English Version
English

صد هزار تومان را، پول نمی‌دانستم

صد هزار تومان را، پول نمی‌دانستم

هشتمین جلسه از دوره دوم جلسات لژیون سردار ویژه همسفران نمایندگی قائم‌شهر به نگهبانی همسفر صبح گل و دبیری همسفر خدیجه و استادی همسفر فاطمه با دستور جلسه «خدمت مالی و تأثیر آن روی زندگی من و سی دی کاغذ پوسیده» در روز دوشنبه سیزدهم شهریورماه 1402 رأس ساعت 15 آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شاکرم که توانسته‌ام این جایگاه را تجربه کنم. از نگهبان و دبیر جلسه هم سپاسگزارم که این جایگاه را در اختیار من گذاشتند. در مورد دستور جلسه امروز خدمت مالی به کنگره و تأثیر آن روی من و قسمت دوم کاغذ پوسیده است. وقتی به کنگره آمدم، می‌دیدم عده‌ای از همسفران در قسمتی از سالن جمع شده‌اند. همیشه برایم سؤال بود و خجالت می‌کشیدم که بپرسم این افراد چه‌کار می‌کنند؟ یادم می‌آید از خانم رقیه راهنمای تازه‌واردین پرسیدم که همسفران چرا در آنجا جمع شده‌اند؟ گفت: اینجا یک عده آن‌قدر به آن درجه از آگاهی و بینش رسیده‌اند که قسمتی از مال خودشان را بدون منت و چشم‌داشت و بدون انتظار اینکه به آن‌ها برگشت داشته باشد در اختیار مسافران، همسفران و شعبه می‌گذارند با این دیدگاه که همان گونه آنها آمدند و استفاده کردند، دیگران هم بیایند و استفاده کنند. من چون از نظر مالی در فشار بودم و دخترم تازه ازدواج کرده بود، همیشه با خود می‌گفتم اگر من پولی هم داشته باشم، می‌روم برای خود و پرداخت بدهکاری‌هایم استفاده می‌کنم. اگر من بیایم اینجا ۶ میلیون تومان پرداخت کنم با این ۶ میلیون تومان می‌توانم کلی از کارهای خودم را پیش ببرم. در کنگره با آموزش به‌تدریج از آن دانش و بینش برخوردار شدم که با خود گفتم: وقتی من به اینجا می‌آیم، هزینه‌های آب، برق و صندلی‌هایی که من روی آن می‌نشینم از کجا باید تهیه شود؟ زمانی که مسافر من سفر می‌کرد من اطلاعی نداشتم فقط فکر می‌کردم که یک عده افراد خیراندیش هستند و کارهای خیرخواهانه انجام می‌دهند که مسافران به رهایی می‌رسند.
نمی‌دانستم که مسافران و همسفران یک هدف را دنبال می‌کنند. همیشه به‌خاطر دارم که همیشه خانم لیلا و خانم فاطمه در مشارکت‌هایشان می‌گفتند انسان باید هدف و خواسته‌ای داشته باشد. اگر خواسته و هدف داشته باشد، می‌تواند با تلاش به‌سوی آن خواسته و هدف حرکت کنند. گمان می‌کردم؛ چون آنها راهنما هستند فکرشان آرام است و مثل ما درگیر مسافرمان که در تاریکی بودند و ما هم به‌واسطه آن‌ها دچار تخریب شدیم، نیست و از نظر مالی هم مشکلی ندارند؛ اما بعد متوجه شدم باید هدف و خواسته داشته باشم و به سویش حرکت کنم؛ اما زمانی که سفرم را شروع کردم متوجه خیلی مسائل شدم و آرزو کردم که وضعیت مالی من به‌گونه‌ای شود تا بتوانم با برنامه‌ریزی عضو لژیون سردار بشوم.

دفعه قبل گفته بودم که من هر زمانی پول یا وسیله‌ای مورد نیازم بود به مسافرم اطلاع می‌دادم در اختیار می‌گذاشت؛ اما حالا باید سعی و تلاش کنم تا آن را به دست بیاورم. آن موقع برای اینکه مسافرم مصرف‌کننده بود و من متوجه نشوم، امکاناتی را در اختیارم قرار می‌داد؛ اما حالا آموزش گرفتم پس‌انداز بسیار خوب است و انسان همیشه باید پس‌انداز داشته باشد و برای مالی که دارد باید برنامه‌ریزی کند و به نحو احسن از آن استفاده کند. همیشه آرزو می‌کردم که عضو لژیون سردار بشوم تا به آن درجه برسم که بتوانم ببخشم و هیچ چشم‌داشتی بابت بازگشت آن نداشته باشم. مسافرم به من گفت که من یک پولی را در اختیارت می‌گذارم؛ اما من به آن پول در یک جایی دیگر نیاز داشتم؛ ولی به من گفت دیگر با خودت است ببین تا چه حد به آن بینش و آگاهی رسیدی، از مالت بگذری بدون اینکه چشم‌داشت داشته باشی که این پول به تو برگردانده شود.
به این فکر نکن وقتی به کنگره کمکی کردی برایت معجزه می‌شود و روز دیگر بیایی و بابت خواسته‌ای دیگر از من پول بخواهی؛ اما من گفتم دوست دارم و فکر می‌کنم که با این کارم بخش کوچکی از دینم را به کنگره ادا کرده باشم و می‌خواهم عضو لژیون سردار شوم. من به‌خاطر دارم که قبلاً همیشه در کارتم اگر پول بود خرج می‌کردم و اگر هم پولی نداشتم برایم مهم نبود و با ایجاد سروصدا و یا هر نحوی که می‌شد پول از مسافرم می‌گرفتم؛ ولی زمانی که به کنگره آمدم مخصوصاً زمانی که وارد لژیون سردار شدم یاد گرفتم که من هم باید پس‌انداز و مبلغی داشته باشم. همیشه این خواسته را دارم که حتی اگر نتوانستم عضو لژیون سردار بشوم حداقل یک‌قسمتی از آن دینی را که می‌خواهم، بدهم از پس‌انداز خودم باشد. وقتی‌که پس‌انداز کردم و عضو لژیون سردار شدم احساس می‌کنم که زندگی‌ام خیلی آرام‌تر شده است و در کیف و کارتم یک مبلغی همیشه وجود دارد و آموزش گرفتم که پولم را کجا و چگونه خرج کنم.
در ادامه دستور جلسه که در مورد کاغذهای پوسیده است، همیشه به این فکر می‌کردم که باید یک پول به‌صورت اتفاقی به دستم برسد و من آن را پس‌انداز کنم و هیچ‌وقت ۱۰۰ هزار تومان یا ۲۰۰ هزار تومان را پول نمی‌دانستم و می‌گفتم ۱۰۰ تومان یا ۲۰۰ تومان چه پولی هست که من بتوانم آن را پس‌انداز کنم. پول باید میلیونی باشد تا بتوانم پس‌انداز کنم و از آن لذت ببرم؛ اما از وقتی‌که به کنگره آمدم شاید باور نکنید که پس‌انداز را از ۱۰ هزار تومان شروع کردم. بچه‌هایم گاهی می‌گویند که مامان تو خسیس شده‌ای؛ اما من می‌گویم من خسیس نشده‌ام، فقط یاد گرفته‌ام که پولم را چگونه و در کجا خرج کنم. قبل‌ها به مسافرم می‌گفتم که من امروز فلان مقدار پول برای بچه‌ها خرج کرده‌ام و تو باید به من این پول را بدهی. اگر پول نمی‌داد باعث ایجاد جنجال می‌شد؛ اما حالا یاد گرفته‌ام که این‌ها بچه‌های من هم هستند چه فرقی دارد من یا مسافرم برای آنها خرج کنیم؟ و سعی کردم ذره‌ذره پول‌هایم را جمع کنم و مدیریت کنم. درگذشته اگر مسئولیتی به بچه‌هایم می‌دادم حتی اگر از پس آن کارها برهم نمی‌آمدند به آن‌ها زور می‌گفتم که باید انجام بدهید. ولی وقتی سی‌دی کاغذ پوسیده را گوش دادم دیدم که انسان باید مسئولیت و کارها را به کسانی بدهد که بتوانند از عهده آن مسئولیت بربیایند. من در خانه به بچه‌هایم یا حتی در کنگره به کسی مسئولیتی بدهم و او را تحت‌فشار بگذارم تا تحت تبعیت من باشند و بخواهند آن کار را انجام بدهند، فایده‌ای ندارد و نه من و نه طرف مقابل لذتی نمی‌بریم. خیلی خوشحال هستم که عضو لژیون سردار هستم و امیدوارم که امسال هم بتوانم در گلریزان، با مبلغ کمی هم که شده حتی از پس‌انداز خودم در لژیون سردار شرکت کنم و در جمع شما باشم. با ورود به کنگره و شرکت در لژیون سردار واقعاً زندگی‌ام ازاین‌رو به آن رو شد. خیلی ممنون که به صحبت‌های من گوش دادید.

مشارکت اعضا؛
همسفر افسانه:

یک شب در ماه رمضان بود و حال من خیلی بد بود. روی کاغذ نوشتم که حال خودم و زندگی‌ام خوب شود و مسافرم به آن نتیجه برسد که واقعاً موادش را کنار بگذارد. آن جایگاه کنگره بود که من هیچ‌وقت به آن فکر نکرده بودم. هفته قبل که راهنمایم خانم آزاده به من گفته بودند که خواسته‌هایتان را بنویسید و من به یادم آمد که من این خواسته را نوشته بودم. جایی که من نوشته بودم کنگره بود؛ ولی هیچ‌وقت دقت نکرده بودم. در سی‌دی کاغذ پوسیده آقای مهندس می‌گویند که بعضی‌ها فقط مال و اموال جمع می‌کنند تا وراث منتظر بمانند تا مرگ آن‌ها برسد و بتوانند از آن مال و اموال استفاده کنند. در شهر ما کسی هست که فرزندی ندارد و چندین مغازه و آپارتمان دارد و همچنان در حال کارکردن و اموال جمع‌کردن است و این سؤال برای من پیش می‌آید او که فرزند ندارد این اموال را چه‌کار می‌خواهد بکند؟ هدفش از جمع‌کردن سرمایه‌اش چیست؟ همچنین در سی دی گردش آسمانی می‌گویند که شاید بعضی‌ها فکر کنند که من خیلی آدم مادی‌گرایی هستم؛ چون روی مسائل مالی تأکید می‌کنم. درصورتی‌که مادیات و معنویات باید در کنار هم باشند. دانشمندی که مال و ثروتی نداشته باشد و به دنبال آن‌هم نباشد، من به خرد و علم او شک می‌کنم.

همسفر طهورا:
بخشش تاثیر بسیار خوبی بر روی حال ما دارد. در زمان قبل از کنگره با مادرم هفته‌ای سه روز حداقل در بازار می‌رفتیم و خرید می‌کردیم. زمانی هم که به کنگره آمدم، به پارچه‌فروشی می‌رفتم سه تا چهار نوع پارچه می‌گرفتم و می‌گفتم دوست دارم وقتی به کنگره می‌روم مدل‌های مختلف لباس بپوشم و تیپ‌های مختلف داشته باشم و همه ی این ها به خاطر حس‌های خراب بود؛ اما یک زمانی به خودم آمدم که چه معنی دارد؟ من دارم، می‌آیم اینجا آموزش بگیرم و چه معنی دارد که هر دفعه یک مدل لباس بپوشم و به کنگره بروم. یک لباس سفید خریدم و با خود گفتم این لباس برای کنگره رفتنم است و این حرکت خیلی در من تاثیر گذاشت.

همسفر فاطمه:
زمانی که مسافرم مواد مصرف می‌کرد من با رفتن به بازار و خرید وسایل خودم را آرام می‌کردم و می‌گفتم او پول را خرج مواد می‌کند و من هم برای خریدن وسیله این کار را انجام می‌دهم؛ اما آن چیزهایی که می‌خریدم یک روز یا دو روز من را خوشحال می‌کرد و دیگر برایم قابل‌استفاده نبود؛ چون بر اساس حس نادرست این کار را انجام می‌دادم. هیچ‌وقت پس‌اندازکردن را بلد نبودم.
در مسجدی بودیم که برای تعمیرات می‌خواستند پولی را جمع کنند و هرکسی گفت یک مبلغی را پرداخت می‌کنم؛ اما امسال که به آن مسجد رفتیم، دیدیم هیچ‌کسی مبلغی پرداخت نکرده است و هیچ تغییری در آن مکان ایجاد نشده است. من و مسافرم با هم گفتیم چقدر کنگره نظم و انضباط دارد و همه‌کسانی که مبلغی را تعهد می‌کنند به‌موقع پرداخت می‌کنند. من خیلی دوست داشتم در لژیون سردار عضو بشوم و یک میلیون تومان از این مبلغ را خودم به‌زحمت و سختی پس‌انداز کردم و پرداخت کردم. این دستور جلسه کمک من به کنگره و کمک کنگره به من تلنگر زیبایی بود که به من زده شد و هرچقدر که من به کنگره کمک کنم احساس می‌کنم دینم را ادا نکردم و بدهکارم. در بسیاری از سی‌دی‌ها آقای مهندس روی مسائل مالی تأکید دارند و در سی دی کاغذ پوسیده می‌گویند که باید توان همراه باهدف باشد. بیشتر انسان‌ها پول را بدون هدف پس‌انداز می‌کنند؛ اما من در هنگام پس‌انداز به این فکر کنم که یک مقداری را باید به کنگره بدهم و یک مقداری را برای لوازم ضروری زندگی‌ام خرج کنم؛ و این باعث می‌شود که بهتر و راحت‌تر پس‌انداز کنم و از خرج‌های اضافه گذر کنم.

عکاس: همسفر طهورا، راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر امینه (مرزبان)
تایپ و ارسال: همسفر فاطمه بابایی، راهنما همسفر لیلا (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی قائم‌شهر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .