عشق قامتها را راست، اندیشهها را پاک و حیات را جهت گزینش بهتر در انسان تقویت میکند و انسانی که در مسیر خدمت به خلق قرار گیرد یک عاشق است چراکه وقتی وجودش در مسیر خدمت به خلق خدا قرار گرفت یعنی مورد انتخاب خداوند واقع شده و میتواند با بخشیدن عصاره محبت وجودی خود سبب احیا و شادی دیگران شود و چه عملی زیباتر از این خدمت صادقانه و عاشقانه...
اینک با دیدهبان راهنمایان آقای ترابخانی مصاحبهای مرتبط با "هفته راهنما" ترتیب دادیم تا از تجربیات خدمات صادقانه ایشان بهرهمند شویم، تقدیم نگاه شما مهربانان همیشه همراه ...
ضمن تبریک هفته راهنما و خداقوت خدمت شما، لطفا خود را به رسم کنگره معرفی کنید و بفرمایید چه هدفی باعث شد که بعد از رهایی در کنگره بمانید و راهنما شوید و در پیشبرد اهداف کنگره سهیم باشید؟
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر آنتیایکس مصرفی تریاک، ۱۰ ماه و بیست روز با راهنمایی راهنما زندهیاد آقای علی لشگری و آقای سلامی سفر کردم، مدت رهایی ۲۳ سال و تقریباً ۲ ماه، ارتباطی که بعد از رهایی به دلیل خدمت با بچهها برقرار شد من را داخل کنگره ماندگار کرد و از همه مهمتر بهمرور زمان آموزشها، آموزشی که محدود به سن و سال نیست اتفاقاً انسان هرچه پیش میرود بیشتر متوجه میشود که اصلاً چیزی نمیداند و این باعث شد که وصل به کنگره بمانم و از فضای آموزشی کنگره بیشتر استفاده کنم.
آقای مهندس همیشه در کنگره به قدردانی اهمیت میدهند، از نظر شما این قدردانی در جشن راهنما چه آموزشی برای رهجو و چه آموزشی برای راهنما دارد؟
به نظر من بسیاری از آموزشهای داخل کنگره به طور مثالی و سمبلیک است، آقای مهندس با دید و نگرش بالایی که دارند به طور غیرمستقیم به ما یادآور میشوند تا فرابگیریم قدردان نعمتهایی باشیم که در شرایط عادی راحت در اختیار ما هست و قدر آن را نمیدانیم، از همه مهمتر خود معلم و آموزگار، قدردانی این آموزش را برای من دارد که درست ببینم، دیدن یک هنر است تا دوستانی که به من محبت میکنند، آموزش میدهند، پدر و مادری که به من خدمت میکنند و کل کائنات که در کارند تا من توانمند شوم، حالا اینجا آمدم چه چیزی را به دست بیاورم، آیا صرفاً آمدم هفتاد سال زندگی کنم و بروم؟ قدردانی یک چرخه است، قدر یعنی اندازه، قدر دوستانی که در کنار ما هستند و کاری برای ما انجام میدهند را بدانیم چراکه در این قدرها اندازه پیدا میکنیم، لِوِل و جایگاه ما تعیین میشود بهعنوانمثال؛ زمانیکه وارد کنگره میشویم براساس میزان تفکر، علم و دانشی که داریم و رفتاری که انجام میدهیم قدر ما سفراول است، بعد قدر ما بر اساس آموزش تغییر میکند و به جایگاهی میرسد که در ظاهر با دریافت یک گُل نمادی عملاً مواد قطع شده، ولی در واقع سفراولی با گُل آقای مهندس قدر و اندازه پیدا میکند، قدر من بر اساس جایگاه و خدماتی که به من شده قطعاً بیشتر میشود، بنابر فرمایش آقای امین؛ من در طبقه اول یک وسعت دیدی دارم و در طبقه دوم یا سوم وسعت دیگری، من با قدردانی وسعت نگاهم بازتر میشود. انسانها در شرایط عادی مانند تولدها کادو میدهند، ولی ما در کنگره مناسبتها را برای خود میسازیم که قدر یکدیگر را بیشتر بدانیم، در هفته ایجنت، راهنما، دیدهبان و هفته همسفر یعنی خدماتی که برای ما انجام میشود این میزان از قدر را شناسایی کنیم و در جهت خود این کار را انجام دهیم، دیدن؛ بخشی از قدردانی است و مهمتر واکنشی است که در برابر آموزشها داریم مانند داد و ستد، وقتی آموزش میگیرید باید انتقال دهید.
با دریافت شال راهنمایی و تشکیل لژیون از آموزشهای تئوری وارد گود میشویم تا آموزشها را عملی کنیم، با توجه به برخورد شما با راهنمایان مختلف بفرمایید چه چیزی راهنما را از دقت بر عملکرد خود غافل میکند؟
بزرگترین آموزش آقای مهندس برای ما این است که راهنمایی همان آموزش دیدن است، ما از خود چیزی برای آموختن نداریم، قبل از کنگره مصرفکننده بودیم که با فراگیری آموزشها مسیری را طی کردیم و بعد از رهایی این آموزشها را در اختیار دیگران قرار میدهیم تا استفاده کنند و در بخش کوچکی از زندگی بتوانند بزرگترین کار یعنی آموزش دیدن در زندگی را ادامه دهند، حالا در کنگره دریافت شال راهنمایی صرفاً این نیست که من راهنما شدم پس ایُهاالنّاس همه مسیری را که من میگویم طی کنید این درست است درصورتیکه کنگره در هر درجهای که باشیم آموزش دیدن است، گاهی احترام و محبتِ اعضای کنگره ما را فریب میدهد و فکر میکنیم حال که در مسئله موادمخدر از ما مشورت میگیرند در مسائل خانوادگی نیز صاحبنظر هستم تا مشکلی را برطرف کنم یا از لحاظ اقتصادی به رهجوی بدهکاری که مشکلات مالی دارد مشاوره اقتصادی بدهم اینطور نیست چراکه این مسائل من را به اشتباه میاندازد تا از درجهای که هستم من را پایینتر بیاورد، آموزش دیدن این نیست که در سفر دوم و راهنمایی همه چیز تمام است درحالیکه مرحله بعدی شروع میشود، اما همیشه در خطر هستیم، زیرا فردی که با تمام امید و آرزو موادمخدر را قطع کرده بدون تفکر سالم و انگیزه هر آن امکان دارد دومرتبه برگردد به همین دلیل همیشه باید آموزشها روی دور باشد، از همه مهمتر من در راهنمایی خودم در حال آموزش هستم تا با علم، معرفت و عمل سالم زندگی خودم را بسازم در مراحل بعدی دیگران هستند. آقای مهندس همیشه تأکید دارند که راهنما در لژیون حتی برای سفراولیها در مورد سیدیها صحبت کند نه در مورد نظر خود، حال که در کنگره شاهد موفقیتهای کنگره هستیم باید در گسترش این علم و آگاهی کمک کنیم. طبق فرمایش آقای مهندس؛ بزرگترین نیرویی که مانع انسانها میشود در تفکر، موادمخدر است که به هر نوعی میتواند باشد، زیرا فردی که حتی فکر مصرف مواد را میکند حتماً میزند، کوچکترین قدم برای هر حرکتی در زندگی یک تفکر است دقیقاً در همسفران هم هست، اصلاً چرا حال همسفر و مسافر در کنگره خوب میشود؟ زیرا در لژیون همه در مورد یک موضوع صحبت میکنیم که غیبت و بدگویی در آن نیست، از موفقیت دیگران خوشحال میشویم و این حسوحال خوش به وجود میآید که در جهت آن احساس تلاش کنیم، حال افرادی که این موارد را رعایت میکنند زمان ماندگاری و بهرهمندی آنها از آموزشهای کنگره طولانیتر میشود، اما افرادی که با آموزشها همسو نیستند و درگیر حاشیهها میشوند فرصت را از دست میدهند، بنابراین افرادی که با آموزش و دانش کنگره ارتباط برقرار کنند موفقترند، همچنین آموزش و حالخوبی را تجربه میکنند.
دلیل اینکه آقای مهندس تأکید دارند بین راهنما و رهجو فاصله باشد را بفرمایید، چه چیزی این فاصله را از بین میبرد؟
بزرگترها دارای علم و تجربیاتی هستند که در اختیار ما قرار میدهند تا ما در چهارچوب اصول و قواعد از حالخوش بهرهمند شویم و به نتیجه برسیم، در کنگره همه ارتباط ما با انسانها است، بنابراین با هدف یکسان و قدم در چهارچوب قوانین به هدف خود میرسیم، اما درصورتیکه اموری مانند ارتباط خانوادگی راهنما با رهجو نباشد، زیرا تا زمانی انسانها برای هم جذابیت دارند که علامت سؤال داشته باشند این موضوع در ارتباطهای خانوادگی و دوستی نیز هست، افراد در ارتباط نزدیک به دنبال نقاط ضعف میگردند و نقاط قوت را نادیده میگیرند، مانند پدر و مادری که تا دوسالگی برای صحبت کردن فرزند اشتیاق داشتند ولی حالا در ۲۰ سالگی حوصله شنیدن صحبت او را ندارند، آقای مهندس نیز همین منظور را دارند که اعضای کنگره باید حافظ حرمتها باشند چراکه در چهارچوب قوانین به حال خوش میرسیم وگرنه با رفتن به حاشیهها از آموزش جهانبینی و سیدیها دور میشویم و حال ما خراب میشود، رهجو نیز رفتار راهنما را میبیند که در چهارچوب حرمتها حرکت میکند چراکه الگوی رهجو است، بنابراین کوشا باشیم تا با حفظ و نگهداری حرمتها به آموزش و حالخوش دست یابیم و به درستی به دیگران انتقال دهیم تا دیگران نیز تجربه کنند و بهشت را برای خود بسازند، ما با فراگیری آموزشها کنار یکدیگر به حال خوب میرسیم، حس زیبایی است که ما بدون حسادت از موفقیت یکدیگر خوشحال هستیم، در کنگره میآموزیم و تمرین میکنیم از حسادت، دروغگویی و توقعات بیجا دوری کنیم تا در محل کار و خانواده نیز اجرا کنیم با این حساب دنیای ما تغییر میکند، زیرا با انسانهایی برخورد داریم که رفتار درستی دارند.
شما با رهجوهای خود چگونه این فاصله را رعایت کردید و برخورد جناب مهندس با شما به عنوان رهجو چطور بود تا این فاصله رعایت شود ؟
من حدود ۲۴ سال است که با آقای مهندس آشنا شدم، صرفاً اینکه ایشان معلم و مربی همه ما هستند به کنار، ولی بعضی ارتباطات ارتباط دلی است، رهجویی که راهنما انتخاب میکند او را دوست دارد، آقای مهندس نیز مسائل مهمی مثل زندگی کردن و احترام به دیگران را میآموزند که حتی به فرزندان خود احترام بگذاریم این نباشد که چون فرزندِ من است هرطور دوست دارم با او رفتار کنم یا هر کلمهای را استفاده کنم، کلمات جان دارند، معنا و مفهوم دارند شما با یک کلمه حال یک نفر را خوب یا بد میکنید، در کنگره آموختیم چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم، آقای مهندس برای من آقای مهندس هستند و به خود اجازه نمیدهم که ارتباط نزدیکی با ایشان داشته باشم، زیرا از آموزشها دور میشوم، بنابراین ارتباط راهنما و رهجو نباید بسیار صمیمی باشد، بلکه باید در حد تعادل باشد تا کلامش معنا و مفهوم پیدا کند و رهجو فرمانبردار او باشد، سفری که در کنگره صورت میگیرد از ظلمت به نور، از نادانی به دانایی، از قهر به مهر و از ترس به شجاعت، مسیری است که درون شخص رخ میدهد و در کنگره سعی ما بر این است که آموزشها را به مرحله اجرا برسانیم، بیان آن به زبان راحت است، اما سعی میکنیم با دوری از ضدارزشها به حال خوش برسیم، فردی که حال خوبی ندارد چگونه میتواند دلیل حال خوب برای فرزندان خود شود؟ شخص در جایگاه راهنمایی باید برای رهجو احترام قائل شود تا او نیز احترام متقابل بگذارد، بنابراین کلام و رفتار راهنما باید یکسان باشد تا الگوی رهجو باشد، اگر جایی کلام راهنما بر خلاف کلامش باشد رهجو آن را میبیند و همان را انجام میدهد، اما دلیل اینکه نزدیک به ۹ هزار نفر در آزمون راهنمایی ثبتنام داشتند نشانگر احترام و محبتی است که بین افراد وجود دارد و خواهان خدمت هستند در صورتیکه افرادی بعد از رهایی از کنگره رفتند، باید تعادل باشد و با احترام گذاشتن به یکدیگر ارتباطها برقرار میشود.
رهجو امانتی در دست راهنماست یعنی چه و چطور یک راهنما در امانتی که به او سپرده شده امانتدار خوبی باشد؟
ما در کنگره تمرین میکنیم که درست صحبت کنیم، تفکر و رفتار درست را یاد میگیریم و این امانت کنگره، فرصتی است که در اختیار ما قرار دادند، رهجوها آدمهای ما نیستند و این فرصت برای آموزش ما است، راهنما به رهجویان خود میآموزد که درست تفکر کن، درست زندگی کن تا با این روش به رهایی برسی، ولی راهنما از این ده تا رهجو چه آموزش و دریافتی دارد؟ این تعادل دو طرفه است، آقای مهندس همیشه میگویند؛ خودت را در رهجو بیین، فکر نکن که راهنما شدی فقط باید راه نشان بدهی، جایی تفکر شما هم خطا دارد که فاصله با آن به اندازه یک تار مو است. آقای مهندس کار مهمی را انجام میدهند و ما باید قدر این تعداد نفراتی که در کنگره هستند را بیشتر بدانیم، زیرا همه کار خود را عالی انجام میدهند، این پیشرفت کنگره نشاندهنده تفکری است که به وجود میآید با این تفکر صرفاً ما کاری را برای رشد دیگران انجام میدهیم یک مرتبه میبینیم که دانشگاه احداث شده و یا ۱۴۰ شعبه داریم که نشان میدهد انسانها درون خود تغییر و رشد کردند. در سطح شهر به افراد نیازمند کمک چندانی نمیکنند، زیرا صداقت گفتار آنها معلوم نیست مبلغ را چگونه هزینه میکند، مثلاً فردی به بهانه نسخه داروی سرطان فرزندش درخواست کمک کرد که متوجه شدیم نسخه مربوط به سرماخوردگی است، منظور اینکه از محبت و صداقت افراد در این جهت استفاده میکنند که به خواسته ناخالص خود برسند، اما اعضای کنگره با آگاهی مبلغ پانصد میلیون تومان کمک میکنند که برای منزل یا تعویض ماشین خودش این مقدار را هزینه نمیکند، اما چه تفکر و نگرش و منشی باعث انجام این کار میشود؟ این همان امانت است که اگر تو نباشی کسی دیگری جای تو نمیتواند این کار را انجام دهد، یکی راهنما و یکی ایجنت میشود شاید شرایط مالی خوبی نداشته باشد، ولی راهنمایان بسیاری تحویل کنگره داده از طرفی آنقدر ارتباط خوبی با رهجوها دارد که همه افراد با او حس خوبی را دریافت میکنند.
یک راهنما چطور میتواند رهجو را بهعنوان یک نیروی متخصص پرورش دهد؟
اگر ما از نظر تفکر رشد کنیم چهارچوب زندگی ما از آن تشنج و آشفتهحالی وضعیت بهتری پیدا میکند در زندگی اصلاً اینطور نیست که همه چیز گل و بلبل باشد چون در بطن زندگی توقع، حسادت و یا غیبت هست، اما الان با حرکت در این مسیر این آگاهی را داریم که این کارها حال ما را خراب میکند و طرز برخورد را میدانیم، اصلاً سفر دوم یعنی قطع موادمخدر تا رسیدن به خود، این رسیدن به خود یعنی من کیستم؟ در مورد چه چیزی فکر یا صحبت میکنم؟ من در برابر رهجو، فرزند، همسر و همکارچه مسئولیتی دارم؟ با این نگرش در جهت اینکه یک نیروی برتری نظارهگر اعمال من است عملکرد بهتری دارم، من کاری به تورم و مسائل اقتصادی ندارم، اکثر اعضای کنگره در این چندین سال از وضعیت مالی خوبی برخوردار شدند این همان اعتقاد به نیروی برتر است که حرکت ما را در جهت اهداف عمل سالم میبیند، طبق فرامین گفته شده؛ پندارنیک، گفتار نیک و کردار نیک یعنی همان درست فکر کن، دروغ نگو، کمفروشی نکن و حق مردم را نخور، سیستم کائنات به درستی برنامهریزی شده و کار خود را انجام میدهد، این امانتی که برای رشد خود در اختیار داریم حتماً خیر و برکت و حال خوب همراه دارد و اگر مشکلی به وجود بیاید که خواهد آمد برای رشد ما است، از مشکلات گله و شکایت نکنیم مگر استفاده از موادمخدر بد نیست، اما اجتماع ما در کنگره به دلیل همین موادمخدر است، اکثر مسافران و حتی همسفران بابت این موضوع خدا را شکر میکنند که به دلیل اعتیاد با کنگره آشنا شدند و این به دلیل حال خوبی است که اینجا دریافت کردند، بنابراین تصور نکنیم در سفر دوم کار ما به پایان رسیده، زیرا این سفر یک جریان و روندی ادامهدار است.
آیا دیدهبانها هم سیدی مینویسند، از اهمیت نشریات و نوشتن سیدیها برای ما بگویید.
من در طول هفته سعی میکنم یک سیدی را بنویسم و حتماً یک سیدی را گوش میکنم. ما با موجودی به نام انسان سروکار داریم که طبق فرمایش آقای مهندس؛ اگر به او خوراک ندهید برای تو مشکل به وجود میآورد، اگر به ذهن موضوع یا تفکر ندهیم برای ما داستان درست میکند، زیرا بدون تفکر است مشکل پیش میآید، شاید نوجوانی از سر بیکاری سیگار و بعد سیگاری مصرف کند، اما با تفکر در مورد موضوعی، ذهن و درون شما رشد میکند، دلیل شنیدن و نوشتن سیدیها این است که ما موضوعی برای فکر داشته باشیم و گرنه فکر به موضوعات امروزی مانند جنگ یا اقتصاد و تورم به غیر از اینکه حال ما را آشفته کند چیزی ندارد از طرفی کاری از دست ما بر نمیآید، بنابراین باید درست زندگی کنیم چراکه با رفتار درست برکت به زندگی ما وارد میشود و با این آموزشها هر چه روی خود کار کنیم از آرامش بیشتری برخوردار هستیم.
با بیان ویژگیهای خدمت سالم بفرمایید چطور متوجه شویم که در خدمت بیراهه نمیرویم؟
این سؤال را در سؤالات قبل پاسخ دادم، تا زمانیکه خود ما به بیراهه نرویم خدمت به بیراهه نمیرود، با حفظ حرمتها به بیراهه نمیروم و خدمت جایگاه خود را پیدا میکند، همه این موارد به نگرش من بستگی دارد.
آیا رهجو شبیه راهنما میشود و مهمترین دستاوردی که در طول خدمت کنار آقای مهندس کسب کردید را بفرمایید.
رهجو شبیه تفکر راهنما میشود، اما راهنما خودش است اینکه من خودم باشم، آقای سلامی بهعنوان راهنما بسیار برای من عزیز هستند و من در بسیاری از مسائل با ایشان مشورت میکنم، اما ایشان آقای سلامی هستند و من رضا هستم، مهم این است که تفکر کنم من در این سیستم چه کاری باید انجام دهم؟ وقتی آقای مهندس میفرمایند؛ یک نفر مانند راهنما باشد یعنی تفکرش تفکر راهنما باشد، تفکرش تفکر سالمی باشد، عملش عمل سالمی باشد و عدالتش عدالت سالمی باشد، راهنمای شما این کارها را رعایت کرده که به اینجا رسیدید، هدف خداوند از اینکه فرصت را در اختیار من قرار داده و این همه سیستم را چرخانده تا من در این جایگاه قرار بگیرم چه بوده؟ اگر درحالحاضر اینجا هستم، این کار سیستم خلقت و کائنات است که من باید حالم خوب میشد و در کنار این حال خوب زندگی را ببینم و حالا من در قبال این زندگی چه مسئولیتی دارم؟ کنگره به من آموزش میدهد که رضا اگر تو به کنگره آمدی و از ساعت صفر زندگی شروع کردی تا سن ۷۰ زمانیکه میروی مهم است که چقدر ثروت داری؟ چند منزل و چند فرزند داری یا چه تعداد از رهجوهای تو راهنما شدند، خودت برای خودت چکار کردی؟ حالا که به کنگره آمدی و رشد کردی آیا حسادت و تنفر هم با خودت میبری، افرادی که به تو آموزش دادند تا درست زندگی کنی برای آنها چه کار کردی؟ برای من که این فرصت را در اختیارت گذاشتم تا زندگی کنی نفس بکشی چه؟ بزرگترین آموزش کنگره درختکاری است که درست بکاری و نهالی که میکاری سبز و تنومند باشد، حالا گاهی یک نقطه تفکر است یا دانشی که در مسیر آن حرکت میکنیم، ما بذر را میکاریم، اما کاری نداریم که چه کسی آن را رشد میدهد، آیا شما درخت که میکاری هر روز میگویی رشد کن؟ ما هیچ کاره هستیم، اما برداشت میکنیم که چگونه این علم را در اختیار دیگران قرار دهیم؟ بزرگترین موضوعی که از سیدیها برداشت میکنم و دستاوردی که کنگره برای من داشته اینکه تفکر کنم.
به عنوان رهجوی آقای مهندس اگر خاطره و تجربهای از آقای مهندس دارید، بفرمایید.
زندگی و کسب تجربه در کنار آقای مهندس افتخار است، اما به دلیل مشغله ایشان هیچگاه به خودم اجازه نمیدهم که برای هر موضوعی مزاحم ایشان شوم، البته در مسائل کاری از مشورت ایشان استفاده میکنم، در جلسات دیدهبانی تفکرات و مسائل ایشان است، ایشان فرمودند که درست فکر و اندیشه کنید و بعد کار را انجام دهید، ما با مشورت کردن کار را انجام میدهیم، درحالحاضر وقت آقای مهندس برای مسائل پزشکی و تحقیقاتی است، ما از علم ایشان آموزش میگیریم و احساس خوبی به یکدیگر داریم، گاهی من سؤالات بسیاری دارم، اما نباید وقت ایشان را بگیرم، حالا که آقای مهندس در کنار ما هستند بیاموزیم درست اندیشه کنیم، در این بیست و چند سال شاهد بودیم که چند مصرفکننده که آنها را قبول نداشتند حالا دانشگاه میسازند و درمورد مسائل سرطان تحقیقات میکنند، منظورم این است که کلام معنا دارد و پشت این کلام یک دنیا معنا و در آن معنا نوری نهفته است که ما را در این حرکت هدایت و پشتیبانی میکند، شاید تازه شروع شده و ما باید مطالب دیگری نیز بیاموزیم که ادامه مسیر ما را کاملتر کند، آقای مهندس اینها را یاد میدهند حالا من دائم از آقای مهندس تعریف کنم که شما کار بزرگی کردید یا شما پیامبری، خودِ من باید چکار کنم؟ آقای مهندس این کار را برای خودشان انجام دادند وظیفه من چیست؟ آقای مهندس یک نفر هستند من کنار ایشان باید از ایشان تعریف کنم یا از تفکرات ایشان برای رشد این آگاهی و تفکر استفاده کنم؟ مهم تفکر و اندیشه درست ایشان است که بعد از ۲۳ سال به اینجا رسیدند.
تایپ؛ اعضای سایت همسفران
عکس، ویرایش و ارسال؛ همسفر خدیجه
نمایندگی همسفران سلمان فارسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
1902