English Version
English

مراسم تجلیل راهنما گروه خانواده همسفر فائزه

مراسم تجلیل راهنما گروه خانواده همسفر فائزه

خلاصه سخنان راهنما همسفر طاهره: 

سلام دوستان طاهره هستم همسفر

«بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بهم تازیم و بنیادش براندازیم»

حافظ یکی از بزرگان ما هستند که در مورد عشق سخن می‌گویند. امشب شب شروع ماه عشق به خداوند است، دستور جلسه و جشن خانم فائزه عزیز همه یک چیز را به ما می‌گویند، این که خانم فائزه خودِ خود عشق است، این از نظر منِ راهنما‌ است.
عشق یعنی خدمت؛ اگر من خدمت نمایم یعنی نوعی عشق را توانستم گسترش دهم، که ایشان به خوبی از پس آن برآمدند.
گذرگاه چهار سال خدمت درست که عشق است، ولی در مورد عشق سخن گفتن سخت است، چه برسد که بخواهی عاشقانه خدمت کنی.
ایشان به سلامت از این گذرگاه عبور کردند، من به خانم فائزه‌ عزیز، واقعا تبریک می‌گویم.

از شروع‌شان در نمایندگی فردوسی مشهد بگویم، یک رهجوی بسیار سر سخت بودند که وارد لژیون هشتم در نمایندگی فردوسی شدند‌.

من خیلی راهنما سخت‌گیر بودم و به رهجو سخت می‌گرفتم، هر شخص یک روش آموزش می‌دهد و من هم این شیوه را انتخاب نموده بودم. من در لژیون از همه رهجو‌ها و ایشان آموزش دریافت نمودم.

زمانی که شال خوش‌رنگ راهنمایی را گرفتند، ما با همدیگر تبادل اطلاعات و عشق می‌کردیم، راه می‌دادیم و راهکار می‌گرفتیم. این خیلی قشنگ است‌‌ که در ادامه کنگره۶۰ ‌می‌توانی هماهنگ باشی؛ زمانی با انسانی هماهنگ باشی خیلی راحت‌تر از گذرگاه‌های زندگی عبور می‌کنی.
خاطره‌ای خیلی قشنگ از ایشان دارم که بیان می‌نمایم؛ ما در استان خراسان رضوی همسفر سردار نداشتیم که وارد لژیون مالی شوند، اولین سردار در کل خراسان رضوی خانم فائزه‌ عزیز بودند.
خدا را خیلی شاکر هستم؛ به دلیل این که من در چهار سال دوم خدمت‌ام هستم و رهجویان من ۴ سال خدمت راهنمایی‌شان را به اتمام رساندند.
از ایشان هر چه خوبی بگویم کم است؛ بسیار درجه یک و پر از عشق هستند، دوست‌داشتنی و فرمانبردار هستند، کاری که به ایشان محوّل می‌شود خیلی خوب از پس آن برمی‌آیند.
انسان‌های هدفمند حال خوبی دارند و ایشان هدف بلند‌مدت دارند. مرسی از این که با سکوت زیبای‌تان به صحبت‌هایم گوش نمودید.

خلاصه سخنان راهنما همسفر فائزه:

سلام دوستان فائزه هستم راهنما و یک همسفر

چهارده ثانیه سکوت می‌کنم و از بزرگترین دشمن خودم که جهل و ناآگاهی خودم است به خداوند بزرگ پناه می‌برم.
از این‌که در این جشن شرکت نمودید از همه شما سپاس‌گزارم و از همه رهجویان لژیون یکم که درس‌های گران‌قدری را به من دادید، از راهنمای عزیزم که این هفت سال را در کنار من بودند و من را یاری کردند، سپاس‌گزارم، از ایجنت دوره گذشته و این دوره و از مرزبان‌های عزیز سپاس‌گزارم، از جناب مهندس و خانواده محترم‌شان و تمام افرادی که این چرخه عشق را به راه انداختند، قلبی و جانی و روحی سپاس‌گزار هستم.
امیدوارم با آموزش گرفتن و خدمت کردن بتوانم ذره‌ای از زحمات جهان هستی را جبران نمایم، زیرا فقط خدمت می‌تواند این همه برکت را به من بدهد و امیدوارم که خداوند توفیق خدمت را به من بدهد.

سه ماه است که من حال و هوای دیگری دارم؛ وادی عشق را می‌نویسم. تا الان هیچ زمانی، وقت نشد که این وادی را بنویسم، با وجود این که خیلی بچه درس‌خوان هستم.
تا آن جایی که یادم هست، کلاس رفتم و آموزش دیدم، دنبال عشق بودم و عاشقی را می‌خواستم یاد بگیرم، سمینار و کنگره رفتم  و در جمع اهل آگاهی نشستم، ولی وادی عشق در این سه ماه نصیب من شد و یک دگرگونی خیلی عجیب برای من بود.
هر قسمتی که وادی چهاردهم را می‌نوشتم عظمتی را می‌دیدم. زمانی که وارد کنگره۶۰ شدم، دیگر راهی نبود که من امتحان نکرده باشم و دنبال این می‌گشتم که چگونه می‌توانم درست کنم. من باید درست می‌کردم امّا نمی‌دانستم که، چی؟ کجا؟ کی؟ را باید درست کنم. تا زمانی که به کنگره۶۰ آمدم، که فقط فرزندم درمان شود و به رهایی برسد، من واقعا زنده نبودم و زندگی نمی‌کردم‌.
در کنگره۶۰ می‌گویند انجمن احیای انسانی؛ مگر من مرده‌‌ام؟ من که زنده هستم. سوال بود برایم که چرا احیا؟ مگر من مرده هستم؟
اولین سوال و مهم‌ترین سوال؛ تفاوت زنده و مرده آدم‌ها در چه چیزی است؟
سپس متوجه شدم که یک مرده متحرک است و یک انسان زنده است. دوباره کاوش‌ها شروع شد؛ آن پیام مهندس که می‌گویند کاوشگر ماهر باشیم بسیار برای من مهم بود و با خود قرار گذاشتم که یک کاوشگر ماهر باشم.
یک دفتر نقاشی برداشتم و چند صفحه نقاشی کشیدم و کنار گذاشتم، این دفتر را سه ماه پیش پیدا کردم و جالب این‌جا بود که، تمام آن نقاشی‌ها الان در زندگی‌ام انجام شده است. خود حیرت کردم که در وادی یک گفته بود؛ صفحه سفید نقاشی و الان می‌شود آن صفحه سفید نقاشی را زندگی نمایم. گام به گام وادی ها را زندگی کردم و امروز وادی چهارده به من ثابت کرد، که این مسیر را در حد خودم درست آمده‌ام، زیرا وادی چهارده جایزه این خدمت به من بود. متوجه شدم که فَهم خیلی از چیزها را داده که از سخن خارج است. ممنون که با سکوت زیبایتان به صحبت من توجه کردید.

تایپ و ویراستاری متن: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم)

ارسال خبر: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون یازدهم)

 

همسفران نمایندگی بنیان مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .