اولین جلسه از دوره دوازدهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی قائمشهر، با استادی راهنما مسافر وحید، نگهبانی موقت مسافر اکبر و دبیری موقت مسافر یوسف با دستور جلسه «ظرفیت و مسئولیت (قبله گم کردن، نق زدن، حاشیه)» پنجشنبه 30 فروردین ۱۴۰۳ ساعت 17 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، وحید هستم یک مسافر.
خیلی خوشحالم از اینکه امروز در نمایندگی خوب و خوش حس قائمشهر هستم. بعضی چیزها برای ما لذتبخش است. در سال 99 روزی برای انتخابات نمایندگی نیما یوشیج بهشهر به مازندران آمدم. آن روزها اوایل تشکیل لژیون پارک قائمشهر بود. قسمت نشد که آن موقع در خدمت شما باشم اما امروز بسیار لذت بردم که به شعبه قائمشهر آمدم. همهی شعبههای کنگره 60 خانهی ما است. اینجا حس بسیار خوبی دارد و خیلی خوب پیشرفت کرده است. جای بسیار خوبی دارید و ازجمله شعبی است که سالن خوب و راحتی دارد و استاد مسلط به تمام سالن است. انشا الله که دفعهی بعد توانسته باشید باهمت مسافرها و همسفرهای محترم این نمایندگی را خریداری کنید؛ چراکه با هر بار جابجایی، ما چیزهایی را از دست میدهیم که دلمان نمیخواهد. آنها پول و مال و درودیوار نیستند، بلکه انسانهایی هستند که متأسفانه لب تیغ هستند و این جابجاییها باعث میشوند آنها از دست بروند. اینجا جایی است که جان انسانها نجات داده میشود و به همین خاطر جمعیت احیای انسانی نام دارد.
دستور جلسهی امروز ظرفیت، مسئولیت، قبله گم کردن، نق زدن و حاشیه است. اگر کسی مسئولیتی را به هر نحوی بگیرد ولی ظرفیت لازم در او ایجاد نشود، آن موقع است که اتفاق بدی میافتد. بهعنوانمثال من میخواهم نگهبان شوم و برای این کار برادر لژیونیهای خودم را جمع میکنم تا به من رأی بدهند اما آدمی که باید باشم، نیستم و ظرفیت لازم برای این کار را ندارم. پس شروع میکنم به نق زدن و حاشیه رفتن و بدین ترتیب قبلهی من گم میشود. قبلهی من هدف من است. دیروز آمده بودم که اعتیادم را درمان کنم و قبلهی من درمان اعتیاد بود و یا قبلهی من خدمت به بندههایی بود که در هیچ جایی هیچ ارزشی برای آنها قائل نبودند ولی الآن دنبال این هستم که خودم را به دیگران ثابت کنم و این بدترین اتفاقی است که ممکن است برای هر انسانی رخ بدهد؛ یعنی موادم را کنار بگذارم و الآن بخواهم که به بقیه امرونهی کنم.
من به یاد دارم زمانی که مرزبان بودم، آقای سیروس حسین زاده، ایجنت نمایندگی به ما گفتند که پیمانتان را به در کمدتان بزنید تا هرروز آن را بخوانید. من هم قسمتهایی از پیمانم را با خط قرمز نشان کردم ازجمله آنجایی که من خدمتگزار این بندگان هستم و نه آقا و سرور آنها و زمانی که راهنما شدم هم این کار را دوباره انجام دادم و هرروز به خودم یادآوری میکنم که برای چه این شال به گردن دارم. برای اینکه با مردم بدرفتاری و بداخلاقی کنم یا اینکه به انسانهای دردمند خدمت کنم؟ من آمدهام که با نجات یک نفر، خانوادهای را نجات بدهم و یا یک جامعه یا ایلی را نجات بدهم؛ چراکه خیلی از ما علاوه بر اینکه برای خانوادهمان کافی بودیم، برای یک ایل یا شهر هم کافی بودیم.
نق زدن موضوعی است که همتراز با غیبت کردن است. ما در کنگره 60 آموختیم که غیبت کردن یعنی سرقت انرژی. وقتی به هر دلیلی سطح انرژی من پایین است، حالا به خاطر اینکه کارم را درست انجام ندادهام و یا درست آموزش نگرفتهام یا تغییر جایگاه ندادهام و انرژِی پتانسیل خوبی کسب نکردهام و حالم خوب نیست، اولین چیزی که به ذهنم میرسد این است که با افراد دیگر بدرفتاری کنم و حال دیگران را نیز خراب کنم. این میشود نق زدن و سرقت انرژی. نق زدن نیز مانند غیبت کردن سطح انرژی را فقط در همان لحظه بالا میبرد. زمانی که غیبت میکردیم حالمان خوب بود، اما تنها دو- سه ساعت بعد همه ما دچار سردرد و کمردرد و گردن درد و یکسری مریضیهای دیگر میشدیم که نمیدانستیم منشأ آنها چیست و هیچوقت دلیل آن را پیدا نمیکردیم؛ اما امروز میدانیم منشأ آن نوع انرژی بدی بود که دریافت میکردم.
قسمت بعدی، موضوع حاشیه است. هر زمان که من کارم را درست انجام ندهم و یا به وظیفه خود درست عمل نکنم و بهاصطلاح مشقهایم را خوب ننویسم، میگردم و یکسری آدم هم حس و حال خودم را پیدا میکنم و از متن دور میشوم. حاشیه جایی است که ما آنجا از بین میرویم. من خودم بهشخصه بارها این اشتباه را انجام دادم و هراسی هم از اقرار به آن اشتباهات ندارم، چراکه همان اشتباهات خیلی چیزها را به من آموخت. بارها من این اشتباه را انجام دادم که از اصل ماجرا دور شدم و وارد حاشیه شدم و ما الآن میدانیم که اگر در متن گردباد باشیم میتوانیم ارتقا پیدا کنیم و اوج بگیریم ولی هرچه بیشتر در حاشیه گردباد باشیم، زودتر به بیرون پرتاب میشویم.
از اینکه به صحبتهایم گوش کردید سپاسگزارم.
- تعداد بازدید از این مطلب :
329