باید گفتهها عین عمل یکسان باشد، به اعتقاد من بزرگترین هنر و علم، علم زندگی کردن است، علم زندگی و هنر زندگی کردن از همه اینها سرتر است، به خاطر اینکه همه در خدمت علم هستند، تمامی ادیان در خدمت این بودند که علم زندگی کردن را به انسانها بیاموزند که چه کار کنیم در علم زندگی پیشرفت داشته باشیم.
همه رشتههای درسی اعم از جغرافیا، تاریخ، فیزیک، شیمی و خیلی از رشتههای تحصیلی به ما یاد میدهند که چگونه بتوانیم نتیجه بهتری از زندگی کسب کنیم و تمام علوم درخدمت این هستند که انسان چگونه زیست کند تا بالاترین آسایش و آرامش را داشته باشد.
ما در کنگره هرچه یاد میگیریم؛ مانند وادیها، سیدیها، کتابها همه اینها در خدمت این هستند که علم درست زندگی کردن را به ما یاد بدهند و ما تنها کاری که میکنیم به علم زندگی کردن اصلاً توجهی نداریم.
اگر شخصی نداند که درچه درجه معلومات قرار دارد، نمیتواند به دیگران کمک کند. خیلی از انسانها دو شخصیتی هستند ولی به هیچوجه قبول ندارند که دو شخصیتی هستند، دوشخصیتی به معنی دمدمی مزاج بودن است، هر دفعه یک مدل هستند، الان حالشان خوب است ولی بعد از یک ساعت حالشان بد میشود، به این نوع رفتار وایپولار یا دو شخصیتی گفته میشود، آدمها هم ثابت نیستند و شخصیت آنها تغییر پیدا میکند یا نمیتوانند یک نواخت باشند، فرد با یک مشکل کوچکی که به وجود میآید شخصیتش تغییر پیدا میکند و یک نواخت نیست.
شخصیت ما زمانی ثابت است که کسی نتواند شخصیت ما را بههم بریزد با یک حرف کوچک دگرگون نشویم، پس باید حتماً پاسخش را بدهیم. دوستم علی در کنگره تعریف میکرد که از طرف یزد برای زیارت به مشهد میرفتیم، پنجاه کیلومتر که رفته بودیم یک ماشین آمد و به طرز خیلی بدی جلوی من پیچید و مقصر هم من بودم، راننده ماشین با گفتن هوی از کنار من رد شد و رفت، ولی من دویست متر گاز دادم و رفتم تا به آن شخص رسیدم و جوابش را داد، چون تحمل حرف او را نداشتم، بارها گفتم که اگر یک نخود در زیر کوههای البرز باشد، آن نخود خودش را نشان میدهد علم زندگی به ما نشان میدهد که چگونه در زندگی خودمان تصفیه و پالایش کنیم، چرا باید از ضد ارزشیها دوری کنیم؟
چون ضدارزشها، زندگی و پالایش ما را بههم میریزد، با بیخوابی و تغذیه غلط یک سری مدارها را از کنترل خارج میکنیم، حتی افسردگی و ناامیدی به فیزیولوژی آسیب میزند، گرچه یک عدهای معتقد هستند که فرد باید هرچه در درونش هست، بیرون بریزد از طرفی پنهانکاری کردن هم چیز خوبی نیست، خیلی انسانها مسائل خاص خودشان را دارند لزومی ندارد که دیگران هم از آنها اطلاع داشته باشند.
علم زندگی کردن این است که ما تصفیه و پالایش کنیم یعنی از ضد ارزشها دوری کرده و به طرف ارزشها قدم برداریم، چرا باید از ضد ارزشها دوری کنیم؟ چون ضد ارزشها آسایش و آرامش ما را بههم میریزند، برای ما مشکلاتی درست کرده و عمر ما را کوتاه میکنند.
اگر ما ندانیم در چه نقطهای قرار داریم، چگونه میتوانیم به دیگران آموزش دهیم اگر ندانم هیچ کاری نمیتوانم بکنم، اگر یک آموزگاری خود نداند در چه موضوعی تدریس میکند و به آن آگاه نباشد، هرگز نمیتواند شاگردان خوبی را پرورش دهد.
آقای مهندس میفرمایند که به اعتقاد من تمام مسائل روحی و روانی ریشه در فیزیولوژی و جسم دارند، ممکن است در اول کار در اثر استرس، ناامیدی، افکار منفی، بیخوابی تغذیه غلط و ... یکسری مدارها را ما از کنترل و تعادل خارج کنیم، بقیه همه تحت مکانیزم جسم است پس باید دقت داشته باشیم و بدانیم که با مشاوره دادن و حرف زدن این مشکلات حل نمیشود.
راجعبه گذشت کردن از یک فرد، باید اول خودش گذشت کرده و خود لذت گذشت را چشیده باشد، آن موقع میتواند به دیگران هم بیاموزد. نتیجه میگیریم؛ فرد باید بداند که در چه مرحلهای قرار دارد و مهمترین کار، هنر زندگی کردن و علم زندگی کردن است که انسان بتواند در بهترین شکل زندگی کند و به حیات خود ادامه دهد و به آن آسایش و آرامش نسبی دست پیدا کند، خداوند نیز همین را میخواهد که انسانها از زندگی خوب و لذتبخشی برخوردار باشند.
نویسنده: همسفر طاهره، راهنما همسفر منیره (لژیون ششم)
رابط لژیون: همسفر معصومه، راهنما همسفر منیره (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: همسفر معصومه، راهنما همسفر پریا (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی صائب تبریزی
- تعداد بازدید از این مطلب :
457