English Version
English

حس شیرین رهایی

حس شیرین رهایی

سلام دوستان ربابه هستم یک همسفر
آن روز در پارک من و مسافرم همراه لژیون به پارک طالقانی خدمت آقای امین رفته بودیم گویی که من از یک زندان تاریک و سیاه آزاد می‌شدم، مسافرم خیلی خوشحال بود و من هم از خوشحالی او خوشحال‌تر می‌شدم. با گرفتن گل قرمز من و مسافرم واقعاً احساس می‌کردیم که ما یک حس در دو جسم هستیم با گرفتن گل‌قرمز احساس افتخار، سربلندی و حس امید به زندگی گرفتیم، حسی که قابل‌وصف و مکتوب‌شدن نیست، تا آن را با تمام حواس لمس نکنی به زیبایی، شکوه و سبک‌بالی آن حس نمی‌رسی. از خداوند برای تمام مادران و همسران سرزمینم این حس را آرزو دارم. آن روز فقط روز رهایی مسافرم نبود، بلکه روز رهایی من نیز بود، حس مشترک همه مسافران و همسفرانی که به رهایی رسیده‌اند در یک عبارت خلاصه می شود، باوری و ناباوری مطلق
من زمانی‌که کاملاً ناامید شده بودم با خود می‌گفتم که مسافرم خوب نخواهد شد و حتماً زندگی من هم خدا خواسته که این‌طوری باشد. در طی این ۱۵ سال که من با اعتیاد زندگی کردم مانند یک مجسمه و یا یک ربات فقط هر روز کارهای روزمره را انجام می‌دادم، می‌ماندم و فقط روزم را می‌گذراندم. هیچ ذوق و شوقی برای زندگی نداشتم اما حالا احساس می‌کنم با رهاشدن مسافرم حس امید، نشاط و خوشحالی در زندگی دارم و هرروز صبح که از خواب بیدار می‌شوم اول خدا را شکر می‌کنم تا ما را از تاریکی به روشنایی هدایت کرد و او مرا زنده کرد، بابت نفسی که در من دمید، من منتخب گشتم برای قُرب، رُجعَت و برای سعادت. آرامشی که در حال حاضر از آن برخوردار هستم هیچ‌گاه در طول زندگی چندین ساله‌ی خود نداشتم.
از راهنمای خوبم خانم سمیه که با صبوری رهنمون من و مشکلاتم شدن کمال تشکر را دارم و از خداوند برایشان سلامتی و ثابت‌قدمی در این راه را خواستارم.
رابط خبری لژیون بیست‌و‌ششم: همسفر سمیرا
ویراستاری و ثبت: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فتانه لژیون چهاردهم
همسفران نمایندگی شادآباد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .