زمانیکه به گذشته و طرز فکر خود مینگرم، متوجه میشوم که چهقدر دیدگاه من راجع به اعتیاد با دیدگاهی که هم اکنون بهعنوان یک سفر دومی دارم، فرق کرده است. در گذشته فکر میکردم که اعتیاد بیماری منحوس، مرموز و لاعلاجی است؛ زیرا زمانی که شخص دچار بیماری اعتیاد میشود، دیگر درمان اعتیاد برای او امکانپذیر نمیباشد و تاکنون کسی از اعتیاد جان سالم بدر نبرده است، بهجز اندک افرادی که توسط خداوند معجزهای بر آنها نازل شده باشد. پس از ترکهای ناموفق مسافرم با کنگره ۶۰ آشنا شدم و درمان اعتیاد را با چشمان خود دیدم که هر روز افراد زیادی اعلام رهایی میکردند.
هفتهها از آمدنم به کنگره میگذشت و تولدها یکی پس از دیگری میآمدند. من با خودم میاندیشیدم که آیا میشود، روزی من هم به رهایی برسم؟ اکنون که این دلنوشته را مینویسم گل رهایی را از دستان پر مهر جناب مهندس حسین دژاکام دریافت کردهام و قرار است که جشن رهایی من و مسافرم در این هفته برگزار شود. هماکنون احساس شادی، شعف و خوشحالی در وجودم موج میزند و یک احساس سیریناپذیر در من بهوجود آمده است که به من میگوید: ادامه بده و متوقف نشو.
میخواهم این راه پر از عشق را آنقدر ادامه دهم تا به جایگاهی برسم که بتوانم دست فاطمه دیگری را بگیرم و به او بگویم: زندگی هنوز هم زیباست، حیات تو و وجود تو در این دنیا بسیار ارزشمند است؛ پس بمان و ادامه بده که موفقیت از آن توست.
نویسنده و رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
ویراستار: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون سوم)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر حمیده
همسفران نمایندگی جواد
- تعداد بازدید از این مطلب :
124