English Version
This Site Is Available In English

آموختن دانش پایان کار نیست

آموختن دانش پایان کار نیست

آشنایی من با کنگره ۶۰ از اواسط سال گذشته بود، چند ماهی از حضور مسافرم در کنگره می‌گذشت و تغییر در رفتار و کردار او نور امیدی در دلم روشن کرده بود. پس از آشنایی با راهنمای عزیزم و ورود به لژیون شروع به نوشتن سی‌دی کردم، سخنان آقای مهندس برایم جذابیت خاصی داشتند و سؤالاتی که سال‌ها جویای پاسخ آن‌ها بودم و اکنون با ورود به کنگره و مطالعه مطالب به پاسخ بسیاری از آن‌ها رسیدم. قبل از ورود به کنگره از خدا و تمامی انسان‌ها طلبکار بودم و آن‌ها را مقصر تمام مشکلات زندگی خود می‌پنداشتم، اما امروز با آگاهی متوجه شدم که باید مسئوليت کارهایم را بر عهده بگیرم. پروردگار همه چیز را در اختیار من قرار داده تا من با سعی و تلاش به هدف‌های خود برسم. با شنیدن صحبت‌های آقای مهندس ضمن آشنایی با وجود خود دریافتم که من نیز جهت انجام رسالتی خلق شده‌ام و باید به دنیای پیرامون خود عشق بورزم. اذن ورودم به کنگره صادر شد، زیرا با قلبی آکنده از عشق خواستار رهایی مسافرم بودم تا برای تن خسته و روح زخمی خود مرهمی را بیابم. آشنایی با این مکان نور امید و عشق را در وجودم جوانه زد و معنای واقعی ایمان را درک کردم. دیگر مانند گذشته از مصرف‌کنندگان تنفر نداشتم و زندگی برایم با معنا شده بود. قبل از ورود به این مکان مقدس با وجود خستگی دیگر از زندگی لذت نمی‌بردم، اما اکنون با آگاهی از این‌که باید از خود، خانواده و جامعه جبران خسارت کنم از این امر لذت می‌برم، زیرا این بدان معنا است که مورد لطف پروردگار قرار گرفتم، خداوند را بابت وجود آقای مهندس و راهنمای عزیزم همسفر محدثه سپاسگزارم، درود بر انسان‌هایی که بی‌ادعا عشق می‌ورزند و از عصاره وجودشان به دیگران می‌بخشند.
به‌قلم؛ همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون بیست‌وپنج)

حدود پنج سال پیش با ورود به کنگره بزرگ‌ترین اتفاق زندگی من رقم خورد و برای هموار شدن مسیر زندگی عزیزانم بسیار خوشحال بودم که خداوند ما را مورد لطف خود قرار داده، از این‌که به‌عنوان‌ یک همسفر در کنار مسافرم حضور دارم با تمام وجود احساس غرور می‌کنم و هنگام صحبت از اوایل ورودم به کنگره حس شعف و هیجان درونم ایجاد می‌شود. کنگره تنها مکانی بود که توانستم بدون نگرانی از قضاوت دیگران حرف دلم را بگویم. روز‌های اول ورودم در کنگره برای من بسیار جدی بود و حکم تحصیل در دانشگاه را داشت و از این‌که برای ارتقای آگاهی خود زمان صرف کردم بسیار خوشحالم، از سوی دیگر هر روز شاهد بهبود مسافرم و برادرم بودم که چگونه برای رشد و سلامتی خود تلاش می‌کنند. نوشتن سی‌دی‌ها برای من حکم دارو را داشتند، زیرا هنگام شنیدن و نوشتن سی‌دی ذهن من کامل بر روی آن‌ها متمرکز بود و این عمل بهترین نقطه آرامش من بود. اکنون با آموزش آموختم که چگونه باید زندگی کنم و دید خود را نسبت به دنیای اطرافم تغییر دهم. با گذشت روزها شاهد تغییرات خودم بودم، اگر اذن ورودم به کنگره صادر نمی‌شد شاید هیچ‌گاه تغییری در من ایجاد نمی‌شد و به آرامش نمی‌رسیدم. در برابر خود چهارده وادی را دیدم که با اشتیاق خواستار فراگیری آن‌ها بودم. در وادی اول با تفکر آشنا شدم و دریافتم گذشته من خالی تفکر بود. در وادی دوم آموختم حتی یک حشره نیز در جهان هستی بدون علت خلق نشده و آفرینش همه موجودات هدفمند است. وادی سوم به من یادآوری کرد که باید ضمن تفکر به اعمال و رفتارم به‌دنبال مسیر صحیح باشم و با پیمودن این وادی‌ها در وادی چهارم یافتم که چگونه سال‌ها هر موفقیتی را تنها به نام خود ثبت می‌کردم و برای هر شکست به دنبال خطاکار بودم و همواره از خداوند به‌دلیل این‌که به من ظلم شده شکایت داشتم در ادامه همراه یک انرژی مضاعف با ورود به وادی پنجم دریافتم که نباید در جهان ذهن خود متوقف شوم و برای دستیابی به هدف خود باید حرکت کنم، مسیر برای من گشوده شد و در وادی ششم آموختم سخن را باید به عمل تبدیل کنم و فرمانده عقل خود باشم، با هیجان فراوان به وادی هفتم رسیدم و رمز و راز حقیقت را کشف کردم که ضمن انتخاب مسیر صحیح نیز باید بهترین برداشت را انجام دهم، در وادی هشتم با حرکت در این مسیر زیبا راه برایم نمایان شد با حسی خوب و سرشار از آگاهی باید قدم‌به‌قدم وادی‌ها را طی کنم تا نیروی من از کم شروع و به درجه بالاتر برسد، اکنون با صعود به پله نهم آموختم که نقطه تحمل خود را بالا ببرم و چه زیبا در وادی دهم آموختم که صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است، لذا باید صفت‌های گذشته خود را کنار گذاشته و سپس با ایجاد تغییرات و تبدیلات در نهایت ترخیص شوم. با تمام وجود و سرشار از انرژی به وادی یازدهم رسیدم که آگاهی باعث دستیابی به اقیانوس و چشمه‌های لایزال الهی می‌شود و چه زیبا در این مسیر خستگی وجود نداشت و با ورود به وادی دوازدهم درک کردم که با تلاش در این مسیر باید با نیروهای بازدارنده مبارزه کنم تا در آخر، امرِ اول که رهایی بود اجرا شود، تمامی سلوهای وجودم سرشار از هیجان بود که با ورود به وادی سیزدهم دریافتم همه دانشـی که آموخته‌ام پایان کار نیست بلکه سرآغاز فصل دیگری می‌باشد و دریچه آگاهی هیچ‌گاه بسته نمی‌شود، اما وادی چهاردهم یا پله عشق و مهربانی؛ آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است، عشق بی‌نهایت پرودگار برای بخشش به دیگران در وجود ما قرار گرفته است که این نیروی عظیم الهی می‌باشد و چه لذت‌بخش است حضور در کنگره بین عزیزانی که از جنس عشق و محبت هستند.
به‌قلم؛ همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون بیست‌وپنج)

ویرایش و ارسال؛ همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
عکس؛ همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر وجیهه (لژیون نوزدهم)
نمایندگی همسفران سلمان فارسی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .