English Version
English

دلنوشته

دلنوشته

سلام دوستان سمیه هستم یک همسفر

خدا خودم را شاکر و سپاسگزارم هستم که کنگره را پیش پای ما قرار داد و تشکر می‌کنم ازبنیان کنگره ۶۰جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان و نمایندگی باباطاهر همدان و راهنمایان بزرگوار به خصوص راهنما مسافرم آقا منصور اسماعیلی و راهنما خودم خانم فرشته عزیز که با محبتی که داشتند و روحیه و انرژی که به من دادند روز به روز مشتاق و پر انرژی تر ادامه دادم و هیچ وقت در طول سفر خسته و شاکی نشدم.
محبت ایشان باعث شد که حتی دخترانم هم عاشق کنگره شوند، اصلاً باورم نمی‌شد جایی وارد شده بودم که بی قید و منت قبولمان کردند محبت می‌کردند. من مدیونشان هستم ان‌شاءالله این عشق و محبت به زندگیشان برگردد، همیشه شاد و سلامت باشند.
اولین روزی که وارد کنگره شدیم هم خودم و هم مسافرم حالمان خراب بود با دو دلی که آیا در این‌جا به عنوان آخرین راه جواب می‌گیریم یا نه؟ اولین جلسه که وارد شعبه شدم از اول جلسه اشکهای من جاری بود، مسافرم را تصور می‌کردم که یه روز هم ایشان اعلام رهایی می‌کند بعد از سه جلسه وارد لژیون خانم فرشته شدم و اولین حرف خانم فرشته این بود که یک رسالت بر عهده من می‌باشد که باید این رسالت را انجام و به پایان برسانم. سفر ما شروع شد با توکل به خدا و ایمانی که به کنگره داشتم و عشق و محبت راهنماهای بزرگوار راه را ادامه دادیم وروز به روزحال مسافرم بهتر می‌شد و همه از خوب بودن حالش می‌گفتند خیلی خوشحال بودم ولی ته دلم باز نگرانی داشتم ولی رفته رفته ایمانم بیشتر شد و در نهایت یک رهایی شیرین نصیبمان شد.
روز ورود به کنگره تولد حضرت معصومه بود و به دیلی رسیدن مسافرم روز ۲۱ رمضان و من این دو مناسبت را به فال نیک گرفتم، همچنین روز جشن رهاییمان استاد جلسه آقا علیرضا بودندن که هم نام مسافرم بود و در این روز هم آرزوی استادی مسافرم را کردم.
خدا را شکر شکر شکر.انشاالله این رهایی شیرین قسمت و روزی همه سفراولی ها  باشد در پایان از معرف ما به کنگره تشکر می‌کنم امیدوارم اجر این کارشان در زندگیشان جاری باشد.

 

تایپ: همسفر سمیه(لژیون هشتم)
تنظیم و ارسال: همسفر سمیرا  (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .