نهمین جلسه از دوره ششم کارگاههای آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰ خیام نیشابوری در روزهای یکشنبه، با استادی کمک راهنما مسافر حسین و نگهبانی مسافر رحیم و دبیری مسافر حسین با دستور جلسه «وادی دوم و تاثیر آن روی من» در تاریخ دوم اردیبهشت 1403 ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسین هستم یک مسافر. خیلی خوشحالم که در جمع شما هستم. این دستور جلسه برای من تازه امروز در حال باز شدن است و توضیحدادن آن برای یک سفر اولی در ده دقیقه یا پنج دقیقه بسیار سخت است. اما یک سفر اولی لازم است بداند حتی حیوانات جهت بیهودگی خلق نشدهاند. اگر بادقت به هستی بنگریم و چشم دل بگشاییم و حسهایت بیدار شده باشد و آرام باشی، میبینی هیچ موجودی جهت بیهودگی خلق نشده است و هستی از یک نظم و نظام خاصی برخوردار است. وقتی بادقت به اعضای بدن خود نگاه کنی، میبینی تمام این بدن معجزة خلقت است. هر چند چیزی از آن متوجه نیستی و ضربان قبل و نفسکشیدنت در اختیارت نیست. وقتی به صور پنهان انسان مراجعه میکنیم عظمت انسان را متوجه میشویم که دارای حواس است، دارای جسم است، دارای احساسات و پنج حس باطنی و پنج حس ظاهری است. چه موجود عجیبی هستیم ما. وقتی نگاه میکنیم که یک کرم در طبیعت بیهوده خلق نشده است و یک کرکس برای تمیزکردن طبیعت خلق شده است یا یک کوسه در دریا برای تمیزکردن دریا خلق شده است؛ به خودم میگویم حسین تو برای چه خلق شدهای؟ برای اینکه خانه و زن و فرزندی داشته باشی و بعد هم بمیری، به همین مفتی؟ آیا این بدرد بخور است؟ بعضی از این پیرمردها را میبینم که پیر هستند و با خودم میگویم نه پولشان بدردشان میخورد نه غذایی میتوانند بخورند و نه اعصاب دارند. پس چرا ما باید یکعمر به دنبال پول و ثروت بدویم و خانه آنچنانی بخریم؟ آیا فلسفه هستی انسان این است یا چیزی فراتر از این است؟
این وادی بسیار پر محتواست ولی من خود در سفر اول متوجه آن نشدم. الان هم چند روز است که با خود دارم یکیبهدو میکنم که راجع به چه صحبت کنم؛ ولی در بچههای این شعبه انسانهای بیداری هستند که حقشان است بیشتر بدانند چرا که از آن دلداری دادنها و ناامید مباش ها و از آن حالت خوب سفر کن، خارج هستند. با خیلی از رهجوها که صحبت میکنم میبینم در سفر اول سطح معلومات بسیار خوبی دارند و این نشان از خوببودن آموزشها و رتبة بالای کنگره 60 و زحمت راهنماها دارد. انسان چرا میآید روی زمین؟ شاید این مطالب کمی سنگین باشد؛ ولی خوب است چرا که میتواند نقطه تفکری را در ما بیدار کند. این عکسهای روی دیوارها را ببینیم که میگویند فلانی مُرد! انسان بارهاوبارها روی زمین تردد داشته است. یعنی بارهاوبارها مرده است و بنابهدرخواست خودش آمده است روی زمین. انسان بارهاوبارها فوت کرده و باز به تقاضای خودروی زمین آمده است و زمین مهد آموزش است. خداوند هم فرموده است: آنّ الارضِ مَهادا. زمانی که میمیریم و درخواست میدهیم بیاییم روی زمین چیزهایی را که یاد داشتهایم اجازه نمیدهند تا به یاد بیاوریم. میآییم روی زمین سفر کنیم و من برای شما و خودم بسیار خوشحالم که سر از چنین جایی درآوردهایم و چنین آموزشهایی را میگذرانیم و برای ما دوره اعتیاد کنار رفته و از لحاظ جهانبینی متفاوت شدهایم که میفهمیم چرا روی زمین آمدهایم؟ آمدهایم سفر کنیم، سفری که نگهبان هر جلسه میخواند: سفری از ظلمت به نور، از نادانی به دانایی، از حقارت به سرافرازی، از کفر به ایمان، از قهر به مهر. ما گرد هم جمع میشویم و یکسری آموزشها را میگیریم. ما در جایگاه راهنمایی ماندهایم که همین آموزشها را فرابگیریم وگرنه وسوسه مواد نداریم. ما همینطور که آموزش میدهیم به فرمان عقل میرسیم و من حسینِ پارسال نیستم و بههیچعنوان حسین سفر اولی نیستم. هر انسانی در درون خود یک عقاب دارد که بسیار تیزبین است، مسائل را از بالا برنامهریزی میکند و خیلی دقیق و محاسبهگر است. خیلی شجاع است و برنامهریزی دقیقی دارد آشیانهاش را جایی بنا میکند که دست هر حیوانی به آن نرسد. این عقاب در درون همه انسانها وجود دارد. خصوصاً در درون بچههای کنگره 60. من رهجویانی را که وارد کنگره 60 میشوند بسیار دوست دارم و وقتی میبینم روی صندلی نشسته است با خودم میگویم آمده است که آن عقاب درون خود را پیدا کند و نیروهای خفته خود را بشناسد؛ لذا حتماً بهگونهای به او نگاه میکنم که او میتواند یک روز انسانی صالح شود و به راهنمایی برسد. تواناییهای او را به دست میآورم تا بتواند به انسانهای دیگر کمک کند. من با این دید به او نگاه میکنم، چرا که من خود نیز چنین کسی بودهام.
استادِ من اکنون در جلسه حضور دارند و قطعاً روزهای اول مرا یادشان هست. استاد سیگارم میگویند وقتی نگاهت میکردم چشمانت پر از نگرانی بود. مشکلات عدیده خانوادگی داشتم؛ اما چیزی که دل مرا آرام کرد این بود که انسان بقا دارد، با مرگ از بین نمیرود و آمده است یک سری چیزها را یاد بگیرد. آن موقع بود که مشکلات را لعنت خداوند ندیدم. اگر مشکلی سر راهم قرار گرفت سعی کردم با آموزشهای کنگره آن را حل کنم و آن نیروهای درونم را پیدا کنم. نگاهم به مشکلات تغییر کرد. صبح که از خواب بیدار میشوم آن حسین ناامید سفر اولی نیستم. الان با آموزشها جلو میآیم. ما انسانها اگر بخواهیم نیروهای درون خودمان را پیدا کنیم، رفتن به سمت ارزشها و انسان خوبی شدن خیلی به ما کمک میکند. اگر صفات بد را از خودت دور کنی و تزکیه کنی و زلال بشوی، میتواند کمکت کند تا آرام شوی. زمانی که در آرامش نسبی قرار بگیری و یکی از سیدیهای آقای مهندس را گوش کنی میتوانی بفهمی، درحالیکه ذهن ناآرام کِی میتواند بفهمد؟ رهجویی که در کنگره بیاید و بگوید من ناامید هستم اصلاً قبول نمیکنم چرا که اینجا با هر موادی که آمدهای، با این متد به درمان میرسی. اصلاً نباید نگران باشی و کافی است خودت را به راهنمایت بسپاری. او خود پله لازم را به تو میدهد و رهایت میکند. تمام راهنماها مثل هم هستند. متد درمان کنگره 60 یکسان است. دنبال حاشیهها نروید. سعی و تلاش یک رهجو در سفر اول میتواند آنقدر خوب باشد که در سفر دوم و در دوران کمک راهنمائیاش از راهنمای خودش جلوتر برود. ما دنبال آن انسانها هستیم. رفتن به سمت ارزشها، و دوریکردن از ضد ارزشها به شما کمک میکند نیروهای درونتان را پیدا کنید. دلیلش هم این است که عقلتان زیاد میشود و میتوانید خوب و بد را از یکدیگر تشخیص دهید. ممنون که به صحبتهای من گوش فرادادید.
عکس: مسافر کمیل رهجوی راهنما مسافر محمد (لژیون سوم)
تایپ و ویرایش: مسافر محمد رهجوی راهنما مسافر محمد (لژیون سوم)
بارگذاری: خدمتگزار سایت، مسافر علیرضا (لژیون ششم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
63