English Version
This Site Is Available In English

مسیر نور و راهنما چراغ راه

مسیر نور و راهنما چراغ راه

 همسفر دیانا
خداوند را هزاران بار سپاس می‌گویم که به من صبر عطا نمود و دیدگانی بینا و گوشی شنوا و قلمی که بتوانم آنچه در درونم است را بر‌ روی کاغذ بیاورم و پسری به من عطا نمود که سالها نمی‌دانستم مصرف‌کننده است و وقتی فهمیدم خداوند مرا با او مورد آزمایش و امتحان قرار‌داد تا بداند بنده‌اش  چند مرده حلاج است، راه‌های بسیاری را برای درمان انجام دادیم ولی همه بی‌نتیجه بود، تا با بهشت (کنگره۶۰) آشنا شدیم از آموزش‌های الهی کنگره که بیش از پیش مرا آرام و بینا کرد و چشم مرا به روی حقایق گشود این جمله بود: خداوندا به تو پناه می‌بریم از شر بزرگترین دشمن خودمان که جهل و نادانی ماست، اینجا بود فهمیدم یک عمر هیچ نمی‌دانستم.
همسفر بودن لیاقت و صبری عظیم می‌خواهد از صمیم قلب آرزو می‌کنم برای رهایی همه‌ مسافرها که قدم بگذارند به این مکان مقدس تا به درمان و رهایی واقعی برسند، اما اکنون خداوند را بسیار سپاسگزارم که من را در این راه قرار داد تا به درک آن برسم که همیشه هستی و طبیعت کامِلاً طبق عدالت رفتار می‌کند و اين ما انسانها هستیم که اگر اشتباهی انجام دهیم باید پاسخگو باشیم پس عدالت پابرجاست.
من این شادابی را مدیون بهترین راهنمای خودم هستم که برای من بسیار تلاش و زحمت فراوان کشید و زمان پرارزش خود را تقدیم من کرد تا بتوانم به آنچه می‌خواهم دست‌ یابم به من آموختند اگر هدفی برای زیستن دارم باید برای آن تلاش و کوشش کنم‌ و صبر داشته‌باشم امیدوارم همان‌جور که من  به آرامش درونی رسیده‌ام و غم و اندوه خود را فراموش کرده‌ام دیگران هم به این آرامش و آسایش برسند و به آغوش گرم خانواده برگردند اول خدا را شاکرم که باعث شد با کنگره آشنا شوم و بعد از جناب آقای مهندس دژاکام و در نهایت از راهنمای  عزیزم خیلی سپاسگزارم و آرزوی من اکنون فقط این است که به زودی جش رهایی یک‌سالگی مسافرم را در کنگره ببینم .

همسفر رویا
من قبل از کنگره حالم خیلی بد بود با کلی افکار و انرژی منفی، حال بد مسافرم و حرف دیگران و حال بد خودم امان من را بریده‌ بود، وقتی فهمیدم مسافرم اعتیاد داره دنیا روی سرم آوار شد، دار و ندارم کل زندگیم همین یک پسر بود و غم کل دنیا در دلم آمد، دلم شد مونس من و تنهایی را انتخاب کردم، از همه فاصله گرفتم، با خودم، خدای خودم، زندگی، موسیقی، همسایه‌ها و... قهر کردم وقتی به خودم اومدم، دیدم افسردگی گرفتم و کلی دارو می‌خورم، گذشت و گذشت تا یکی از دوستان نزدیکم که از خواهر هم برام نزدیکتر بود، به خونه ما اومد و بهم پیشنهاد داد تا با هم به یک جایی برویم که هم حال خودم و مسافرم خوب شود من قبول کردم و همراه دوستم آمدیم، همانجایی که می‌گفتند: دست خالی و نا‌امید بر‌نمی‌گردی وقتی وارد که شدم با یک استقبال گرم و یک اغوش پر از محبت روبرو شدم برایم تعجب‌آور بود، آنها که من را نمی‌شناختند، پس چرا با من با محبت برخورد می‌کردند؟ مشاوره شدم و درد‌ دل کردم، اشک ریختم و برای اولین بار غم خودم را پنهان نکردم نمی‌دانم چرا اعتماد کردم برام جالب بود او درد من را می‌دانست و خیلی درکم کرد، کلی سبک شدم سه جلسه مشاوره تمام شد و به من گفتند: یک راهنما می‌توانی با حس خودت انتخاب کنی، من هم با حس خوبی که به راهنمایم داشتم انتخابش کردم یک حس آرامش از ایشان گرفتم و راهنمای من شدند، آموزش گرفتم، راهکار گرفتم، درد دل کردم،..... خلاصه راهنمای من به من اعتماد‌ به‌ نفس داد کاری کرد از تنهایی خودم بیرون بیام و با دیگران ارتباط برقرار کنم و دیگر نترسم و شجاع باشم، راهنمایم من را از زندگی که پر از ترس، ناامیدی، استرس و ...نجات داد و آغوش گرمش را برایم باز کرد و من را در آغوش خودش پناه داد، آغوشی که هیچ وقت گرمایش را هیج کجا ندیده‌ بودم، برام یک مادر شد حتی از مادر هم مهربان‌تر به من یاد داد تا در برابر مشکلات کمر خم نکنم و قوی باشم و حرکت کنم شد همه‌ دنیای من و خدای زمینی من شد چون من تا قبل از اینکه او را بشناسم نمی‌فهمیدم زندگی چه هست و زندگی برایم پر از تاریکی و ترس بود، ولی وقتی راهنمایم و چراغ راهم شد نور امید در قلبم زنده شد و تازه فهمیدم زندگی چه هست، فهمیدم زندگی با کل مشکلات باز هم زیباست، چون راه را برایم نمایان کرده بود، من که فکر می‌کردم مشکلم حل شدنی نیست این باور من بود و در من شکل گرفته بود در عمق تاریکی و ترس بودم و به این فکر نکرده بودم که زندگی هست، نور هست، امید هست، چون اینها از من دزدیده شده بود و خودم اینها را با نا‌آگاهی و نادانی از خودم دزدیده بودم، ولی خدا را هزاران هزار بار سپاس می‌گویم که با کنگره آشنا شدم و به کمک راهنمای خوبم و آموزش‌‌هایی که گرفتم توانستم مسیر نور را پیدا کنم در مسیر حرکت کنم و فرمانبردار خوبی باشم و برای رهایی تلاش کنم و با افتخار می‌گویم رویا هستم یک کنگره‌ایی و همیشه و در همه حال خدا را شاکرم و دست راهنمایم را می‌بوسم چون زندگیم را اول از خدا و مهندس دژاکام و راهنمای خوبم که راه را نشانم داده دارم، خدایا شکرت بابت این هدیه ارزشمند به امید رهایی سفر اولی‌ها و کسانی که خواستار رهایی و آرامش هستند.

نویسنده: همسفر دیانا و رویا رهجویان راهنما همسفر آذر (لژیون هشتم )
رابط خبری: همسفر بهار رهجوی راهنما همسفر آذر (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر نیره (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی رودهن 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .