English Version
This Site Is Available In English

بهترین مسیر آموزش

بهترین مسیر آموزش

همسفر الهه
آنچه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند                
خداوند را شکر و سپاسگزارم که بهترین مسیر آموزش را بر سر راه زندگی‌ام قرار داد در این مسیر یاد گرفتم که باید کارهای خوب و ارزشی انجام بدهم یاد گرفتم از کسانی که خالصانه بدون هیچ چشم داشتی به من کمک می‌کنند تا به رهایی و حال خوش برسم تشکر کنم، قدردان زحمات آن‌ها باشم
اگر من در کنگره خدمتی انجام می‌دهم به نظر الهه دِینی است که من نسبت به کنگره دارم و باید ادا کنم هر چند ناچیز، اما نشان از قدردان بودن من است، امروز که قلم در دستم گرفتم که دلنوشته خودم را بنویسم، نمی‌دانستم واقعاً از کجا شروع کنم من در سفر اول که وارد کنگره شدم هر روز که می‌گذشت حس خوبی نسبت به کنگره به مسافرم و به زندگی‌ام داشتم، که شاید خیلی از شما سفر اولی‌های عزیز هم همین حس را داشته باشید هر روز که می‌گذشت تغییرات مسافرم را می‌دیدم از روز بعد خوشحال‌تر بودم، خودم با آمدنم در جلسات به زندگی‌ام  سر و سامانی داده بودم من اوایل سفرم خیلی آدم وسواس و حساسی بودم آنقدر وسواس داشتم که حتی با برنامه‌ریزی که در کارهای خانه و نوشتن سی‌دی داشتم باز هم وقت کم می‌آوردم، ولی خدا را شکر مدتی که از سفرم گذشت با آموزش‌هایی که از راهنمای عزیزم خانم ناهید گرفتم، توانستم قدری از این وسواس را در درونم درست کنم در طول سفرم فهمیدم که باردار هستم و خداوند به من لطف زیادی دارد و فرزندی را به من هدیه داده است تا بتوانم تربیت کنم خداوند را به خاطر این نعمت بزرگ که به من داده است شکر می‌کنم مدتی بود به خاطر وجود این کوچولوی عزیز نمی‌توانستم به کنگره بروم و آموزش بگیرم، واقعاً حالم بد بود، همیشه از زبان راهنماهای عزیز و استادان جلسه می‌شنیدم که می‌گفتند: وقتی وارد سفر دوم می‌شوی نیروهای بازدارنده بیشتر به سراغت می‌آیند باید خیلی مراقب باشی تا در دام آن‌ها نیفتی من این را در سفر دوم تجربه کردم به خاطر مسئله کوچکی که مربوط به گذشته بود و فکرش را نمی‌کردم که مسافرم واکنش بزرگی داشته باشد، اما همین‌طور بود و من هر روز معرکه‌گیری می‌کردم تا بار گناه خود را کم کنم و او را مقصر جلوه دهم و مسافر و فرزندانم را آزرده خاطر می‌کردم هر روز که می‌گذشت اوضاع بد و بدتر می‌شد به جایی رسیده بود که هر چه فکر می‌کردم به بن‌بست می‌رسیدم و با خودم می‌گفتم زندگی من دیگر تمام شده است در بین این فکرها گویی کسی در درونم نجوا می‌کرد که به کنگره برگرد و من تصمیم گرفتم که از آن روز به بعد به خاطر اینکه حالم خوب شود به کنگره بیایم، که اتفاقاً همان روز راهنمای خوبم به من تلفن زد و گفت که الهه چرا به کنگره نمی‌آیی؟ من هم جریان را برای ایشان توضیح دادم و از آن روز به بعد تصمیم من برای آمدن به کنگره جدی شد خدا را شکر می‌کنم که روز به روز حالم بهتر می‌شود و متوجه شدم که باید نقطه تحملم را بالا ببرم به خاطر مسئله‌ای که خودم مقصر هستم، معرکه‌گیری نکنم و فهمیدم همین معرکه‌گیری از ضعف خودم بوده که من انجام می‌دادم و همیشه و هر لحظه خداوند را شکر می‌کنم به خاطر وجود آقای مهندس که کنگره و این بستر آرام و بی‌ریا را برای ما فراهم نمودند تا بتوانم آموزش بگیرم و در زندگی خود کاربردی کنم شکر شکر شکر برای این نعمت بزرگ شکر از کسانی که این دلنوشته را می‌خوانند می‌خواهم از روزی که وارد کنگره می‌شوند در زندگی‌های خود هر کم و کاستی یا هر ضدارزشی که دارند دور بریزند و از آن روز زندگی تازه‌ای را شروع کنند، چون بعضی وقت‌ها یک کینه یا یک حسرت یا هر چیزی می‌تواند مشکلات متعددی در زندگی‌مان به وجود آورد و من یاد گرفتم برای داشتن حال خوش باید از خود شروع کنم سپاسگزارم از بنیان کنگره ۶۰ و سپاس از راهنمای عزیزم خانم ناهید، سپاس از سایت و همه کسانی که زحمت می‌کشند در این مجموعه تا حال یک نفر خوب شود.
همسفر پروانه
هیچ کس از فروپاشی های عاطفی که من در تنهایی تجربه می‌کردم چیزی نمی‌دانست، همه فقط لبخندهایی که من به آنها نشان می‌دادم، غم انگیزترین چیز زمانی است که تو در آستانه‌ شکستن هستی و سعی می‌کنی به دنبال یک شانه بگردی که روی آن گریه کنی ولی وجود ندارد من آن زمان از اینکه دارم با یک مصرف‌کننده زندگی می‌کنم اطلاعی نداشتم، ولی هر روز با خلق و خوی بد و رفتارهای بد و تنش‌هایی که در خانه برای ما ایجاد می‌کرد مواجه می‌شدیم و هر روز که می‌گذشت بیشتر از زندگی‌ام دلسرد می‌شدم و می‌دانستم که من عشق را از دست داده‌ام، ولی سعی و تلاش کردم تا یک عشق از دست رفته را پس بگیرم، اما نمی‌دانستم چگونه این کار را انجام دهم هر روز که اخلاق بد و ناسزا می‌شنیدم انگار که دلم ترک برمی‌داشت، انگار که دلم می‌شکست و وقتی که دلم ترک برداشت دیگه آمدن یا رفتن، بودن یا نبودن، هیچ فرقی نمی‌کرد و می‌گفتم آدم یک روز به جایی می‌رسد که دلش می‌خواهد همیشه بخوابد و خواب چقدر خوب است برای نداشتن‌ها، ندیدن‌ها در این سالها که مشکل داشتم باعث شد که اطرافیانم را بهتر بشناسم.
وقتی که راه کنگره برای من باز شد خیلی خوشحال شدم و خیلی خداوند را شاکرم من این راه را ادامه می‌دهم زیرا خیلی آموزش‌ها می‌گیرم و با کاربردی کردن آن‌ها باعث می‌شود که به آرامش برسم کم کم یاد گرفتم که نباید از کسی توقعی داشته باشم مگر از خودم و متوجه شدم که بعضی‌ها را هر چند نزدیک ولی نباید باور کنم و متوجه شدم که روی بعضی‌ها هر چند صمیمی ولی نباید حساب باز کنم و این اصلأ تلخ نیست و شکست هم نیست، این باعث می‌شود که من آگاه باشم و ممکن است همراه با درد باشد ولی تلخ نیست و در آخر اینکه من خودم را برای بهترین فصل زندگی‌ام آماده کرده‌ام و از راهنمای عزیزم خانم ناهید خیلی خیلی سپاسگزارم که من را در این راه هدایت می‌کند و انرژی زیادی به من می‌دهند.
نویسنده: همسفر لیلا و پروانه رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون نهم)
رابط خبری: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون نهم)
ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر نیره (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی رودهن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .