به مناسبت هفته باشکوه ایجنت و مرزبان بر آن شدیم تا گفتوگویی با ایجنت گروه خانواده نمایندگی سهروردی داشته باشیم و از کلام پرمهر و آموزشهای ناب ایشان بهره ببریم؛ همسفری که سالهاست در کنگره خدمت میکند و الگویی آگاه و بینقص است.
همسفر نجمه و مسافرشان با آنتی ایکس شیشه و تریاک وارد کنگره شدند. سفر اول ایشان ۱۰ ماه و ۱۰ روز به طول انجامید، به راهنمایی راهنمایان: همسفر مرجان و مسافر محمد فنایی. امروز هم به شکرانه خدا ۱۲ سال و ۵ ماه است که آزاد و رها هستند. ایشان بعد از تجربه خدمتهای گوناگون اکنون در جایگاه ایجنتی مشغول خدمت هستند. شما را به خواندن این مصاحبه مفید و آموزنده دعوت میکنیم.
نگاه شما به هفته ایجنت و مرزبان قبل و بعد از تجربه ایجنتی شعبه سهروردی چگونه است؟
وقتی در جایگاه ایجنت و مرزبان نباشید، برای سپاسگزاری از این عزیزان همیشه احساس دِین دارید. من زمانی که خارج از جایگاه ایجنتی و مرزبانی بودم، همیشه تلاشم این بود تا حداقل کاری که میتوانم را برای سپاسگزاری از این عزیزان داشته باشم؛ ولی در ادامه وقتی وارد جایگاه مرزبانی و ایجنتی شدم، بهخصوص مرزبانی که فعالیتها بالاتر، خدمت سنگینتر و بهصورت عملیاتی بود وقتی بچهها قدردانی میکردند احساس معذب بودن داشتم، از اینکه چرا فکر میکنند زحمت زیادی هست و تایمی را که ما برایشان میگذاریم مایه دردسر است؟ در ادامه به این نکته رسیدم، اولین کسی که چیزی از خدمت برداشت میکند خود فرد است. این دقیقاً برای خودم اتفاق افتاد و در جایگاه ایجنتی بیشتر برایم ملموس بود، وقتی در جایگاهی خدمت میکنم اول و آخر به خودم خدمت کردهام و خودم بهره میبرم. واقعاً تکتک اعضاء این لطف را به من دارند که اجازه دادهاند در کنارشان و در این جایگاه خدمت کنم. خوشا به حال کسانی که روزیشان میشود در این جایگاهها خدمتگزار باشند.
چگونه در لژیون مرزبانی بهعنوان راهنمای این لژیون آموزشها را پیاده میکنید و ابزار لازم برای حرکت هدفمند و همسو با اهداف کنگره ۶۰ در این لژیون چیست؟
در کنگره جایگاهها فقط اسمشان فرق میکند و عملاً ابزار همیشه یکی است. ابزارِ عشق، عقل و ایمان که در تمام خدمتها بهواسطه این ابزار میتوانیم حرکت درستی داشته باشیم. اگر از مبانی و نکات کنگره آموزش گرفتیم، در هر جایگاهی که باشیم میتوانیم آن جایگاه را به سمتوسوی درست خود سوق دهیم. لژیون مرزبانی به دلیل اینکه مجریِ قوانین و حافظ مرزهای کنگرهاند، حساسیت ویژهای دارند و مهمتر هستند؛ ولی ابزارهای موردنیاز همان عشق، عقل و ایمان است که با آنها میتوانیم بهخوبی در مسیر درست کنگره قرار بگیریم.
هدف و انگیزه شما از حضور مداوم در سالیان گذشته در کنگره چیست و تا کجا ادامه دارد؟
برای کسانی که با کنگره آشنا نیستند سؤال است: چه چیزی در کنگره وجود دارد که این هدف و انگیزه را در شما زنده نگه میدارد؟ بعد از سالهای متمادی بااینکه حتی مسافرتان در کنگره حضور ندارد، ولی چرا شما همچنان حضور دارید؟ این را میدانم هر قدمی که جایی برمیدارم از آموزشهای کنگره استفاده میکنم. هر جا که نور موفقیت در مسیر زندگی من میتابد خط و راه کنگره را میبینم. چرا درجایی که همه اینها را به من آموزش داده است؛ نمانم؟ آموزش داده که چگونه مسائلم را حل کنم، چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنم و در مسیر زندگی شخصیام موفق باشم.
کنگره جایی است که به من حال خوب میدهد و در زندگی نتیجههای عالی میبینم. شاید روزی میآمدم که نجمهای مطرح شود و خلأهای شخصی درونی من پر شود. من که تا آن روز نتوانسته بودم خودم را مطرح کنم، میگفتم امروز میتوانم در این فضا خودم را نشان بدهم! از یکجایی به بعد این (من) کنار رفت. این کار بهراحتی انجام نمیشود و همچنان با آن درگیر هستم، ولی خیلی کمرنگ شده است. من برای حال خوب و مسیری که برایم نتیجهدار بوده است، همچنان در کنگره حضور پیدا میکنم و اگر دست خودم باشد که تا کجا ادامه پیدا کند، آنقدر میآیم تا از آموزشهای کنگره همیشه بهرهمند باشم، در لحظه باشم و از امروز لذت ببرم. خواستهام این است تا جایی که بتوانم خوب و درست خدمت کنم و اگر قرار است خدمتم ذرهای ناخالصی داشته باشد، دوست دارم قبل از اینکه این حرکت اتفاق بیفتد از کنگره خروج پیدا کنم. دلم میخواهد پویا باشم، هرروز به آموزشهایم اضافه کنم و تا جایی که اجازه داده شود، من برای خدمتها سر از پا نمیشناسم و ادامه میدهم. البته نباید غافل شوم که دستهای پشت پرده هم به من کمک میکنند.
من از مسافرم و دختر گلم تشکر میکنم که خیلی به من کمک کردهاند؛ وقتی دخترم کوچک بود مادرم به من کمک میکردند و بعدازاینکه بزرگتر و مستقلتر شد، من بهواسطه کمک این دو عزیزِ دلم توانستم خوب پیش بروم. «من» بهتنهایی جواب نمیدهد، «ما» هستیم که میتوانیم از عهده کارها بربیاییم. مثل یک بازی است؛ من سرویسهای خوبی به آنها میدهم و آنها هم سرویسهای خوبی به من میدهند؛ این سرویسها روحی است. من به آنها خدمت معنوی میکنم در ادامه آنها جاهایی به من کمک میکنند. مثلاً از کنگره که برمیگردم میبینم مسافرم غذا پخته است یا وقتی میبینم بچهها حالشان خوب است از مسافرم تشکر میکنم که خلقوخویِ خوب و رفتار دُرستشان باعث این نتیجه میشود. این باعث میشود که من مسیرم را قویتر ادامه دهم و نتیجهاش قطعاً برای آنها هم هست. یاد میگیرم که خوب با آنها برخورد کنم و حال خوب برایشان ایجاد کنم تا تعامل این کار، چرخش یک حس خوب در خانواده باشد.
تفاوت یک ایجنت در کنگره ۶۰ با مدیریت در ساختارهای متفاوت چیست؟
تفاوت از زمین تا آسمان است. من به خاطر موقعیت شغلیام فضایی کاملاً ملموس از این دو موقعیت را دارم تجربه میکنم و میبینم که چقدر متفاوت است. در سازمانها و ساختارهای دیگر، مدیر و رهبر در رأس قرار دارد و قدرت دارد، کمترین فعالیت را دارد و بیشتر دنبال توجه دیگران و دستور دادن است؛ ولی در ساختار کنگره تفاوت این است که در سطح قرار داری و تمام امور به تو مربوط میشود و همچنین یکی دیگر از تفاوتها «حس» است. در یک سازمان اجرایی با افراد دیگر نمیتوان درست ارتباط برقرار کرد. کنگره تنها جایی است که مادیات کنار میرود، معنویات جلو میآید و ارتباط معنوی و حسی که بین یک ایجنت و اعضای شعبه برقرار میشود، خیلی متفاوت است. حسِ آقا و سروری که در بقیه سازمانها هست، در اینجا نیست.
در کنگره سعی میکنی یکی از بچهها باشی که در کنار دیگران دستبهدست خدمت را میچرخانی و مسیر را جلو میبری تا آموزش بگیری؛ ولی وقتی در سازمان دیگری باشی و اسم مدیر روی تو باشد احساس میکنی کامل هستی و همهچیز را بلدی. درواقع بحث یادگیری در شخص کمرنگ میشود. وقتیکه قیاس میکنم؛ میبینم ما چقدر در مسیر کنگره خوب آموزش گرفتهایم! در بخشی که من مدیر هستم سعی میکنم ارتباطم با بقیه کارکنان به شکل کنگرهای پیش برود. آقای مهندس در صحبتهایشان فرمودند: «مرزبانهایی که این دوران را میگذرانند، آدمهای موفقی در مسیر کاری خودشان میشوند.» من واقعاً این را به چشم میبینم و مدیریت خوبی را فراگرفتهام. این مدیریت را در کارم پیادهسازی میکنم و میبینم که چقدر اثرگذار است! اگر در سازمانهای دیگر یک بچه کنگرهای رئیس باشد، خیلی شبیه به هم حرکت میکنند و اینها آموزشهای کنگره است که ما میتوانیم در بقیه مسیرهای زندگیمان پیاده کنیم.

با توجه به اینکه مسافر شما جزء اولین نفراتی بودند که در لژیون سردار شرکت کردند حس شما به حرکت ایشان در جهت تقویت پایههای مالی چه بوده است؟
حرکت مسافرم برای من واقعاً یک الگو بود. بااینکه ایشان نزدیک به ۵ سال است که در مسیر خدمتی و عملیاتی کنگره نیستند، ولی من وقتی درجایی دچار مشکل میشوم همیشه از ایشان کمک میگیرم. قطعاً این بخششها به خاطر این حرکت مالی بوده است. ایشان بااینکه در کنگره حضور ندارند در مسیر حرکت و خدمت مالی کنگره همچنان کمک میکنند و من فکر میکنم این نظری است که استاد سردار همیشه به ایشان دارند. این افراد واقعاً پیشگامان هستند زمانش فرقی نمیکند، پیشگام همیشه پیشگام است. بعضی از همسفرها به گفته خودشان اجازه حرکت در این مسیر را به مسافرشان نمیدهند؛ ولی این کار ازنظر من بسیار ارزشمند است و همیشه ایشان را در این مسیر تشویق کردهام. موقعیتهایی بود که از نیازمان نه، ولی از راحتی خودمان میزدیم و همیشه مشوق ایشان در این راه بودیم. آقای مهندس همیشه میگویند: «این عددها در مقابل هزینههای کنگره رقمی نیست»؛ کنگره آنقدر هزینه دارد که تصورش برای ما سخت است، ولی قطرهقطره جمع گردد، وانگهی دریا شود. چیزی که برای من در این مسیر ارزشمند است آموزشهایی است که در این چرخه اتفاق میافتد. پایههای معنوی ما بهشدت بهواسطه این حرکت مالی قوی میشوند و میتوانیم خیلی خوب از عهده گرهها، مسئولیتها و مشکلات زندگیمان بربیاییم.
با توجه به اینکه مادر، همسر، دانشجو، شاغل و ایجنت شعبه هستید، چگونه میتوانید زمان و انرژی خود را مدیریت کنید و با چه چالشهایی روبرو هستید؟
من واقعاً از این سؤال شما ترسیدم! مادر، همسر، دانشجو، همسر، ایجنت و دختر مادرم هم هستم؛ ما آدمها یک فرد در جامعه هستیم؛ ولی با هزاران جایگاه مختلف. اگر بخواهیم اینطور به مسائل نگاه کنیم ترس درونمان ایجاد میشود. کافی است هرکدام از اینها را بهصورت تکتک نگاه کنیم و ببینیم مثلاً یک مادر چه وظایفی میتواند داشته باشد؟ یکجایی آن را برای خودمان ترسناک کردهایم و از آن غولی برای خودساختهایم که من حالا باید هم کارهای خانه را انجام بدهم، هم تعطیلات را با خانوادهام بگذرانم، هم دوست دارم درس بخوانم، هم خدمتهای کنگره را انجام بدهم و ...؛ اینها حجم کار را بالا میبرد و من به این نتیجه رسیدهام که هر وقت کار بیشتری دارم، برنامهریزی بهتری دارم. روزهایی که کاری برای انجام دادن ندارم، به بطالت میگذرد.
من در همه جایگاههایی که گفتید، نجمه هستم! باید اول برای خودم و شخصیتم وقت بگذارم تا بتوانم ساختار درونی خودم را ایجاد کنم و به بقیه قالبهایم رنگ دهم؛ اول اُبهت این کار را کم کردم و نمیگویم چقدر کار و مسئولیت دارم. من با تک.تکشان حس برقرار میکنم، از انجام دادنشان لذت میبرم، از دانهدانهشان برداشت میکنم و حال خوب نصیبم میشود. فکر میکردم دیگر برای پارک پرنیان فرصتی نداشته باشم، ولی الآن میبینم چقدر برای رفتن به پارک و گرفتن آموزشهای پارک مشتاق هستم.
آموزشهای کنگره چه بازتابی در روابط خانوادگی و اجتماعی شما داشته است؟
جواب این سؤال را در سؤالهای قبلی کاملاً توضیح دادم. من لحظهبهلحظه زندگیام بازتاب آموزشهای کنگره است. لحظهبهلحظه ارتباطاتم با تمام آدمهایی که قبل از کنگره نمیخواستم ببینمشان، بازتاب آموزشهای کنگره است. من با آدمهایی امروز در ارتباط هستم که شاید قبل از ورودم به کنگره سایهشان را با تیر میزدم و نمیتوانستم تحملشان کنم. جاهایی که قبل از کنگره فکر رفتن به آنجا را هم نمیکردم و نمیتوانم ها را بهواسطه بازتابهای کنگره به توانستن تبدیل کردم. من امروز با آدمهایی برخورد میکنم که حتی باوجود موجهای منفی که دارند، آن موجها را میشکنم و خوردشان میکنم و با آن آدمها ارتباط برقرار میکنم. برای من در کنگره یک نقطه اوج و فتح قله وجود داشت. بعد از ۹ یا ۱۰ سال رفتن و آمدنم آن فتح قله اتفاق افتاد و درهایی به روی فهمم باز شد. برای وجود این فهم از خداوند سپاسگزاری میکنم و اشک شوق میریزم.
اوایل ارتباطم را خیلی محدود کرده بودم و میگفتم: ما بچه کنگرهای هستیم و یکسری اصول و قوانین خاص خودمان را داریم؛ ولی در هفته گذشته گفتوگویی بین من و یک عزیز خارج از کنگره به وجود آمد که ایشان میگفت: من با افرادی نمیتوانم رابطه برقرار کنم و تا آنها را میبینم حالم بد میشود. این برای من جالب بود که امروز میتوانم با همه قشری ارتباط برقرار کنم و هرجایی باشم، ولی محدود نباشم. من با یک کولهپشتی پر از آموزشهای کنگره هرجایی که بروم میتوانم خیلی خوب مسائل را در ارتباطاتم حل کنم و خیلی خوب رمزگشاییشان کنم. هر جا به محدودیت برخورد کنم، نمیگویم نمیدانم؛ باید بفهمم چطور با این فرد یا محیط ارتباط برقرار کنم. نه! محدودیتهایم خیلی نیست و هرچه دارم لحظهبهلحظه از آموزشهای کنگره است.
حس و حال خود را نسبت به شعبه سهروردی و همسفران این نمایندگی بفرمایید.
شعبه سهروردی و همسفرانش حال خوبِ من را به اوج خودش رساند. نگرانی من از رفتنم همیشه در ماههای اخیر برای خودم واضح است. حس رفتن از کنگره و شعبه سهروردی برایم مثل همهجاهای دیگر حس غریبی است. درواقع مثل یک ارتباط عمیق و پیوندی است که جوش میخورد و برقرار میشود. گسستن این پیوند در ظاهر؛ (زیرا که در باطن پیوندها ماندگار است تا پایان) بههرحال در سطح گسسته میشود و ما مجبوریم به هجرت تن دهیم و من عمیقاً نگران هستم؛ چون با بچهها خیلی خو گرفتهام. بچههای شعبه سهروردی، (با توجه به اینکه من چند تا شعبه را پشت سر گذاشتهام) بچههای بسیار مسئولیتپذیری هستند. یعنی حتی من از اول این صفت را برای بچهها مطرح کردم؛ چون واقعاً وقتی مسئولیتی به آنها داده میشود تمام هموغمشان این است که بهخوبی از عهده این مسئولیتی که پذیرفتهاند؛ بربیایند. بچههایی هستند با حس بسیار خوب و من خدا را شکر میکنم که در این شعبه اصلاً باند و باندبازی ندیدم. امیدوارم که بتوانم این حال و حس خوب بچههای سهروردی را در شعب دیگر جاری کنم. بچههایی یکدست و یکدل هستند و تمام هموغمشان این است که آقای مهندس به اهداف مالیهشان برسند. انشاءالله بچهها هرکجا هستند موفق باشند. امیدوارم که شعبه سهروردی هرروز بزرگ و بزرگتر و قوی و قویتر و پربارتر بشود.
طراح سؤالات و تایپ: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
ویراستاری: همسفر نسرین رهجوی راهنما همسفر نگار (لژیون سوم)
عکس: مرزبان خبری، همسفر فاطمه
ارسال: راهنما همسفر نگار (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
2089