English Version
English

خدمت مالی همان انفاقی است که در لژیون سردار وجود دارد

خدمت مالی همان انفاقی است که در لژیون سردار وجود دارد

جلسه هماهنگی و آموزشی لژیون‌های سردار استان تهران با استادی دیده‌بان محترم لژیون سردار مسافر علیرضا زرکش با دستور جلسه «دنور»  سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه 1403 ساعت 5:30 بعدظهر در ساختمان حسام‌زاده شروع به کار کرد.

سخنان استاد:

سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر؛
خیلی خوشحال هستم که دوباره دورهم جمع شدیم. امروز کمی متفاوت است و ایجنت‌های نمایندگی هم هستند. امیدوارم خدا کمک کند و جلسه خوبی داشته باشیم و نقطه تفکری باشد. این لطف خداوند است که آقای مهندس لطف کردند و این مکان را در اختیار ما قراردادند و ما موظف هستیم از آن استفاده کنیم. امروز جلسه ما متفاوت‌تر است و ما هر هفته جلسه داریم و از تهران و حومه، نگهبان، دبیر، خزانه‌دار و یک یا دو نفر مهمان حضور دارند و می‌توانند شرکت کنند، امیدوارم ایجنت‌ها به این قضیه توجه کنند‌.

سرعت رشد کنگره بستگی به سه پارامتر دارد؛ یکی علم، یکی نیروی انسانی و دیگری پول است. دیروز بالای هشت هزار نفر برای آزمون ثبت‌نام کردند و تا روز آزمون پیش‌بینی می‌شود که بالای ده هزار نفر شرکت‌کننده داشته باشیم؛ حالا کار ندارم چند نفر قبول می‌شوند و می‌خواهم این را بگویم که ده هزار نفر، احساس می‌کنند که می‌توانند در این رقابت شرکت کنند. ضلع علمی کنگره ۶۰ را نگاه می‌کنی، می‌بینی دستاوردهایی که آقای مهندس صحبت می‌کنند.

مانند هفته گذشته که آقای مهندس در مورد مقاله زیگیل تناسلی و دی‌سپ صحبت کردند و گفتند یازده هزار دلار هزینه شده است، از مقایسه روش DST با NA صحبت کردند، این‌ها همه دستاورد است، حالا بماند که سال گذشته کلی در مورد ام‌اس و بیماری‌های دیگر صحبت کردند، منظورم از این صحبت‌ها این است که بگویم ضلع علمی کنگره بسیار رشد کرده‌است و لنگ ضلع مالی است؛ یعنی آقای مهندس ناچار هستند که این ضلع را نگه دارند تا ضلع مالی به علم کنگره برسد.

اگر این اضلاع باهم برابر و مساوی نباشد تخریب به‌وجود می‌آید. من این را متوجه نشدم ولی آقای مهندس که این اضلاع را رسم می‌کنند، این را می‌گویند که اگر این اضلاع باهم بزرگ نشود تخریب ایجاد می‌کند؛ قطعاً هیچ‌وقت این اتفاق نمی‌افتد و ضلع‌ها برابر می‌شوند چون کسی که قرار است نگه دارد و حافظ این علم است، می‌داند که چه می‌کند ولی ما که خدمت‌گزار کنگره هستیم باید راجع‌به این قضیه صحبت کنیم، ایجنت‌ها و راهنمایان متولی این قضیه هستند.

کسانی‌که پهلوان هستند، دبیر، نگهبان و خزانه‌دار هستند، در کسوت این قضیه هستند؛ حالا بستگی دارد من به‌عنوان دیده‌بان این قضیه را بپذیرم و همه توانم را بگذارم و بگویم سه‌شنبه‌ها اینجا بیایید یا بگویم که دیده‌بانی تایم دارد، دیگر تایم من تمام است، یا الآن که دیده‌بان هستم، دیگر چه نیازی است که بیشتر تلاش کنم، یا نگهبان هستم هفته‌ای یک‌بار جمع می‌کنم و غر هم می‌زنم که چرا در لژیون شرکت نمی‌کنند، یا مشارکت ضعیف است، خزانه‌دار بگوید من نمی‌توانم کاری انجام بدهم تعهد‌ها کامل نشده، دبیر بگوید زنگ زدیم و نیامدند؛ اینجا از ید واحده خارج می‌شود یا ایجنت بگوید این قضیه هم در یک‌گوشه‌ای انجام می‌شود.

در اصل ما چنین ایجنتی نداریم و لژیون سردار برایشان مهم است و همه در جلسات لژیون سردار شرکت می‌کنند. علم دیروز کنگره با علم امروز کنگره متفاوت است، هر روزی که ما می‌گذرانیم وارد فردای آخرت‌مان می‌شویم یعنی ثانیه قبل که شروع کردیم، گذشته ما بوده و الآن این ثانیه آخرت ما است؛ آخرتی وجود ندارد مگر اینکه الانی که ما داخلش هستیم، ثانیه بعد آخرت ما را بسازد و همه هم می‌توانیم. دیروز کنگره، خیلی متفاوت با امروز کنگره است، علمی که دیروز در کنگره در رابطه با مقاله DST بود خیلی متفاوت با علم امروز کنگره است و آقای مهندس راجع‌به منابع آزمون گفتند.

ما کلی منابع برای آزمون داریم و کسی که پارسال در آزمون قبول‌شده اصلاً باکسی که امسال در آزمون قبول می‌شود یکی نیست و برای همین آقای مهندس اجازه دادند این جلسات وجود داشته باشد، دیروز لژیون سردار به‌گونه‌ای دیگر بود و امروز بسیار متفاوت شده‌است و اصلاً ضلع مالی کنگره با ضلع مالی و ضلع خدمت‌گزاران کنگره برابری نمی‌کند و ما باید به‌عنوان خدمت‌گزار کنگره این را بدانیم. اصلاً بحث کنگره پول نیست قبل از عید یک همسفر دونیم میلیارد پرداخت کرد و من به‌عنوان دیده‌بان لژیون سردار اصلاً متوجه نشدم و نشناختم که چه کسی بود ولی لذت بردم که نشناختم که چه کسی بود و این دقیقاً مقصدی است که آقای مهندس برای خدمت مالی ترسیم می‌کنند.

اگر مسئولین در رابطه با این قضیه اهمیت خاص ندهند، ایجنت بزرگ شعبه است ولی خدمتش چهارده ماه است، یا راهنما خدمتش چهار سال است و تمام می‌شود؛ ولی من باید بزرگی را در این جایگاه یاد بگیرم؛ چگونه بزرگی را یاد می‌گیرم؟ زمانی‌که مثلث را بشناسم و خزانه‌دار و دبیر و نگهبان باید خیلی قوی عمل کنند و باید صحبت کنند و به دیگران انتقال بدهند و اصلاً ممکن نیست؛ ممکنه وارد سفر دوم شوی ولی ممکن نیست در سفر دوم قدم از قدم برداری!

در پیام سفر گوش کرده‌اید و در پیام سفر اول می‌خوانید که به آنچه علاقه داری مشغول باش و انجام می‌دهی و تو را وارد سفر دوم می‌کند؛ ولی پیام سفر دوم متفاوت است؛ من با تمام وجود این را دیدم و اعتقاد دارم که بخشش و خدمت مالی، گذشت و انفاقی که امروز در لژیون سردار وجود دارد، راه حرکت در سفر دوم را باز می‌کند و غیرممکن است که تو بخواهی صور آشکار و پنهان را انطباق بدهی و از پل محبت نگذری؛ وسط این بخشش، محبت است و ستون آن عشق است؛ اگر در مسیر داشته باشی، می‌توانی این کار را انجام بدهی و قطعاً یک راهنما این کار را انجام می‌دهد؛ قطعاً بابت علمی که انتقال می‌دهد.

هوای کنگره را مطبوع می‌کند، زیر سایه آقای مهندس و روی ریشه کنگره و میوه می‌دهد؛ ولی مثلثش کامل نیست و باید بخشش کند و من علیرضا اگر بخواهم کنگره باشم، باید یاد بگیرم که دستم را در جیبم کنم و ببخشم و ما باید این‌ها را به یکدیگر بگوییم، تازه زمانی که در را باز می‌کنی، می‌بینی در آن زیر چه خبر است!

صراط مستقیم یک مسیر صاف و مستقیم است و می‌گوید این مسیر خیلی عریض است ولی عرض برای همه‌کس نیست، مرتاض هندی هم در مسیر مستقیم حرکت می‌کند ولی در لاین کندرو می‌خزند؛ ولی هرکسی در لاین سبقت حرکت نمی‌کند که دو لاین، سه لاین برای او باشد. ماشینی می‌تواند چپ و راست برود و لایی بکشد و سرعت را بالا ببرد که صاحب گذشت و انفاق شود و ما باید این را یاد بگیریم و به همه بگوییم، بابت مسئولیتی که داریم، ایجنت، راهنما، مرزبان، نگهبان و خزانه‌دار و دبیر متولی این قضیه هستند و مسئول هستند و باید این کار را انجام بدهند.

بعد نگاه می‌کنی و می‌بینی شعبه متفاوت عمل می‌کند و این محصول شعبه است؛ از محصول بهره‌ورداری می‌کنند و لژیون سردار از این محصول محافظت می‌کند؛ در سفر دوم باید وارد این مثلث بشوی، در ضلع علم آن، ما را راه نمی‌دهند ولی در دو ضلع دیگر، باید باقدرت حرکت کنیم.

الآن اینجا نشسته‌اید و خیلی‌ها لیوان دارند و بعضی‌ها ندارند و کسانی که لیوان ندارند نمی‌توانند چای بخورند؛ کسانی‌که بذر عشق و محبت ندارند، لیوانی برای خوردن ندارند و سراب است، فکر می‌کنند که دارند ولی ندارند. موضوع بازی کنگره بسیار بازی جدی و خطرناکی است، مثل راهنما و مرزبانی که بازی می‌کند و بد بازی می‌کند، دیده‌بانی که بازی می‌کند و بد بازی می‌کند؛ ما در هر جایگاهی که هستیم باید خیلی خوب بازی کنیم؛ مقصود ما کجاست؟ به ارض است یا به ذات؛ به آسمان است یا زمین؟

خیلی‌ها بازی می‌کنند و آن چیزی که به آن‌ها در زمین داده شده، در مسیر ذات و حقیقت وجودی‌شان هزینه می‌کند و به مقصد می‌رسند؛ بعضی‌ها این کار را انجام نمی‌دهند ولی کنگره این مسیر را در اختیار ما گذاشته است و خیلی اوقات این بدون فهم اتفاق می‌افتد ولی خوش‌به‌حال کسی‌که این قضیه را متوجه می‌شود مثل راهنمایی که در ارض حرکت می‌کند و از زمانش، مکانش، کلامش می‌بخشد و چهار نفر را با خودش همراه می‌کند. یک ایجنت تمام هم‌وغمش را می‌گذارد که کل یا بخشی از شعبه را به درک این قضیه برساند که از وقت‌شان، کلامشان و زمانشان بگذرند، به نظر من این‌یک توانمندی است که در بیرون از کنگره وجود ندارد و من به همه توصیه می‌کنم.

چون در کنگره هستید؛ کنگره پر است، پر از حال خوب است؛ اگر من و تو اجازه داریم پر از این حال خوب باشیم، زمانی که در این حال خوب هستیم باید خودمان را درست کنیم؛ به‌محض اینکه این حال خوب را از تو بگیرند، اگر سوراخ‌ها را نگرفته باشی، هرچه داری از تو می‌گیرد. راهنما، ایجنتی که داخل کنگره است خیال می‌کند که پر است و خبر ندارد که سوراخ است و آمده است که سوراخ‌ها را بگیرد و اگر قرار باشد که ما سوراخ‌ها را ببینم و درست کنیم؛ فقط زیر سایه بخشش این اتفاق می‌افتد؛ فقط زیر سایه آقای مهندس این اتفاق می‌افتد چون آقای مهندس بخشش هستند و این اسم دیگری ندارد و خود بخشش هستند.

خود اسم اعظم خداوند هستند؛ چون مرتب بخش می‌کنند، خرد می‌کنند و تقسیم می‌کنند، علم‌شان، مال‌شان را می‌دهند و بازهم می‌آید؛ از کجا می‌آید؟ کیسه‌شان ته ندارد؟ کیسه عشق و محبت ته ندارد و از آن‌طرف تپه‌ها برایشان میوه می‌آورند، از آن‌طرف اصفهان ماهی سفید می‌آورند؛ تو فکر می‌کنی من برمی‌دارم و ماهی و میوه برای آقای مهندس می‌آورم؛ ولی درصورتی‌که ماهی سفید و میوه دلش می‌خواهد که برای آقای مهندس بیاید، درک موضوع قضایا را متفاوت می‌کند و بعد من دیگر نمی‌ترسم که به تو بگویم پول بده، چون می‌دانم قضیه چیست و ما در کنگره روشن می‌شویم و اگر روشن شدیم، انتخاب می‌شویم وگرنه تکرار تاریخ است و دائم باید امتحان بدهیم.

به‌فرمان به دنیا بیاییم و به اختیار حرکت کنیم، چون بدون محبت نمی‌شود و هیچ راه دیگری ندارد چون یک قسمت از این قفل پنهان است مخصوصاً برای ما که در کنگره احیا شدیم و باید یک کاری کنیم که ما را بپسندند و من فکر می‌کنم که ما وظیفه‌داریم و آقای مهندس نشان بی‌نشانی را گذاشت، آقای مهندس باید دل آدم‌ها را یواش‌یواش گنده کنند و کسانی که بلد هستند تعقل کنند، به‌راحتی زندگی‌شان را درست می‌کنند.

امیدوارم توانسته باشم اهمیت این موضوع مثلث کنگره را برای شما گفته باشم و کنگره نیازمند این است که اضلاع مثلثش کامل شود و این اضلاع را فرزندانش کامل می‌کنند. وضعیت مالی کنگره بسیار خوب است و آقای مهندس همیشه این را می‌گویند که خوب است. خدمت‌گزاران کنگره بسیار زیاد هستند، کسانی که رها و درمان می‌شوند بسیار زیاد هستند؛ ولی سرعت علم کنگره بسیار زیاد است؛ بسیار زیاد است و هرروز هم بیشتر می‌شود، این را باید همه خدمت‌گزاران بدانند. ما با انسان کار داریم و این ویژگی در انسان وجود دارد و اگر بشنود می‌آید.

خیلی‌ها تماشا می‌کنند مثلاً در یک شعبه نگاه می‌کنی و می‌بینی ده تا راهنما، چند مرزبان و چند نفر در اوتی و نشریات هستند و بازی می‌کنند و بقیه تماشاچی هستند و از نفراتی که بازی می‌کنند، باز چند نفر از آن‌ها بازی می‌کنند ولی باید همه به هم یادآوری کنیم که بچه‌ها بازی کنید و الآن زمین، زمین خاکی نیست و چمن است؛ کجا می‌توانی یک‌میلیون بدهی و یک‌میلیون که دادی، کار بزرگ کند؛ اصلاً کجا تو می‌توانی که فکر کنی که می‌توانی این‌یک میلیون را بدهی درحالی‌که قبلاً جیب دیگران را می‌زدی؛ چه چیزی به من این اجازه را می‌دهد که من در تفکرم فکر کنم که این کار را می‌توانم انجام بدهم و این اتفاق هم بیفتد و آدم‌ها این‌گونه بزرگ می‌شوند.

جلسه پیش گفتیم راجع‌به وادی تفکر صحبت‌ می‌کنیم. جالبِ آقای مهندس می‌گویند: «اگر اعتقاد و ایمان داشته باشی، این اتفاق می‌افتد»؛ یعنی در بحث تفکر، خودت در درون باید خود را لایق این بدانی تا ساختار هم تو را لایق این قضیه بداند. خیلی اوقات چیزی که ما می‌خواهیم و به آن تفکر می‌کنیم، خودمان را لایق آن نمی‌دانیم و برای همین هیچ تعقلی صورت نمی‌گیرد. اگر ما توانایی داشته باشیم و قدرت تفکر داشته باشیم مثل آقای مهندس که تفکر می‌کنند؛ به آقای مهندس به‌محض اینکه بگویند چه می‌خواهید بلافاصله می‌گویند دانشگاه، آن زمان که آقای مهندس می‌گفتند تفکرشان دانشگاه است.

اصلاً داشتن دانشگاه افسانه بود یا الآن آقای مهندس می‌گویند که در آمریکا لژیون داشته باشیم، این شاید برای ما افسانه باشد ولی با تفکر آقای مهندس قطعاً اتفاق می‌افتد. این تفکر آقای مهندس است و خودش را لایق آن تفکر و جایگاه می‌داند و می‌تواند آن شکل را در ذهنش بیاورد و می‌تواند تداوم بدهد و تفکرش تبدیل به تعقل می‌شود و قرار نیست تو هزینه‌اش را بدهی؛ در بحث تفکر تو قرار نیست که حساب‌وکتاب کنی و هزینه بدهی؛ تو قرار است که بخواهی مثل‌اینکه در بحث لژیون سردار تو بگویی کی قرار است پول بدهد، چه کسی قرار است کمک کند.

درحالی‌که این اصلاً به تو ربطی ندارد و تو فقط باید بخواهی و هزینه‌اش با ساختار است به من مربوط نیست؛ من هستم با آن خواسته و ساختار هزینه‌اش را می‌دهد، این وسط قدرت درونی من است و می‌گویند یک راز است، هر کلمه‌ای که در کنگره توسط آقای مهندس و استاد امین شکافته می‌شود یک راز است؛ چون خیلی کلمات گفته می‌شود ولی شکافته نمی‌شود، زیر سایه گذشت، بخشش و انفاق آقای مهندس اتفاق می‌افتد و این بخشش و گذشت است که این پیوند محبت را بین ما به‌وجود آورده و این پیوند محبت است که کلمات سخن می‌گویند و راز درون و پنهان‌شان را بیرون می‌دهند و باید قبول کنی.

اول باید بگویی نمی‌دانی؛ ندانی یعنی اول بدان که جای تو کجاست، در کائنات کجاست؛ جایگاه درونی تو کجاست؟ بیرونی کجاست؟ چه ارتباطی بین آن دو وجود دارد؟ ما در کنگره به‌راحتی هزینه می‌کنیم و این‌ها را متوجه می‌شویم. کسانی‌که انفاق می‌کنند قدم‌شان با مسیرشان گام‌به‌گام است و شما می‌توانید با بخشش و انفاق تعادل برقرار کنید و صاحب بیرون و درون شوید و خودتان را اصلاح کنید.

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .