سیزدهمین جلسه از دور هشتم کارگاههای آموزشی، عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی اسلامشهر با استادی دیدهبان محترم آقای احمد حکیمی، نگهبانی مسافر خیراله و دبیری مسافر نعمت با دستور جلسه وادی یازدهم و تأثیر آن روی من در روز شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ آغاز بکار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
بسیار خوشحالم که در کنار شما مسافران و خدمتگزاران نمایندگی اسلامشهر هستم امیدوارم عزیزان با خدمتی که انجام میدهند بهترین بهره را ببرند. یک تشکر ویژه از ایجنت نمایندگی که روند رو به رشد شعبه بسیار مشهود است، آمار رهایی و ویلیام خوب است ولی امکان پیشرفت بیشتر همیشه وجود دارد در مجموع نشان میدهد که به طرف استاندارد شدن مطلوبی پیش میرود و این نشان دهنده این است که این مجموعه با یک مدیریت خوب به طرف ارتقا پیش میرود.
امیدوارم بتوانیم یک زمینی را برای نمایندگی اسلامشهر تهیه کنیم تا این روند رو به صعود باشد و با کمک فضای بزرگتر بتوانیم به انسانهای بیشتری کمک و یاری برسانیم. شاید تصور کنیم که به دیگران خدمت میکنیم اما این خدمت بالاترین بهره را برای خود ما دارد و ما هستیم که از این عمل و خدمت لذت میبریم، کنگره این کار ما را خدمت میبیند ولی ما این کار را باید وظیفه بدانیم و وظیفه ما در طول حیات این است که علاوه بر اینکه خود از یک سری نعمتها بهره میبریم باید بتوانیم این نعمات را به دیگر انسانها انتقال بدهیم همین کاری که آقای مهندس انجام دادند زمانیکه که به رهایی رسیدند اگر این متد و روش را گسترش نمیدادند معلوم نبود که امروز ما کجا بودیم.
آقای مهندس چون یک مخترع و محقق است اگر وارد این مسیر هم نمیشد شاید همه او را میشناختند، این شناختن یک طرف قضیه است ولی با ورود در این مسیر علاوه بر اینکه انسانهای زیادی ایشان را میشناسند بلکه همه او را دوست دارند و به ایشان احترام میگذارند با این کار آقای مهندس حرکت عظیمی را آغاز نمودند که همه ما در این حرکت عظیم سهیم هستیم. اگر بتوانیم این کار را گسترش بدهیم و به انسانهایی که خواسته رها شدن از درد و رنج را دارند یاری برسانیم تا آنها نیز بتوانند از زندگیشان بهرهمند شوند کار بزرگی انجام دادهایم.
تفاوت دیدگاه در انسان بسیار میتواند در مسیر زندگیاش تاثیرگذار باشد، یک انسان میتواند این دیدگاه را داشته باشد که روزی متولد میشود و اینکه یک روزی هم از دنیا میرود و زندگی تمام میشود! اگر ما موجودیت انسان را توسط یک معلم راستین کمی بشناسیم و به آن برسیم متوجه میشویم که قضیه انسان به این سادگی نیست که یک روز متولد شود و یک روز هم از دنیا برود چون اگر اینطور باشد تکامل زیر سؤال میرود. تکامل یعنی تکمیل شدن تکامل یعنی آنچه خداوند به واسطه روح در انسان قرار داده و این بذر را در درون انسان نیز کاشته است، خداوند میفرماید اگر میخواهی به علم من برسی نیاز به معلم داری که این بذر را آبیاری کند تا این دانش را به یاد بیاوری و یاد بگیری، انسان برای رسیدن به این علم باید در مسیر صراط مستقیم حرکت نماید.
در کتاب ۶۰ درجه آمده است که اعتیاد با مرگ تمام نمیشود و برای اینکه کمی مسئله مرگ برای ما ملموس باشد و از آن نترسیم خواب را که تجربهای نزدیک به مرگ است برای ما قرار داده است که متوجه شویم که برای انسان هیچ مرگی وجود ندارد هیچ نابودی وجود ندارد از این رو ما مرگ را هر شب در خواب تجربه میکنیم چون خواب خودش یک مرگ است چون همه ما در بستر خواب قرار میگیریم اما اینکه چه لحظه ما خوابمان میبرد یا به قول آقای مهندس چه وقت بیهوش میشویم هیچ کدام متوجه نمیشویم و لحظهای که بیدار میشویم چه کسی ما را بیدار میکند!؟ درست است یک مکانیزم است که در سیستم فیزیولوژی کار میکند اما یک فرمان هم میخواهد، چرا در کنگره این مسائل بازگو میشود چون میخواهد به من و شما این را منتقل کند که اگر زندگی را یک مقطع میبینی برو و هر کاری که دوست داری انجام بده اما اگر بدانی ادمهدار است مانند سریال و پشت سر هم به مانند اعداد آنگاه دیگر فرق میکند.
در کنگره ما فقط آنتی ایکس مصرفی را میخواهیم مدت تخریب را نمیخواهیم ما در هیچ نوشتاری نداریم که سال تخریب را از ما بخواهند اگر طبق قانونی که گفتیم نگاه کنیم تخریب ما در روی زمین ۲۰ سال یا ۳۰ سال میباشد، اما ما فهمیدیم که این زندگی ادامهدار است و معلوم نیست منشأ اعتیاد ما از چه زمانی بوده است شاید یک انسان قرنها درگیر مواد مخدر بوده و رنج و عذاب علیمی را با خود به همراه دارد فراموش نکنیم خیلی از انسانها قسمتشان نمیشود که حتی از پلههای کنگره بالا بیایند، مگر در این محیط مصرف کننده کم است؟ چه کسانی از پله بالا میآیند؟ به چه کسانی اجازه داده میشود که به این اطلاعات و آگاهی دست پیدا کنند؟ وقتی که از این منظر نگاه کنیم شاید عظمت جایی که در آن حضور پیدا کردهايم را بیشتر بدانیم.
وادی یازدهم هم این را به ما میگوید که یک روزی من و شما با تصميم غلط مصرف مواد را همانند یک نقطه سیاه و تاریک شروع کردیم مانند پیام وادی که میخوانیم آنگاه که روشنایی آبستن تاریکی بود اهریمن از فرمان سرپیچی کرد گویی نقطه سیاه و تاریک از دل روشناییها زاده شد و حرکت خود را آرام و خزنده برای تاختن به روشنایی آغاز نمود که برتری خود را نسبت به انسان در مقابل قدرت مطلق به اثبات برساند، انسان هر کار ضد ارزشی که انجام میدهد این متن در آن اتفاق میافتد و اهریمن یارانش را جمع میکند و علیه او به کار میبرد ولی میداند فقط میتواند از طریق الهام و القا او را از سیر صعودیاش منحرف نماید و میگوید انسان موجودی است با دو ویژگی، خوبی و بدی موجوداتی حریص زیانکار و ناسپاس و پنهان کننده خدای خود مگر اندکی از آنها که عمل سالم انجام میدهند و دیگران را به صبر و محبت توصیه میکنند.
باید مرزمان را مشخص کنیم که جز کدام دسته هستیم؟ کسی که هنوز از پلههای کنگره بالا نیامده است در تفکرات و اندیشه و جهانبینی خودش غوطهور است اما زمانی که وارد کنگره میشود یا با تلاش و زحمت خود از جهان تاریکی خارج میشود یا دیگر یک دود خوش از گلوی او پایین نمیرود اگر مصرف کند در عذاب است و اگر هم مصرف نکند باز هم در عذاب باقی میماند زمانی که فردی متوجه میشود که سیگار چه بلایی سرش میآورد هم به همین شکل میباشد مگر اینکه نسبت به این موضوع بیحس شده باشد.
همه انسانها به ذاته میدانند که چه عملی ضد ارزش و چه عملی درست است اما ساختار این گونه است که از طریق الهام و القا عمل میکند اول در احساس ما تغییر به وجود میآورد که ما کاری را که میخواهیم انجام بدهیم از نظر حسی ما را بیحس میکند ما باید بیحس شویم تا متوجه نشویم که سیگار با سیستم فیزیولوژی انسان چه میکند مرگ سلولی اتفاق میافتد و انسان حس نمیکند پس در گروه زیانکاران است وقتی زیانکار است ناسپاس و پنهانکار هم میباشد قوانینی که از طرف قدرت مطلق آمده است را پنهان میکند و همه این مسائل در وادی یازدهم گنجانده شده است.
ما یک منابعی در اختیار داریم که باید قدر آن را بدانیم دنبال هر سوالی که هستید در این وادیها میتوانیم پیدا کنیم در سیدیها یاد میگیریم که چطور به خودشناسی کمی نزدیک بشویم، خداوند تمام این ساختارها را قرار داده است که من و شما از زندگی لذت ببریم شما در هیچ جایی از کلام الله نمیبینی که از غم و اندوه صحبت شود و جایی از کلام الله انسان را تهدید نکرده است، در کلام الله یک سری داستانهایی تعریف شده به عنوان تمثیل به مانند همین وادی یازدهم که با تمثیل مسائل زیادی را به ما آموزش میدهد.
شما در نظر بگیرید جهان خاکی ۸ میلیارد جمعیت دارد و سلولهایی که در پیکره من و شماست ۳۸ ممیز دو هزار میلیارد سلول است که ما هیچ کداممان نمیتوانیم در ذهنمان تداعی کنیم و آن را درک نماییم حالا در این جهان فیزیکی چند بچه متولد میشود؟ چند انسان از دنیا میرود؟ آیا ما که اینجا هستیم حس میکنیم؟ ولی میدانیم که این اتفاق میافتد یک انسان که سیگار مصرف میکند در هر لحظه مرگ سلولی برایش اتفاق میافتد چطور متوجه میشود؟ زمانی که جلوی آینه برود و ببیند هیچ خونی زیر پوستش نیست یا نمیتواند حتی ۵۰ متر بدود، اکسیژنی که میگیریم و دی اکسید کربنی که پس میدهیم، پروتئینهایی دارد مثل هموگلوبین که اکسیژن را میگیرد و از طریق خون به ما انتقال میدهد اگر اکسیژن در سطح پایین باشد ما نمیتوانیم نفس عمیق بکشیم و چشمانمان تار میشود و نمیتوانیم واضح ببینیم انسانی که سیگار میکشد همچین بلایی سر خودش میآورد.
حالا باید انتخاب کنیم که جزو آن اندکی از انسانها باشیم یا زیانکار نسبت به خودمان، وقتی که میگوید زندگی مانند اعداد ادامهدار است و نمیتوانیم از یک ماشین خراب پیاده شویم و سوار یک ماشین بهتر بشویم، بلکه باید آن ماشین خراب را درست کنیم و این یک قانون است حال شنونده میخواهد باور کند یا نکند، چه خوشش بیاید چه نیاید این عمل انجام میشود. یک رودخانه با یک جریانی عبور میکند شما برای عبور با آن روبرو نمیشوید از بغل آن با کمترین اصطکاک عبور میکنید وقتی که یک فرد میخواهد از گذرگاه سخت عبور کند سیستم اهریمن کارش این است که اول نگذارد از این گذرگاه عبور نماید یا در مسیر او خلل ایجاد میکند که او برگردد و یا به انتهای مسیر نرسد و در اعتیاد خود باقی بماند.
گذرگاه زندگی به شکلی است که شما باید با کمترین اصطکاک رد بشوید روش DST ما را با کمترین کنش و اصطکاک از این گذرگاه عبور میدهد، آن سالی که من وارد کنگره شدم هیچ نمونهای با روش DST به غیر از آقای مهندس نبود آن افرادی که مشاوره میدادند خودشان سقوط آزادی بودند اما قلباً میدانستند که روش و تعاریفی که آقای مهندس مطرح مینماید درست است اما خودشان توانایی انجام آن را نداشتند آنها با تمام وجودشان توضیح میدادند و انسان میپذیرفت، من هم پذیرفتم اما به دنبال نمونه میگشتم در آن فضا که لژیونی نبود جلسات برقرار میشد و صندلیها هم خیلی پر نمیشد و آخر هم در آبدارخانه چند تا چایی میخوردیم و میرفتیم.
در آن زمان الگویی وجود نداشت که انگیزه داشته باشم و بگویم من هم میخواهم مانند این باشم هیچ کسی نبود جز نوشتارها و آقای مهندس، از شنبه تا چهارشنبه جزو کسانی بودم که کارم را درست انجام میدادم ولی در آخر هفته دوباره جزو زیانکاران میشدم و با حال خراب به کنگره باز میگشتم یک روز که روی صندلی نشسته بودم از خودم پرسیدم تو اینجا چه کار میکنی؟ چه میخواهی؟ مگر نشانههای رحمت خداوند را احساس نمیکنی؟ این راه و این روش درست است پس حرف گوش کن همان لحظه که این سوال را از خودم پرسیدم تصمیم گرفتم که سفر خود را آغاز کنم آن چرخشی که آقای مهندس میفرماید که یا باید به طرف ظلمت باشی و تاریکی را ببینی و یا به طرف نور باشی و نور را ببینی در من اتفاق افتاد و چیزی که بر روی من تاثیر زیاد گذاشت همین وادی بود که انسان یک موجود جاریست یک موجود ساکن نیست.
عمر اعظم ما دست خودمان است شاید باور نکنیم که تولد طبق یک توافقنامه اتفاق میافتد، خواندن کتاب ۶۰ درجه در این مسیر فوق العاده به من کمک کرد من هم اینطور فکر میکردم فقط یک مرگ است و یک تولد و در نهایت سوری دمیده میشود و از این آيه که در جز ۳۰ قرآن میفرماید که ما بند بند شما را دوباره به وجود خواهیم آورد برداشت دیگری داشتم اما اصلاً نابودی وجود ندارد اینجا میخوابی و جای دیگر چشم باز میکنی و فهمیدن این موضوع در این مسیرخیلی به من کمک نمود.
باید قدر ساختار کنگره ۶۰ را بدانیم که فرصت خدمت را در اختیار ما قرار داده است، وقتی خداوند میفرماید زمانی که میخواهی از من تشکر کنی از مخلوق من تشکر کن پس این را به ما منتقل میکند که ای انسان اگر مشکلی داری افرادی مثل خودت را وسیله قرار میدهم تا به تو کمک کنند و تو هم کاری کن که بتوانی به دیگران کمک کنی، این خیلی ساده لوحی است که همه چیز را خیلی بیحساب و کتاب ببینیم بر هر ذره و مثقال حسابی وجود دارد.
حالا که در این بستر قرار گرفتیم قدر بدانیم و سعی کنیم در مسیر خودمان قرار بگیریم کنگره ۶۰ جای پاتوق و دوستی نیست ما خواهر لژیونی و برادر لژیونی نداریم این واژهها ما را به بیراهه میکشاند ما عضو یک گروه هستیم که هر کدام یک مسیری را طی میکنیم و اصلاً به بغل دستیمان کاری نداریم، ما در لژیون باید مسیر خودمان را برویم چون امکان دارد یک نفر حال و هوایش خوب نباشد و ما را از مسیر خارج کند اگر وارد حریم یکدیگر شویم این اتفاق میافتد به همین جهت میگویند که همه چیز بر طبق حرمت و قوانین باشد اگر قرار بود که ما سوال کنیم که چه کاره هستید و کار شما چیست؟ آن وقت مسیر کنگره تغییر میکرد.
در کنگره کاری نداریم که چه کسی چه کاره است زمانی که یک رهجو از من سوال میکند که پاهایم ذوق ذوق میکند اگر لژیون ویلیام را رفته باشد و هنوز درد داشته باشد من به عنوان راهنما نمیپرسم که کار تو چیست میپرسم کاری که در طول روز انجام میدهی ایستادنی است یا نشستنی نوع کار را نمیپرسیم چون ما را وارد حریم دیگران مینماید اینها جزو مسائلی است که در این ساختار وجود دارد و ما باید یاد بگیریم، چون اگر بلد بودیم الان روی این صندلیها نمینشستیم، برای یادگیری زمانی تعیین نشده است اگر داروی OT و روش DST و کشف آقای مهندس و رحمت خداوند نبود ما اکنون کجا بودیم؟ این را همواره از خود سوال کنیم،
به هیچ اتفاق و رویدادی اجازه ندهیم که سفر ما را تحت الشعاع قرار دهد گویی که یک سال سفر اول را روی تخت بیمارستان هستیم، کسی که روی تخت بیمارستان است هیچ دوست و آشنا و فامیلی از او توقعی ندارد، در عروسی و عزا از ما انتظاری ندارند بعضی اوقات ما در سفر اول زنگ میزنیم که من نتوانستم نامهام را بگیرم، شربتم را بگیرم نتوانستم امروز بیایم خود من اگر امروز اینجا هستم سفر اولم یک روز غیبت نداشتم زمانی که در آکادمی بودم یک روز هم غیبت نداشتم همیشه جز اولین نفرها میآمدم و آخرین نفر هم میرفتم.
یک روز آقای مهندس استاد جلسه بود من هم ردیف جلو نشسته بودم برای مشارکت، آقای مهندس گفتن میکروفون را به احمد بدهید زمانی که من را به اسم صدا زدند تمام وجودم از هم باز شد و احساس سبکی و آرامش خاصی کردم و از ایشان خواستم من را راهنمایی کنند، در همان جا آقای مهندس گفتند کی به کنگره میآیی و کی میروی؟ من گفتم اول از همه میآیم و آخر از همه میروم، فرمودند همین را اگر ادامه بدهی خوب میشوی و این یعنی نظم و انضباط، یعنی بیداری و همان باعث شد من به درمان رسیدم.
من ۲۰ سال در آکادمی راهنما بودم و خیلی از افراد فکر میکردند حالا که من دیدهبان هستم آقای مهندس پارتی بازی میکند و لژیون مرا جمع نمیکند در صورتی که بالاترین نظم و آمار را داشتم همیشه آقای مهندس اولین لژیونی که چک میکرد لژیون من بود و من از اول چون عاشق این کار بودم سعی و تلاش میکردم که با تمام وجودم کارم را به نحو احسن انجام بدهم.
زمانیکه گروهی قوانین c۱۴ را مینوشتیم صبحهای چهارشنبه در چهارراه ملایریپور در آنجا با چهار نفر از دیدهبانها رأس ساعت ۹ صبح قرار میگذاشتیم و اگر یکی نمیآمد جلسه تشکیل نمیشد، چون باید قوانین را رای گیری میکردیم همان روز صبح ساعت ۷ پدر من فوت کرد و من رفتم کارهایش را کردیم و ساعت ۹ گفتم شما به این برسید و من هم به زندهها میرسم سالهای سال بین اعضای خانواده تاوان این کار را دادم اما حالا خیلی خوشحالم که کار درست را انجام دادهام، باید از خیلی مسائل بگذری و بدانی که کجا هستی و در کدام مسیر حرکت میکنی و چقدر این مسیر اهمیت دارد ما فرمانده میلیاردها سلول هستیم که باید آن را درست هدایت نماییم.
در آمریکا و اروپا در سایت کنگره۶۰ شماره تلفن چند نفر از ما را گذاشتهاند که اگر از آنجا کسانی که خواستند تماس بگیرند و راجع به درمان و روش DST چیزی بپرسند ما پاسخگو باشیم و اگر توانستیم به آنها راهنمایی بدهیم، فردی از خارج از کشور با من تماس گرفت که کتاب ۶۰ درجه را خوانده، وادیها را مطالعه کرده است و کل کنگره را میشناسد ولی زمانی که از او پرسیدم به شربت OT دسترسی داریt میگوید خیر! با چه چیز میتوان آن را درمان کرد او خواهان رهایی و درمان است من چه جوابی برای او باید بدهم؟ حال ما در مرکز کنگره قرار داریم و میگوییم نشد دارویم را بگیرم انسان چقدر میتواند خواب باشد! اگر راجع به این موضوعات فکر کنیم آن موقع قدر این صندلی را میدانیم که جز رحمت خداوند چیز دیگری نیست.
برای دانستن به انسان اجازه داده میشود که به یک قدرت تشخیص برسد، همسفرها عطر و بوی بسیار حیاتبخشی را به کنگره میبخشند و حضورشان الزامی است که به واسطه بودن در کنار شما به آنها اجازه داده میشود که به این مطالب دسترسی داشته باشند تا خودشان را بشناسند و به خودشان کمک کنند و عزیزانی که همسفرشان را نمیآورند امیدوارم که یک تجدید نظری انجام بدهند و بعضی از افراد به قدری تخریب ایجاد کردهاند که خانواده هیچ جور راضی نمیشود پایش را اینجا بگذارد اما شما در نظر بگیرید همسفرانی که در کنار شما ماندند و پایمردی کردند با شما هستند و باید قدر آنها را بدانیم.
خوش به حال عزیزانی که در هر جایگاهی خدمت میکنند، عزیزان ما در کنگره رئیس و سرور نداریم، ما رئیس همدیگر نیستیم ما همه با هم همکار هستیم ولی این همکاری در جایگاههای مختلف است و هر کدام یک مسئولیتی داریم و نسبت به آن مسئولیت از همدیگر حرف شنوی داریم اگر اینطور نگاه کنیم زمانی که مرزبانی ما تمام شد هرجا که خدمتی باشد آن را انجام میدهیم ما نباید به موضوعات از بالا نگاه کنیم نه دیدهبان و نه مرزبان! حتی خود آقای مهندس در هیچ زمان با یک سفر اولی از بالا صحبت نمیکند، با احساس خود و انگار که در خط او قرار دارد با او سخن میگوید.
بعضی افراد زمانی که مرزبانی آنها تمام میشود میگوید از من کسر میشود که در یک جایگاه پایینتر خدمت کنم و این اتفاق خیلی بدی است که میتواند برای یک فرد بیفتد، این را مطلع باشید که اگر راهنما هستید، راهنما هیچگاه از بالا به رهجو نگاه نمیکند، رهجو نمادی از خداوند را در راهنمای خود میبیند و راهنما نیز خودش را در رهجو مشاهده مینماید اگر اینها را مطلع باشیم راحت در این سیستم خدمت میکنیم و بهره لازم را میبریم امیدوارم در این مسیر موفق و پیروز و سربلند باشیم.

تنظیم، ویرایش، ارسال: مسافر میثم
عکس:مسافر علی
- تعداد بازدید از این مطلب :
2598