English Version
English

ظرفیت‌ها اکتسابی هستند

ظرفیت‌ها اکتسابی هستند

جلسه یازدهم از دور بیست و شش‌ام  کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی سهروردی اصفهان، با استادی راهنما مسافر سعید، نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه " ظرفیت و مسئولیت( قبله گم کردن، نق زدن، حاشیه) " و دستور جلسه دوم، اولین سال رهایی مسافر اسماعیل، پنجشنبه 30 فروردین‌ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۶ آغاز به کرد.

خلاصه سخنان استاد: 

 

خداوند را بسیار تا بسیار سپاسگذار هستم که توانستم، توفیق پیدا کنم که در کنگره ۶۰ در جمع شما دوستان عزیز قرار بگیرم. حضور در کنگره ۶۰ موهبت الهی است که شامل حال تمام انسان ها نمی‌شود، همه انسان ها قابل راهنمائی نیستند. پیامی زیبا از استاد سردار است که می‌فرماید: انسان‌های زیادی هستند که بامِ گسترده‌ای دارند امّا بارانی به روی بام آنها باریده نمی‌شود؛ به خاطر همین موضوع است که می‌گویند: کسانی که در کنگره ۶۰ حضور پیدا می‌کنند این موهبت‌ و‌ لطف و عنایت خداوند است که شامل حال آنها می‌شود و قطعا ما باید قدردان آن باشیم. آگاهی و جهان بینی که ما در کنگره ۶۰ دریافت می‌کنیم قطعاً می‌تواند کیفیت زندگی ما را تحت الشعاع قرار بدهد.

با جهان‌بینی درست ما زندگی‌های بهتری را می‌توانیم تجربه کنیم و حال ما بهتر می‌شود و می‌توانیم از علم و دانش بی‌بدیل کنگره ۶۰ بهره‌مند بشویم. بزرگ‌ترین نعمتی که خداوند می‌تواند به انسان ها بدهد این است که فرستاده‌ها و راهنماهائی برای راهنمائی آنها بفرستد این سخنی است که در کلام الله است و نعمتی است که خداوند به انسان‌ها  ارزانی داشته است و می‌فرماید: من فرستادگانی برای شما فرستادم برای راهنمائی شما و این خیلی لطف بزرگی هست که در حق ما انسان‌ها شده که در این دوره از حیات زمینی که حضور داریم، می‌توانیم از علم و دانش بهره‌مند بشویم.

علم و دانشی که حال ما را خوب کند و زندگیمان را بهتر کند و از ظرفیت‌های خوبی برخوردار بشویم، ظرفیت‌های فکری، ظرفیت‌های درونی و بیرونی حتی ظرفیت‌های مالی و این‌ها می‌تواند کیفیت زندگی ما را بهتر کند؛ انسان‌هایی که این ظرفیت‌ها را دریافت می‌کنند نشانه‌های خوبی دارند و عمدتاً آدم‌های آرام و بی آزاری هستند. وقتی که کنارشان قرار می‌گیری حال و احساس خوبی را تجربه می‌کنی و می‌توانند این حال و احساس خوب را به انسان‌های دیگر هم انتقال بدهند وقتی کنارشان قرار می‌گیری لذت می‌بری، گذر زمان را متوجه نمی‌شوی، یکسری از انسان‌ها هم هستند که هر موقع در کنار آنها قرار می‌گیری، فضایی که در کنار آین آدم‌ها حاکم هست، فضای سنگین و خسته کننده‌ای هست.

عمدتاً در جامعه‌ ما این آدم‌ها مشهود هستند، آدم‌ها در تاریکی‌ها شبیه همدیگر هستند همه با یک طیف متفاوت به همدیگر شبیه هستند. وقتی انسان‌ها در تاریکی قرار می‌گیرند قطعاً حال و احساس آنها هم تحت الشعاع قرار می‌گیرد. انسان‌هایی که دائماً ایراد می‌گیرند، بهانه می‌گیرند، غُر می‌زنند، نِق می‌زنند، در امور دیگران سَرَک می‌کشند و در مسائلی که صاحب نظر نیستند نظر می‌دهند و مداخله می‌کنند و هیچ موقع حال خوبی را تجربه نمی‌کنند.

ظرفیت‌ها اکتسابی هستند، ظرفیت‌ها می‌توانند مثبت یا منفی باشند؛ کسب ظرفیت‌های مثبت در انجام کارها و مسئولیت‌هایی که برای ما تشکیل شده است شکل می‌گیرد این ظرفیت و مسئولیت دوتا مقوله‌ای هستند که هر دو از همدیگر وام می‌گیرند و از همدیگر بهره می‌برند و قطعاً انسان که جزئی از این هستی و کائنات هست از این مقوله برخوردار است یعنی موجودی است که مکلف خلق شده است و دارای تکلیف است. و در موقعیت‌های مختلف یک‌سری تکلیف برای او تعریف شده است. مثلاً در قالب پدر خانواده، مادر خانواده، فرزند، یک سفر اولی، یک سفر دومی، یک عضو در جامعه و غیره یک مسئولیتی نسبت به دیگران دارد. در این سیستم هستی در هر جایگاهی که باشد، قطعاً یکسری مسئولیت‌هایی برایش تعریف شده است و باید به صورت نسبی هم که شده به این مسئولیت‌ها بپردازد.

ما هیچ وقت نمی‌توانیم به صورت مطلق در همۀ امور به مسئولیت‌هایمان بپردازیم؛ مثلاً بگویم من در قالب پدر خانواده همۀ مسئولیت‌هایی که برایم تعریف شده است را تمام و کمال انجام می‌دهم، متأسفانه این افکار غلط هستند، جهان‌بینی‌های غلط هستند که انسان‌ها را به سمت دیگری سوق می‌دهد. وقتی می‌گویم دارد به سمت دیگری سوق می‌دهد، وقتی صحبت از انسان‌ها می‌شود ما هم تافته جدا بافته نیستیم ما هم بخشی از این جامعه هستیم که به انسان‌هایی پر توقع و کم کار تبدیل شده‌ایم! اگر از زاویه حقیقی به موضوع نگاه کنیم این را به راحتی می‌توانیم ببینیم که ما آدم‌های کم کار و پر توقع‌ایی شدیم، ما آدم‌های مسئولیت گریزی شده‌ایم.

برای بهتر شدن این وضعیت‌ها و برای کسب ظرفیت‌های بهتر قطعاً باید سطح آگاهی و دانش‌ خودمان را بالا ببریم تا بتوانیم در هر حوزه‌ایی که مسئولیتی برایمان تعریف شده است آن را انجام بدهیم و بتوانیم ظرفیت سازی کنیم. شاید بزرگترین مسئولیتی که برای یک انسان تعریف شده است حفظ و مراقبت از خودشان هست؛ این بزرگ‌ترین مسئولیتی هست که برای هر نفری داده شده و یک امر مهم‌تر از آن اینکه بتواند آن ظرفیت‌ها را حفظ کند. ما هر ظرفیتی کسب کردیم باید وسعتش بدهیم اگر وسعت داده نشود، قطعاً تحلیل می‌رود و این ما را به سمت پائین سوق می‌دهد و در همه حوزه‌ها اگر یک نگاه واقع بینانه داشته باشیم و اگر خوب نقد کنیم، اگر یک مراقبه خوب داشته باشیم می‌توانیم به این موضوعات پی ببریم.

چطور ما می‌توانیم ظرفیت‌هایمان را بالا ببریم؟ وادی‌ها، قوانینی که برای ما تعریف شده است را برای ما می‌گوید. اکر هرکدام را بیائید در این موضوع و فرمول قرار بدهید، از وادی اول که وادی تفکر هست شروع می‌شود که ظرفیت‌های فکری را بالا ببریم، وادی دوم وادی امیدواری هست که قطعاً انگیزه برای انجام کارها برای ما رقم می‌خورد و تمامی این موضوعات می‌آید تمام ظرفیت‌های عقلانی ما ظرفیت‌هایی که در طول حرکت ما انجام می‌شود را بالا می‌برد. تمام این وادی‌ها را وقتی در این وادی قرار می‌دهیم می‌بینم که کسب ظرفیت‌ها می‌باشد و می‌رسیم به نقطه‌ایی که ظرفیت‌های عشقی ما به یک حد نصابی می‌رسد و باز پایه‌‌ایی برای یک تفکر بهتر و یک زندگی بهتر شروع می‌شود.

ما خیلی از این ظرفیت‌ها را از آن غافل هستیم؛ انسان از دو نعمت همیشه غفلت می‌کند؛ یکی ویژگی‌ها و ظرفیت‌هایی که در وجود خودش قرار می‌گیرد و یکی حضور خداوند که می‌تواند گرمی بخش این ظرفیت‌ها باشد؛ می‌تواند حافظ این ظرفیت‌ها باشد تا هم به مسئولیت‌ها به بهترین شکل عمل کنیم و هم برای اینکه بتوانیم ظرفیت‌هایمان را بالا ببریم و مسئولیت‌هایی که برایمان تشکیل شده است را به حد نصاب و حد قابل قبولی به انجام برسانیم.

 

در مورد دستور جلسه دوم «تولد اولین سال رهایی آقا اسماعیل» عزیز با همسفر بزرگوارشان را جشن می‌گیریم. اول تبریک می‌گویم خدمت خود آقا اسماعیل عزیز و همسفر بزرگوارشان. آقا اسماعیل از تاریخ دوازدهم آبان حدوداً سفرشان را شروع کردند‌ و با یک اعتقاد خیلی خوبی وارد لژیون من شدند. سفر بسیار خوب و منظمی را انجام دادند. از آن دسته بچه‌های فوق‌العاده فرمانبردار‌‌ و حرف گوش کن بودند، بسیار کم حرف و پرکار‌بودند. از آن دسته بچه‌هایی بودند که کمتر حرف می‌زدند و بیشتر عمل می‌کردند. یک انسان بسیار نجیب و پخته و از یک خانواده با فرهنگ بود که جایگاه اجتماعی خیلی بالایی داشتند.

حضور همسفرشان در طول سفر بسیار به او کمک کرد؛ حضور همسفران، گرمی بخش جلسات ما هستند و همین‌طور قوت قلب یک مسافر هستند و چقدر می‌تواند تاثیرگذار باشد و به درمان اعتیاد کمک کند. آقا اسماعیل از این موهبت برخوردار بودند و‌ از ظرفیت‌های خوبی برخوردار هستند. وقتی رهایی انجام گرفت و رها شدند وارد عرصه خدمت شدند و کار در قسمت اوتی را شروع کردند، من در یک جلسه که جویای خدمت ایشان شدم و دیدم که در قسمت اوتی در تمام بخش‌ها پیشرفت کرده‌اند و سرآمد شده‌اند. این ظرفیت‌ها در تمام خدمتگزاران  کنگره ۶۰ وجود دارد.

یک دوره آتش بس دو ساله لازم هست برای یک سفر خوب و منظم، برای اینکه به یک نقطه امن و آرامی برسد با رها شدن و وارد عرصه کار شدن، ما به نتیجه نرسیده‌ایم و هنوز جای کار هست. شخص که تازه رها شده دقیقاً مثل کسی هست که از زیر آوار بیرون کشیده شده است و جوانه‌ای هست که تازه سر به بیرون در آورده است. تازه بچه‌ها یادشان می‌افتد که باید کار می‌کردند‌ و پول در می‌آوردند! یا ازدواج می‌کردند و یا درس می‌خواندند، این جنگ‌ها شرایط را به وجود می‌آورند که با یک شیب ملایم از آموزش های کنگره دوری کند و این می‌تواند آسیب زیاد و جدی به بچه‌ها بزند.

چقدر قشنگ است که بعد از سفر دوم یک دوره خدمتی بمانند و در بحث آموزش ادامه دار باشند و سی‌دی بنویسند و یک جایگاه خدمتی را تجربه کنند و در بحث آموزش محکم و آبدیده بشوند؛ ما در پیام سفر دوم می‌خوانیم که در مرحله دوم باید بسیار پخته و کار آزموده بشوند و این می تواند مقدمات یک رهایی خوب و بی نقص را برای یک رهجو رقم بزند. انشاءالله آقا اسماعیل هم بتواند در ادامه از این مقوله برخوردار بشود و در بخش‌های خدمتی پر رنگ تر حضور پیدا کند.

ما در پرتوی آموزش‌های کنگره ۶۰؛ زندگیمان حفظ می‌شود، آبروی‌مان یا خانواده‌مان حفظ می‌شود و حتی جانمان حفظ می‌شود! انسان‌ها در اثر نا آگاهی جانشان را از دست می‌دهند. من تا حالا ندیده‌ام کسی از گرسنگی جانش را از دست داده باشد، ولی آدم‌های خیلی زیادی را دیده‌ام که در اثر نا آگاهی جانشان را از دست داده‌اند. به هرحال ما نیاز به این آموزش‌ها داریم و هر روز باید سطح و وسعت این ظرفیت‌ها افزایش پیدا کنند. ما در نوشتارها می خوانیم که در درمان اعتیاد ۱۰ماه وقت لازم است و برای جهان‌بینی خدا می‌داند و همچنان عین رکاب زدن هست که هرجا رکاب نزنی دقیقاً زمین می‌خورید. بازهم خدا را شکر می‌کنم بابت اینکه توفیق پیدا کردم در جمع شما دوستان قرار بگیرم و از آموزش برخوردار بشوم، امیدوارم هر روز از تولد‌های خوب و شادی پر بشود و روزگار خوبی را تجربه کنید. به افتخار آقای مهندس دست بزنید.

اعلام سفر مسافر اسماعیل:

سلام دوستان اسماعیل هستم یک مسافر

 با بیش از سی سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره و تریاک، دوازده ماه و بیست روز در لژیون نهم به کمک و راهنمایی راهنمای خوبم آقا سعید موسوی به روش دی‌اس‌تی همراه با شربت اوتی سفر کردم، الان هم شکر خدا یک سال و یک ماه هست که با دستان پر مهر آقای مهندس آزاد و رها هستم، ورزش در کنگره والیبال.

آرزوی مسافر اسماعیل:

سلام دوستان اسماعیل هستم یک مسافر

آرزو می‌کنم که تک‌تک سفراولی‌ها این جایگاه را لمس کنند و به تمام خواسته‌های معقول خودشان برسند.

خلاصه سخنان مسافر اسماعیل:

سلام دوستان اسماعیل هستم یک مسافر
خب من خداوند را شکر می‌کنم که در این جایگاه قرار دارم و تشکر می‌کنم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان که این بستر را فراهم کردند تا من بتوانم به کنگره بیایم و به رهائی برسم تشکر می‌کنم، از راهنمای خوب و بزرگوارم آقا سعید تشکر می‌کنم که هر چقدر هم که تشکر کنم از ایشان واقعاً کم است چون این بزرگوار برای من بسیار زحمت کشیدند تا من بتوانم به رهائی برسم، از مرزبان‌های دوره قبل تشکر می‌کنم از مرزبان‌های این دوره تشکر می‌کنم، از راهنمای همسفرم خانم اعظم، خانم محبوبه و خانم نگار تشکر می‌کنم. از ایجنت دوره قبل همسفران، خانم نجمه و ایجنت این دوره همسفران خانم زهرا تشکر می‌کنم و بهترین‌ها را برایشان آرزو می‌کنم.

من هم دو بار سابقه ترک کردن مواد مخدر را دارم که یک بار کمپ رفتم و یک بار هم یک بنده خدا به من گفت که بیا تا برویم به یک انجیوی دیگر، می‌گفت که در یک شب ترک را انجام می‌دهند!! خب بخاطر نبودن وقت خلاصه‌اش را می‌گویم؛ آن کسی که من را می‌خواست به آن انجیو ببرد به من گفت که باید شب ساعت ده برویم من گفتم چرا این موقع و این ساعت؟! گفت چون کسی که قرار است بیاید شما را ترک بدهد یک آقای دکتر است و از تهران می‌آید و چون راهش دور است تا می‌آید برسد ساعت دوازده می‌شود. ما ده نفر بودیم که شب به همراه آن آقا رفتیم و جایی هم که ما را برد واقعاً دور افتاده و در بیابان بود. بعد به رانندۀ آن ماشین که ما را آورده بود گفت تو برو و به ما گفت که به دنبال این چراغ هایی که هست بروید تا برسید!

وقتی که ما رفتیم و به آن مکان رسیدیم متوجه شدیم خیلی از آدم‌های دیگر هم برای ترک آمده بودند، چون گفته بود که یک همراه هم با خودتان بیاورید من هم یک همراه به دنبال خودم بردم، خب واقعاً چندین نفر شایعه پراکنی کرده بودند که یک شبِ درمان می‌شوید، ساعت حدوداً دوازده نیمه شب بود که یک نفر آمد و شروع کرد به صحبت کردن که من همان آقای دکتر هستم و فلان. خب ما گمراه بودیم این شخص تازه آمد و ما را گمراه‌ تر کرد و گفت: وقتی که نشئه بودم به خانمم قول خرید خانه و طلا و... را می‌دادم و وقتی خمار می‌شدم تمام این قول‌هایی که داده بودم یادم می‌رفت و اعتیاد واقعا یک غول بی شاخ و دُم هست مثلاً برای بچه‌ام یک دوچرخه می‌خواستم خریداری کنم نمی‌توانستم، بچۀ خودم را کتک می‌زدم و .....

ولی خب با همین دارویی که به شما می‌دهند ترک کردم و زندگی می‌کنم و زندگی بسیار خوبی دارم و این صحبت ها را انجام داد و گفت که ما یک نمونه قرص به شما می‌دهیم فقط شما دهانتان را باز کنید ما قرص را در دهان شما می‌گذاریم و آب هم خودمان می‌دهیم بخورید! اما اجازه دیدن اون قرص یا همان دارو را نمی‌داد یک بسته قرص دیگر هم به ما داد و گفت این قرص ها را ۲۴ ساعت بعد بخورید. خب وقتی که قرص را به ما دادند من دیگر اصلاً هیچ چیزی متوجه نشدم که چطور و با چه کسی و با چه وسیله‌ای من را به خانه آورده بودند، اصلاً چیزی نفهمیدم و چیزی هم به یاد ندارم! این موضوع را در صحبت‌های خودشان گفتند؛ که شما باید بروید مسافرت؛ ما هم آمدیم و ۲۴ ساعت بعدش به مشهد رفتیم! گفتم واقعاً ترک در یک شب واقعاً خیلی عالی استف من که خوب شدم!

ولی در مسیر مشهد که می‌رفتیم خماری و بیقراری همه باهم یکدفعه آمد سراغم، من هم جوراب هایم را درآوردم و کنار صندلی که میله آهنی داشت پاهایم را گذاشتم آنجا تا کمی خنک شود، دیدم ک یک‌دفعه آتش از سر و صورتم دارد می‌‌بارد، خیلی بیقرار و آشفته بودم تا این که رسیدیم مشهد، گفتم آنجا سرم گرم می‌شود تا این که همسفرم رفت وضو بگیرد و من هم که بیرون برف سنگین آمده بود لب یک حوض برف‌ها را جمع کردم یک گوشه و پاهایم را به زیر آن‌ها بردم هرکسی از کنارم عبور می‌کرد، می‌گفت ان‌شاءاللّه امام رضا شفایت دهد! با خودم گفتم حالا می‌گویند این آدم هم دیوانه شده است‌. با چند نفر از همشهری‌هایم که مشهد زندگی می‌کردند قرار گذاشتم و امانتی که برایشان آورده بودم را به آنها دادم و با خود گفتم حالا آن‌ها هم می‌آیند من را دراین حالت می‌بینند و می‌گویند این هم دیوانه است.

بلند شدم و به سمت حرم  رفتم، وقتی از حرم برگشتم همشهری‌ام من را برد پیش یک پزشک، بعد پزشک پرسید، چه موادی مصرف می‌کردید؟ گفتم تریاک اما شیره مصرف نمی‌کردم گفت خب حالا چه داروئی مصرف می‌کنی تمام موضوع را برایش تعریف کردم؛ گفت مطمئن بودی آن دکتر بود؟ آیا مطب آن دکتر رفتی؟ گفتم نه! دکتر ما داخل یک بیابان هم دیگر را دیدیم! گفت چرا پس قرص‌ها را از جلد آن بیرون‌ آوردی، این‌ها قرص چرک خشک کن هست!! گفتم این‌ها همین مدل هست که به من دادند؛ قرص را که درآورد به زبان خود زد و گفت قرص بروفن با کمی سوخته تریاک و کمی فلفل قاطی کرده بودند و این‌ها را به شما داده‌اند، که با آن‌ها درمان شوید.

آیا شما با آن‌ها درمان می‌شوید!؟ گفتم درمان من این هست که باید بروم مواد بگیرم و مصرف کنم چون تا اصفهان میمیرم. بعد رفتم و مواد گرفتم و همان‌ جا مصرف کردم. اما واقعاً بعد از اینکه گنکره آمدم و استاد عزیزم در پیش من مشارکت کرد و گفت کنگره ناز درمانی است، با خودم گفتم واقعاً چه برنامه‌ایی است. چون من این راه را رفته بودم و تجربه داشتم یعنی دلم می‌خواست صورت آن را بوس می‌کردم که مشورت بسیار خوبی به من داد. من تشکر می‌کنم از همۀ دوستان که در این جمع شرکت کردند به خصوص دوستان هم لژیون خودم و تشکر می‌کنم از همسفرم که من را در این راه  یاری کرد و کمکم کرد و اگر حرفایم را جابجا زدم بخاطر انرژی بالا و هیجان زیاد بود. خیلی ممنون و سپاسگزارم.

خلاصه سخنان راهنما همسفر نگار:

سلام دوستان نگار هستم راهنما، یک همسفر

خداوند را شکر می‌گویم که به واسطه یک‌تولد دیگر در این جایگاه قرار گرفتم، تبریک می‌گویم این تولد را خدمت آقای مهندس و خانواده محترمشان، همچنین خدمت مسافر محترم آقا اسماعیل که قطعاً خواسته درونی داشتند و قدم‌های محکم برداشتند که بتوانند از چنگال اهریمن رها بشوند. تبریک می‌گویم خدمت خانم فریبای عزیز، همچنین راهنمای محترم آقا سعید، خدمت راهنمایان محترم خانم اعظم و خانم محبوبه عزیز که برای خانم فریبای عزیز خیلی زحمت کشیدند تبریک عرض می‌کنم. قطعاً بذری که قبلاً کاشته بودند، امروز ثمره‌اش را برداشت کردند. امیدوار هستم هرجایی که هستند خداوند یاورشان باشد. از گروه ایجنت و مرزبانی در قسمت همسفران و مسافران تشکر می‌کنم.

در مورد دستور جلسه به نظر من مهمترین مسئولیت هر کس نسبت به خودش است و باید به این واقف باشد که هر کسی نسبت به گفتار و رفتار و عملکرد و احساس و هر چیزی که وجود دارد، مسئولیت دارد و قطعاً بازتاب آن در زندگی وجود دارد. اگر در مسئولیت مورد سوال قرار گرفتیم قطعاً باید جواب هم داشته باشیم، جواب برمی‌گردد به میزان دانایی ما که هر کسی باید در جستجوی آن باشد و آن را به دست بیاورد. در مسئولیت پذیرفتن احساس آرامش است، احساس اعتماد به نفس هست، انضباط هست، اما در مسئولیت نپذیرفتن اگر هر کسی در جایگاه انسانی خودش نباشد قطعاً رنج و عذاب زیادی می‌کشد.

اما مسئولیت به جز دانایی، فاکتورهای دیگری هم احتیاج دارد. یکی خواسته درونی و هدف است که هر کسی در مسئولیت باید داشته باشد و مهم‌ترین آن ظرفیت می‌باشد که این ظرفیت ممکن است در افراد متفاوت باشد و متناسب با آن مسئولیتی که پذیرفته است نباشد. استاد امین به زیبایی فرمودند: کسی که مسئولیتی را قبول می‌کند قطعاً در کنارش رنج‌هایی وجود دارد و برای اینکه بتواند به این رنج‌ها مسلط باشد باید آن‌ها را مهار کند و تحت تاثیر آنها قرار نگیرد و در این صورت این سوختن و سوزش دل است که باعث می‌شود که به ظرفیت انسان اضافه بشود.

ظرفیت چیزی است که با قلب انسان در ارتباط است و هر چقدر قلب بزرگتر باشد تعادل انسان بیشتر می‌شود و برای مقابله با مشکلاتف هر چقدر ظرفیت بیشتر باشد قلب بزرگتر می‌شود و دیرتر دچار عدم تعادل می‌شود. مسئله دیگر آقای زرکش خیلی زیبا گفتند که وقتی ما یاد بگیریم از وقت و زمان و انرژی و تمام‌ آن چیزهایی که داریم ببخشیم،  آن موقع است که مثلث محبت شکل می‌گیرد و ظرفیت در ما شکل می‌گیرد. ما هر چیزی را در هستی  با ضد آن می‌شناسیم و چیزی که ضد مسئولیت است  وارد شدن به حاشیه‌ها و نق‌زدن می‌باشد. شاید بیشتر از اینکه من باید در مورد مسئولیت آگاهی داشته باشم در مورد حاشیه و نق‌زدن و چیزهایی که مسئولیت را به خطر می‌اندازد باید اطلاعات داشته باشیم.

اگر بخواهم در مورد خانم فریبا صحبت کنم ایشان همیشه در جایگاه های خدمتی شناخته شده‌اند و مسئولیت‌های زیادی را بر عهده گرفتند و در بخش نشریات من ده ماه در خدمتشان بودم و از او آموزش گرفتم. امیدوارم برکات این خدمت‌هایی که انجام داده‌اند در زندگی شان جاری بشود. یکی از ویژگی مهمی که دارند این هست که خیلی مردم دار هستند، این کار خیلی سختی است و ان‌شاءالله که مراقب ظرفیت‌های درونی خودشان باشند تا جایگاه‌های بالاتری را کسب کنند. مرسی که به صحبت های من گوش کردید.

 

آرزوی همسفر فریبا:

سلام دوستان فریبا هستم یک همسفر

آرزو می‌کنم صدای زنگ کنگره آنقدر بلند باشد که به گوش تمام مصرف کنندگان برسد، و هیچ پدر و مادری شاهد ذره‌ذره ذوب شدن عزیزان خودشان نباشند.آمین

خلاصه سخنان همسفر فریبا:

حسین جانم؛!!! تو خورشیدی که تابیدی، به شهر تیره و تارم * تو بارانی که باریدی، به خاک تشنۀ دشت و بیابانم * تو چون نیلوفر آبی که روییدی ز مردابم، تو چون بوی خوش نرگس که عطر‌آگین شده جانم * گیاه مهر تو رویید و سر زد سبزه از خاکم* در این شهر سراسر ظلمت و تاریک جسمانی * تو مهتابی که روشن کرده‌ای، این شهر ظلمانی * به عهدی که به جان و دل در این قلبم با تو بستم * وفادارم و تا جان در بدن دارم مرید و خادمت هستم.

سلام دوستان فریبا هستم یک همسفر
ممنون و سپاسگزارم از نگهبان محترم جلسه و تک‌تک مسافران و همسفران عزیز که با حضورشان و مشارکتشان و با پیام‌های زیبا و دلنشینشان شادی جشن ما را صد برابر کردند. قبل از هر چیز سپاسگزار خداوند هستم که فرصتی به ما عطا فرمود تا دوباره زندگی کردن بدون مواد را تجربه کنیم، از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم که بهترین بستر را برای منِ همسفر آماده ساختند تا بتوانم از این مکان مقدس و از این اقیانوس بیکران سیراب بشوم؛ بر دستان خانم مریم عزیز مشاور تازه‌واردین، خانم اعظم، خانم محبوبه وخانم نگار عزیز این رب‌های زمینی بوسه‌‌می‌زنم که منِ حال خراب را پذیرفتند و به من صبر و شکیبایی را آموزش دادند تا به این حال خوش برسم.

خدمت همۀ این عزیزان خدا قوّت می‌گویم؛ از خانم نجمه عزیز ایجنت سابق شعبه‌ و خانم زهرای عزیز ایجنت فعلی شعبه‌‌ سپاسگزارم و تشکر می‌کنم چرا که در کنار این عزیزان بسیار بسیار آموزش گرفتم، به دستان پر مهرتان در قلبم بوسه می‌زنم و خدا را شکر می‌کنم بابت داشتن فرشتگانی چون شما، از همکار و دوست عزیزم خانم فاطمه مرزبان عزیز تشکر می‌کنم، ایشان یک الگوی بی نقص هستند و در هر زمان که به کمک ایشان احتیاج داشتم به من کمک کردند، ما یک روح در دو جسم بودیم و من از تک‌تک هم‌لژیونی‌ها که با پیام‌هایشان محبت به بنده داشتند سپاسگزارم.

خوشحالم که آقا اسماعیل را در این جایگاه می‌بینم، یک سال رهایی را اول خدمت خودشان تبریک می‌‌گویم و از آقا سعید، راهنمای عزیز سپاسگزارم و از همه زحماتی که برای رهایی آقا اسماعیل متحمل شدند تشکر و قدردانی می‌کنم. آقا سعید شما باعث آسایش و آرامشی هستید که به خانۀ ما وارد شد؛ ممنون و سپاسگزارم از مرزبان‌های دوره قبل آقا رسول،آقا علیرضا، آقا مسلم و آقا نوید. یک خدا قوت ویژه دارم خدمت این بزرگواران و امیدوار هستم که برکت این خدمات در زندگی شما جاری و ساری باشد. واقعاً زحمت‌های یک شعبه بر دوش مرزبانان هست و اگر پیشرفتی در شعبه صورت می‌گیرد قطعاً به خاطر زحمات این عزیزان هست و من در کنار آن‌ها بسیار تا بسیار آموزش گرفتم.

تبریک و شاد باش فراوان می‌گویم خدمت مرزبانان دورۀ هشتم، امیدوار هستم که در عرصۀ خدمتی خوش بدرخشند و سربلند و موفق باشند. یادم هست وقتی که یک تولد در شعبه بود، خانم نجمه گفتند: هر تولد باید یک پیام برای شنونده داشته باشد و پیام من امروز فرمان‌برداری کردن هست، که متأسفانه خیلی فرمان‌بردار خوبی نبودم. من در طول سفرم خیلی خوب پیش رفتم ولی من از صحبت‌های آقا سعید فرمان‌برداری نکردم و باعث شد در بهترین روزی که مسافرم داشتند بجای اینکه در کنار ایشان در جایگاه حضور داشته باشم، در اخر سالن با پای شکسته روی صندلی نشسته بودم.

ماجرا از این قرار بود که آقا سعید در سفری که به تهران داشتیم به من گفتند: شما باید برای اعلام رهایی در جایگاه همراه آقا اسماعیل حضور داشته باشید، ولی متأسفانه بر اثر جهل و نا آگاهی، من در آن روز از آقا سعید به خوبی فرمان‌برداری نکردم. این را هم برای شما بگویم، همان طور که همه می‌دانیم خواسته خیلی قوی هست، من در آن روز خواستۀ این را نداشتم که در جایگاه حضور داشته باشم و در آن روز بسیار بسیار مهم، یک تصادف باعث شد که من در آخر سالن بنشینم و این به خاطر این بود که من خواستۀ حضور در جایگاه را نداشتم و فرمان‌برداری نکردم و همین جا در حضور همۀ شما عزیزان از آقا سعید معذرت خواهی می‌کنم چرا که همسفر خوبی نبودم. ممنون و سپاسگزار هستم از همۀ شما عزیزان که در جشن ما شرکت کردید. ممنون و سپاسگزار هستم. 

 

 

 

 

با تشکر از تمامی خدمتگزاران سایت در قسمت‌های: ضبط صدا، تایپ، ویراستاری، مسئول صوتی و دیتا شو 

تنظیم و ارسال: مرزبان خبری مسافر رسول  

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .