما بازگو کنند و آنان را راهنما نامیدهاند. زندگی شخص من به دو بخش قبل از کنگره و بعد از کنگره تقسیم میشود و واقعاً دو بخش خیلی متفاوت است و این همه خوبی را اول مدیون بنیان کنگره ۶۰ و بعد راهنمای عزیزم هستم که نوری حیرتانگیز بر قلب تاریک من زدند و به من مفهوم زندگی را آموختهاند،و کاری کردهاند که من از تاریکیها خارج شوم و عاشق نور شوم، عاشق خدا شوم، عاشق خودم شوم. یک آینه به دست من داد و گفت: تو اول باید خودت را بشناسی و من که همیشه حقبهجانب بودم و فکر میکردم خیلی خوب هستم، فهمیدم مقصر نیمی از مشکلات خودم بودهام. راهنمای عزیزم کمک کرد تا من که تبدیل به درختی خشکیده شده بودمکمکم دوباره جوانه بزنم و بتوانم شاخ و برگ داشته باشم، به امید روزی که بتوانم به ثمر بنشینم و میوه راهنما شدن را بدهم برای سپاسگزاری از کسی که در برابر طوفانهای مشکلات و در برابر خشکسالیهای زندگی همیشه مثل یک مادر از من مراقب کرد. امیدوارم خیر زحمات همه کمک راهنماها هزاران هزار بار به زندگی آنها برگردد. امیدوارم پایدار باشید و بمانید برای هزاران هزار انسان مانند من.
مشارکت همسفر مهتاب «لژیون دوم»
مشارکت در مورد هفته راهنما. خدا را شکر میکنم که روزیِ من شد تا چند خطی در مورد راهنما و هفته راهنما بنویسم. تمامی کسانی که در کنگره خواستار راهنمایی هستند باید آموزشهای لازم را ببینند. این آموزشها از دو بخش؛ فنی و جهانبینی تشکیل شده است، ولی مهمترین بخش برای یک راهنما عشق و محبت است. راهنما در کنگره به کسی گفته میشود که؛ راه را میشناسد، در تاریکیها بوده است، درد و رنجهایی کشیده است و با آموزش آنها را گذرانده است. راهنماها بدون آنکه مزدی دریافت کنند، وقت خود را برای آموزش ما میگذارند تا ما به حال خوش برسیم. آنها نه پولی میگیرند و نه حقوقی دریافت میکنند ولی با عشق خدمت میکنند. راهنما واژهای نهچندان غریب ...نمیدانم آیا قبل از کنگره هم همینقدر این واژه برایم پرمحتوا بود؟ راهنمایی که از سر عشق و محبت و ایمان، رسم و قوانین درست زندگی کردن را به ما میآموزد یا معلم و راهنمایی که از سر وظیفه اندوختههایی را به ما منتقل میکند.«آنچه از دل برآید لاجَرَم بر دل نشیند»، راست میگویند! بهحق که کلامی که از دل گفتید در من اثر کرد.راهنما یعنی یک الگو، چراغ راه، یعنی سرشار از تجربه و آگاهی، تجربههای تلخ و شیرینی که تجربه کرده است. راهنما کسی است که درونش زیباست، کسی که هیچگونه ضد ارزشی و حس خرابی در او دیده نمیشود. راهنما کسی است که میشود از او آرامش گرفت. راهنما زندگیبخش است و با تمام روزهای تلخی که گذرانده است و تاریکیهایی که تجربه کرده است، میتواند امید را در دل تکتک ما به وجود آورد و راه و رسم زندگی کردن در راه الهی و کمک به همنوعان را به ما میآموزد. راهنما یعنی بخشش، کسی که نتواند ببخشد و بگذرد نمیتواند راهنمای واقعی باشد. راهنما یعنی نشان دادن مسیر تاریکی به نور، غم به شادی، نفرت به عشق، یعنی نمایانگر راه رسیدن به آرامش و نجات از جهنم درون و بیرون. راهنماها چراغهای شعبه میباشند. نوشتههای خود را تقدیم به کسی میکنم که الگوی عشق است از آن عشقهای شیرین و بهیادماندنی.شاید بعضیها بگویند عشق کدام است؟ مگر عشق واقعی هم پیدا میشود بله من عشق حقیقی را در کنگره دیدهام، پهلوان مهتاب عزیزم چقدر عاشقانه به من درس عشق و محبت را آموختید، چقدر صبورانه به من آموختید که چگونه عبور کنم از اشتباها و خطاهای دیگران و ببخشم و چقدر عاشقانه به من آموختید که خشم و نفرتی را که سالها در دلم لایهلایه رویهم رسوب شده بود را دور بریزم و جای خالی آن را با عشقهای بدون حساب پرکنم. چقدر سطحینگر بودم پیشازاین و چه کودکانه آدمها را قضاوت میکردم و با این کار فهمیدم که فقط خوشبختی و آرامش را از خود دریغ میکردم.میخواهم ازاینپس به جهان و موجودات و آدمها عشق بورزم و دلخوشم به اینکه تغییر کنم و به قول آقای مهندس این عشق پایانی ندارد زیرا دایرهوار میچرخد و شعاع اضافه میکند و از آن حلقهها پدیدار میشود. امیدوارم روزی بتوانم ذرهای از محبتهای شما را جبران کنم خداوند قدرت چشمه شدن وجاری شدن در مسیر عشق را در وجود ما نهاده است فقط باید آن را بیابیم.در حقیقت راهنماهای کنگره ۶۰ از آن دسته انسانهایی هستند که واژه انسانیت برازندهشان است و محبتهایشان جبرانناپذیر است.این هفته زیبا را در رأس به جناب مهندس دژاکام و سرکار خانم آنی بزرگ تبریک میگویم و یک تبریک ویژه هم خدمت راهنمای عزیزتر از جانم پهلوان مهتاب عزیز عرض میکنم. زبانم قاصر است برای بیان خوبیهای ایشان و برای سپاسگزاری از لطف و محبتهای ایشان و فقط میتوانم بگویم بهترینها را در همه لحظههای زندگی برایشان خواستارم .وانشاءالله بتوانم یک رهجوی خوب برای راهنمایم باشم و با خدمتگزار بودن واقعی در کنگره ۶۰ کمی از زحمات ایشان را جبران نمایم.
مشارکت همسفر فاطمه «لژیون پنجم»
قبل از هر چیز هفته راهنما را به اولین راهنمای کنگره ۶۰ آقای مهندس دژاکام و راهنمای عزیز خودم خانم اعظم که الفبای زندگی و عشق و محبت را به من آموخت تبریک و تهنیت عرض مینمایم، همچنین به تمام راهنماهای کنگرهی ۶۰ تبریک عرض میکنم. هنگامیکه خداوند انسان را آفرید برای او راهنماهایی فرستاد تا او را در دو راهیهایی که بر سر راه زندگی دارد راهنمایی کند و بتواند با کمک عقل و اختیار راه درست را انتخاب کند. همهی پیامبران راهنمایی بودهاند از طرف خداوند برای هدایت انسانها به سمت ارزشهای انسانی و دوری از ضد ارزشها. من هم زمانی که در ناامیدی و تاریکی بودم خداوند راه کنگره را به من نشان داد، در کنگره هم راهنماهایی هستند که بدون چشمداشتی و عاشقانه در کنار ما هستند و تجربههای خود را در اختیار ما میگذارند، با اعمال و رفتار خود محبت کردن را به ما آموختهاند، راه را به ما نشان دادند و برای گذشتن از راه تاریک همراه و پشتیبان ما بودند و ما را به سمت نور هدایت کردند که اگر در کنار ما نبودند بازهم در تاریکی گم میشدیم یا از ادامهی راه منصرف میشدیم، دلمان قرص بود به بودن آنها و هرگاه در بین راه سست میشدیم و زمین میخوردیم ما را از زمین بلند میکردند و با کمک آنها توانستهایم از روزنهی نور به روشنایی خورشید برسیم، گویی در زمستان تمام جسم و روح ما یخزده بود و با کمک آنها و محبتهای آنها جسم یخزدهی ما دوباره زنده شد و شروع به رشد و نمو کرد. من واقعاً نمیتوانم و نمیدانم که چگونه محبتها را جبران کنم تنها کاری که میتوانم انجام دهم این است که ابتدا رهجوی خوب و فرمانبرداری باشم که بتوانم ذرهای از زحمات ایشان را جبران کنم و بهجایی برسم که بدانند زحمات ایشان به نتیجه رسیده است و درنهایت از خداوند بزرگ میخواهم که خیر و برکت زحمات هزار برابر به زندگی آنها برگردد.
مشارکت همسفر امالبنین «لژیون پنجم»
ابتدا هفته راهنما را به آقای مهندس و تمام راهنماهای کنگره ۶۰ بهخصوص راهنمای عزیزم خانم اعظم جان تبریک میگویم. سپاسگزار کسی هستم که سرآغاز دوباره زنده شدن و برگشت جانی دوباره به این تن خسته و نالان من است. استاد عزیز، شما سپیدی را به تختهسیاه زندگیام کشیدید و به من یاد دادید که مواظب آن باشم و نگذارم که پاک شود. بودن شما یعنی پایان تمام غصهها و رنجهای من؛ شمایی که عاشقانه و دلسوزانه مسیری بسیار طولانی را طی میکنید تا من گمکرده راه، بتوانم راهم را پیدا کنم. خانم اعظم جان زبانم قاصر از گفتن و نوشتن جملاتی که در وصف شما باشد، شما همانند کوهی استوار هستی و تمام تلاشها را میکنیدتا نور را به من نشان دهید و چراغ راه من شدید تا از تاریکی و جهالت بهسوی دانایی و روشنایی حرکت کنم. من با دیدن شما آرامش میگیرم و با صحبتهای دلنشین شما که صبورانه برای ما سخن میگویید آرام میشوم. زمانی که بیقرار بودم راهنماییها و صحبتهای شما مانند مسکنی بوده است و هست که در هیچ کجای دنیا پیدا نمیشود و این خود دلیلی میشد تا غمها و غصههای زندگیام را فراموش کنم و صبور باشم. نگاهم که میکنی جان دوباره میگیرم که باشم و قوی و استوار قدم بردارم. صدای دلنشین و پر از محبت شما تمام کاخهای جهالت و نادانی را در من فروریخت من عشق و فداکاری و صداقت را از شما آموختهام. من کوهی از بیریا و بیآلایش بودن و صبور بودنرا در شما دیدم. استاد عزیز، شما همیشه مرا دلگرم میکردی که چگونه از جادههای پر پیچوخم زندگی عبور کنم و سربلند باشم. در مقابلاینهمه محبت و فداکاری و گذشت شما سر تعظیم فرود میآورم و سپاسگزار شما خواهم بود و شما را الگوی خود قرار میدهم تا آنگونه که شایسته است ذرهای از زحمتهای شمارا جبران کرده باشم، استاد عزیزم برای همیشه رهجوی سپاسگزار شما خواهم ماند.
تایپ: همسفر فهیمه و همسفر مهتاب «لژیون دوم» و همسفر فاطمه و همسفر املبنین «لژیون پنجم»
ویرایش:همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا «لژیون ششم»
ویراستار: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر مهتاب «لژیون دوم»
تنظیم و ارائه: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر اعظم «لژیون پنجم»
همسفران نمایندگی خمین
- تعداد بازدید از این مطلب :
182