English Version
English

راه عشق، راه سخت و طولانی است

 راه عشق، راه سخت و طولانی است

دلنوشته‌ای برای وادی یا راه زیبای چهاردهم

گذشتن و عاشق شدن

گذشتن و عشقی که من قبل از کنگره درکی از این کلمات نداشتم معنی و مفهومشان را نمی‌دانستم ولی می‌گفتم، من یک عاشق هستم، من محبت دارم، من دوست می‌دارم، و بعد پیش خود فکر می‌کردم چه دنیایی ما داریم، چند صباحی می‌آییم و بعد می‌رویم.
چه فرقی می‌کند که من چه کسی را دوست داشته باشم، یا چه کسی را دوست نداشته باشم.
به کسی محبت بکنم، یا محبت نکنم.
 ولی چه خیال باطلی بود.
من تبدیل شده بودم به یک عاشق معامله‌گر، اگر به کسی محبت می‌کردم هزاران برابر از او توقع داشتم. از خودم از اطرافیان از خداوند طلبکار بودم.
و همیشه این را می‌گفتم که خدایا من این کار را انجام دادم، تو چه کاری برای من انجام می‌دهی؟خدایا اگر این کار را برای یک نفر انجام دهم، تو چه کاری می‌کنی؟

مدت‌ها بود با این طرز تفکر زندگی می‌کردم از خدا دلگیر شده بودم که چرا صدایم را نمی‌شنود، خدایا من بی‌قرارم چرا به فریاد من نمی‌رسی، و من صدایش را نمی‌توانستم بشنوم، او صدایم می‌کرد ولی من آنقدر در تاریکی فرو رفته بودم، که نمی‌توانستم صدایش را بشنوم چون عاشق نبودم.
و بعد از مدت‌ها فکر کردن به این نتیجه رسیدم که راه عشق، راه سخت و طولانی است.
راه بلد می‌خواهد، راهنمایی می‌خواهد که راه را برایم نمایان کند.
آنقدر گشتم گشتم تا بالاخره کنگره ۶۰ را پیدا کردم.
 مکانی بود سراسر از عشق و محبت، و در کنگره فهمیدم که عشق دادن یا محبت کردن باید از دل باشد بدون هیچ چشم داشتی، بدون هیچ توقعی، همانند راهنمایان عزیز که با جان و دل برای ما مایه می‌گذرند.
و من این‌ها را می‌بینم و آن وقت است که می‌توانم همراه عشق و‌ ایمان به معرفت ناب حقیقی برسم و مفهوم این جمله را با تمام وجودم درک کنم.


"آنچه باور است محبت است، و آنچه نیست ظروف تهی ست و تنها پیوند محبت است که ما را به هم متصل نگاه خواهد داشت."


تهیه و تایپ: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون ۱۱)
ویراستاری و ارسال: همسفر فروغ رهجو راهنما همسفر مریم(لژیون۱۱)
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .