English Version
English

برکت فقط به مال نیست

برکت فقط به مال نیست

دومین جلسه از دوره‌ی پنجم جلسات ماهانه‌ی لژیون سردار کرج، با استادی دنور محترم مسافر منوچهر، نگهبانی مسافر اسلام و دبیری مسافر مهدی؛ با دستور جلسه‌ی: خدمت مالی و تأثیر آن روی من روز دوشنبه مورخ ۱۴۰۲/۰۶/۱۳ رأس ساعت 15:30 دقیقه آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان منوچهر هستم یک مسافر، خدا را شکر به من یک‌بار دیگر فرصت داده شد که در بین شما خوبان لایق خدمتگزاری باشم و آموزش بگیرم. درکنگره، چند جور خدمت داریم؛ برای اینکه بقای کنگره حفظ شود، باید از افراد آموزش‌دیده و منابع مالی کنار هم خدمت کنند. همه‌ی ما می‌دانیم که کنگره از هیچ نهاد و ارگانی هیچ دریافتی ندارد و تمام دریافتی‌ها از خود اعضا است.
چه در جایگاه سردار، دنور یا پهلوان؛ که یک نفر از این در وارد شود و به حال خوش برسد و همچنان این چرخه ادامه خواهد داشت. هرکسی ازنظر بنده با یک دلیل و یک نوع دیدگاه وارد لژیون سردار می‌شود. بنده اوایل شاید بی‌هیچ دلیلی مبلغی را واریز کردم و خیلی دستم از دادن آن پول می‌لرزید و شاید آن مبلغ برای من بسیار زیاد بود و درد داشت؛ اما رفته‌رفته یاد گرفتم که به چه دلیلی به کنگره آمده‌ام و کنگره به من چه چیزهایی داده و من باید چه‌کاری کنم.
اما نمی‌گویم دِینی را ادا کرده‌ام نه. من به لژیون سردار آمدم، دیدم در مقایسه با چیزهایی که کنگره به من عطا کرده سردار بودن کم است. سال بعدازآن سعی کردم که بروم و دنور بشوم. سال بعدش از نظر مالی نتوانستم دنوری‌ام را پرداخت کنم و بسیار فکر و خیال می‌کردم.
حتی یک‌بار هم خواب آقای مهندس و ساختمانی که توی قشم می‌سازند، یک سازه‌های بتنیِ بود من هم انگار نیسانی داشتم و روی یک رمپ رفتم برای بار بردن، آمدم خالی کنم دیدم آقای مهندس دارد با یک نفر ساختمان را چک می‌کند؛ بعد از سلام کردن به مهندس، جناب مهندس رو به آن شخص کردند و گفتند: پول لازم داشتیم؟ ببین یک دنور پیدا شد. گفتم آقای مهندس من شرمنده‌ام هنوز دنور نشدم و نتوانستم واریز کنم.
این بار را آوردم، بیست‌وهشت میلیون ارزش دارد، من هزینه‌ی این بار را خودم می‌دهم. گفتند برو تو از الآن دنور هستی. گرچه من آن سال نتوانستم دنور بشوم؛ اما امسال توانستم دنور بشوم اما بازهم دریافتی‌های من از کنگره بسیار بیشتر بوده است.
من برای دنور شدن در روز گلریزان وقتی اینجا نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم در پشت افراد گریه می‌کردم که چرا نمی‌توانم دنور بشوم.
اما الآن گریه می‌کنم که چرا نمی‌توانم پهلوان شوم و الآن آرزوی من این است که به حرف آقای مهندس که عطا کردن یک‌دهم مالم به کنگره است را جامه‌ی عمل بپوشانم.
پس من آن‌چنان کاری نکردم، تمام پرداختی‌های من به خانواده‌ی من برگشته، حال خوب خانواده و برکت مالم را به این پرداختی‌هایم به کنگره مدیونم. اصلاً این حال خوب من و خانواده‌ام نسبت به دوران مصرفم قابل‌مقایسه نیست.
هیچ‌وقت ما به این خوشی در زندگی‌مان نبوده‌ایم. من الآن آن‌چنان ثروتمند نشده‌ام، اما الآن مال من رونق و کسب‌وکار من برکت پیداکرده است. گاهی اوقات برکت فقط مال نیست، برکت می‌شود خنده‌های از ته دل فرزندانم، سلامتی خانواده‌ام و خوشی‌های زندگی‌مان. آرزو می‌کنم روزی بتوانم پهلوان شوم و حتی آرزوی آقای مهندس را برآورده کنم؛ و همچنین شما عزیزان خدمت کنید که معلوم نیست پس از پایان این دوران کجا هستیم و چه می‌کنیم که شاید خدمت درکنگره در الآن بهترین نوع خدمت است که هم به خودمان حال خوب القا می‌کند هم خدمتی را کردیم. الآن اطرافیان من می‌گویند تو که قطع مصرف کرده‌ای و حالت بهبودیافته، پس چرا به کنگره می‌روی؟ آنها نمی‌دانند ما درکنگره چه حس خوبی به دستمی آوریم و نمی‌دانند ما خیلی ازلحاظ مالی و خدمت کردن به کنگره مدیونیم. من این مبلغ را می‌دهم که حال خودم و خانواده‌ام خوب شود. ممنون که به سخنان من گوش دادید.

تایپ متن: مسافر مهدی
ویرایش و بارگزاری: مسافر محمد
عکاس مسافر مهدی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .