وادی دوم میگوید: «هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد؛ هیچکدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم». ما انسانها مرتب در حال آزمایش هستیم و آنقدر باید خود را قوی کنیم تا از مشکلات، راحت عبور کنیم و برای پیدا کردن خود باید فکر و تلاش کنیم، باید آموزش ببینیم؛ چراکه مشکلات بهسادگی حل نمیشوند. باید تواناییهای خود را به کار ببریم، در هرکجا نوری میتابد به دنبال آن برویم. درون ما تواناییهای بسیاری وجود دارد که باید آنها را به حرکت درآوریم. با آموزشهای کنگره مسیر برای ما باز شد و از تاریکیها بیرون آمدیم.
برای رسیدن به روشنایی باید از گذرگاههای سخت عبور کنیم، وقتی عبور کردیم آنوقت انسانی کارآزموده و رها میشویم. ما در این جهان تنها و بدون پشتیبان نیستیم، نیرویی به نام قدرت مطلق یا خداوند ما را یاری میکند. شرط اول جذب این نیرو، دوری از ضد ارزشها و پرداختن به ارزشها است. برای عبور از دوزخ و رسیدن به فردوس، تنها یکراه وجود دارد و آن پلی است که میان این دو کشیده شده است؛ پلی که چهارده ستون محکم از قوانین جاری در هستی و نیستی آن را میان تاریکیها و روشناییها استوار ساخته است.
بر اساس وادی اول، با تفکر ساختار آغاز میشود و بدون تفکر آنچه هست روبهزوال میرود. برای اینکه بتوانیم مسیر گمشده خود را پیدا کنیم، نیاز به تفکر داریم. برای رسیدن به این تفکر، نیروهای عظیم در هستی وجود دارند که به ما کمک میکنند و ما را به هدف نزدیکتر میسازند. در وادی اول آموختیم برای رسیدن به خواستههای خود باید تفکر کنیم و باید نقشه حسابشده نبرد را با نیروهای اهریمن آغاز کنیم. ممکن است در این میان بافکر کردن به شکستهای پیدرپی درگذشته، احساس ناامیدی و ترس کنیم؛ زیرا اگر درگذشته نیرو و توانی برای پیشرفت داشتیم آنهم توسط نیروهای اهریمن از ما گرفته شد.
ما باید در این مرحله با استقامت بیشتر بایستیم و این وظیفه ماست که تمام افکار و اطلاعات غلط گذشته خود را در مسیر روشنایی ادامه دهیم و با جرقههای کوچک ذرهذره راه برای ما روشن میشود. نیروهای درونی ما که مانند آتشفشان خاموش هستند به ما یادآوری میکنند.
تا زمانی که وارد کنگره نشده بودم، حس بیهودگی داشتم و همیشه از خداوند شاکی بودم. درست است که یک انسان شاید مقام، پول و جایگاهی نداشته باشد، ولی درونش یک شهر وجودی دارد و در این شهر پر از سلول است. این شهر یک فرمانروا میخواهد که من هستم، وقتی به این فکر کردم به خودم آمدم و گفتم: من خودم را دارم و باید به خودم و به سلولهای خودم اهمیت بدهم و این حس من را خوشحال کرد. من اگر هستم، دلیلی دارد و جهت بیهودگی خلق نشدم. من باید فرمانروای شهر خودم باشم، پس من مأموریتی دارم و باید به خوب مواظب جسم خودم باشم.
در وادی دوم به من تلنگری زده شد که در هر شرایط سختی به دنبال کوتاهترین راه نروم و هیچگاه خودم را بیهوده تصور نکنم و باید تفکر کنم و به مشکلاتم رسیدگی و یکییکی آنها را برطرف کنم و هیچوقت ناامید نشوم؛ زیرا نیروهای منفی دنبال این هستند که انسان احساس ناامیدی کند و به تاریکی کشیده شود. من در کنگره آموزشدیدهام که همیشه در مسیر صراط مستقیم حرکت کنم و از نیروهای بازدارنده دوریکنم و افکار مخرب را کنار بگذارم. این وادی به من میگوید؛ هیچ انسانی، بیهوده خلق نشده و هر شخصی به دنبال هدفی انتخابشده است و مسیر خودش را خود انتخاب میکند.
باید بدانیم که این فلسفه وجودی انسان و خلقت آنقدر عظیم است که ما هنوز به ذرهای از آن پی نبردهایم. ما همیشه باید امیدوار باشیم و مثل یک فرمانروا بر جسم و روح خود حکمرانی کنیم و کمکم به سازندگی جسم و روان بپردازیم و جهانبینی خود را بالا ببریم.
نویسنده: همسفر معصومه، رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر فریبا، رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون سوم)
عکاس: مرزبان خبری، همسفر مرضیه
ویراستاری و ارسال: راهنمای تازهواردین، همسفر سمانه
همسفران نمایندگی گوجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
392