مرداد ماه سال ۱۳۹۳ به همراه مسافرش به شعبه آکادمی آمدند؛ ولی نه برای درمان و رسیدن به رهایی؛ بلکه برای سم زدایی آن هم در ساختمان بالای آکادمی.
خواست، تقدیر و یا فرمان الهی هرچه بود آن روز باعث شد تا با در بسته و پلمپ شده آن واحد در طبقه بالا مواجه شوند. ناامید و سرگردان در حال بازگشت از پلهها بودند که با راهنمای تازه واردین برخورد کردند؛ با انواری از نور و امید راهشان را به تار و پود قلبشان پیدا کرده بودند؛ گویی قرار بود به جهت تحکیم آنان با بندهای اولین رج به رج و بند به بند هستیشان با عشق و محبت پیوند بخورد تا دست به دست یکدیگر راوی یک زندگی باشند.
آذر ماه سال ۱۴۰۱ تولد یک سال رهایی مسافرش از بند اعتیاد است؛ بندی که با گذر از عقبهای سخت تنها با فرمانبرداری محض از قدرت مطلق از بطن، روح و جانشان گسسته شده است.
لطفاً به رسم کنگره اعلام سفر نمایید و بفرمایید با توجه به اینکه دوبار سفر اول را گذراندهاید چه عاملی باعث ماندگاری و دلگرمی شما در کنگره شد؟
سلام و عرض ادب و احترام خانم عقیق عزیز
مونا هستم یک همسفر با بیش از ۱۸سال تخریب انواع آنتیایکس در سال ۹۳ وارد کنگره شدیم. ۱۴ماه سفر کردیم به راهنمایی راهنمای صبور مسافرم آقای سیروس و راهنمای خوب خودم خانم پروین عزیز. مدت رهایی یکسال.
حقیقتاً ما چندین بار سفر کردیم و متأسفانه سفرمان هر بار به دلایلی ناموفق بود؛ اما موضوعی که باعث شد من در کنگره به حرکتم ادامه دهم در ابتدا عشق و محبت بین اعضاء بود و در ادامه آموزشهای ناب و راستین کنگره که من در هیچ کجا مشابه آن را ندیدم.
اگر بخواهیم به یادگیری از دیدگاه شما نگاه کنیم بایستی به چه مواردی اهمیت بدهیم؟
باید بگویم در مسیر آموزش و یادگیری فرمانبرداری از راهنما و سپاسگزاری از رب اهمیت فراوانی دارد. من از ابتدا شرکت در برنامه آموزش کنگره، سعی بر آن داشتم که رهجوی منضبطی باشم؛ لذا همواره تکالیف مربوط به لژیون را انجام میدادم و این موضوع برایم اهمیت زیادی داشت. متأسفانه در چند سال اول حضورم در کنگره، معمولاً در تصمیمگیریها مشورت نمیکردم و خودم شخصاً باتوجهبه شرایط، تصمیم میگرفتم. بههمین دلیل سالهای زیادی را از دست دادم تا فهمیدم تنها مسیر رسیدن به موفقیت و یادگیری فرمانبرداری بدون چونوچرا از راهنما است؛ زیرا در این مسیر وقتی شروع به فرمانبرداری میکنیم، علاوه بر اینکه آموزشپذیرتر میشویم، ایمان و باورمان نسبت به روش درمان راسختر میشود.
از نظر شما تفاوت دانایی با یادگیری در چیست و در چه مواردی یادگیری میتواند زمینه معرکه گیری را در انسان فراهم آورد؟
یادگیری چیزی جز ایجاد پیوندهای سیناپسی جدید در مغز نیست. زمانیکه ما مطلب جدیدی میآموزیم در مغز ما پیوندهای جدیدی شکل میگیرد که در اثر استمرار و تکرار آن مطلب، این پیوندها مستحکم میشود و در ذهن ثبت و به دانایی تبدیل میشود. زمانیکه داناییمان را در مسیر حرکت کاربردی میکنیم، بهمرورزمان گرههای کور زندگیمان باز میشود و مشکلات را پشت سر میگذاریم؛ سپس تبدیل به فرماندهای لایق خواهیم شد که قادر به تولید و زایش خواهد بود؛ لذا آموزش و یادگیری مکمل دانایی و دستیابی به دانایی مؤثر است. حال باید بگویم معرکهگیری در نقطه مقابل دانایی و آموزش است؛ زیرا فردی که شروع به معرکهگیری میکند از سطح آگاهی پایینی برخوردار است. به همین دلیل بهجای تفکر کردن و حل کردن یک مشکل، با معرکهگیری سعی در پوشاندن حقیقت و نقاط ضعف خود دارد.
ریشه معرکه گیری در رفتار و عمل یک مصرف کننده به چه عاملی برمی گردد و آموزشهای جهانبینی به چه طریقی میتواند مانع از بروز آن گردد؟
ریشه معرکهگیری در نادانی و ازدستدادن فرماندهی جسم است. زمانیکه یک انسان، درگیر تاریکیها میشود بخشی از فرماندهی خود را در صورآشکار و پنهان از دست میدهد و نمیتواند درست تفکر کند و نیروهای بازدارنده مانند ترس، منیت و ناامیدی او را احاطه میکنند؛ لذا چنین فردی آموزشپذیر نیست. اعتیاد بدترین نوع تاریکی است که یک فرد وارد آن میشود؛ زیرا تمام حسها و تقریباً بیشتر فرماندهی فرد در اختیار موادمخدر است. آموزشهای جهانبینی مانند نوری است که از یک روزنه بسیار کوچک وارد میشود؛ لذا یک مسافر یا همسفر با فراگیری قوانین بازی در جهان میتواند با آگاهی به جنگ نیروهای تاریکی برود و پیروز شود و به رهایی برسد.
ما همسفران چگونه میتوانیم بین یادگیری و معرکهگیری در کردار خود تمیز قائل شویم؟
بین یادگیری و معرکهگیری رابطه وجود دارد. هر چه میزان دانایی و آگاهی فردی بیشتر باشد و فرد در مسیر آموزش راستین حرکت کند به همان اندازه معرکهگیری در فرد کاهش مییابد و برعکس.
بهتر است در مورد خودم بگویم که اوایل سفرم بهدلیل جهل و نادانیام وقتی با راهنمایم در مورد موضوعی مشورت میکردم و راهنمایی ایشان با پاسخی که انتظارش را نداشتم متفاوت بود در درونم معرکهگیری آغاز میشد. یکسری از نیروهای درونیام دائماً القا میکردند که ایشان برای پدرشان سفر کردند؛ اما تو برای همسرت سفر میکنی، شرایط تو فرق دارد و من شروع میکردم به قانعکردن خودم که باید راه خودم را بروم. در یک جلسه عمومی با دستور جلسه از فرمانبرداری تا فرماندهی مشارکت یکی از دوستان مسیر زندگی و سفرم را تغییر داد. همانطور که گفتم من زمان زیادی را از دست دادم تا معنای یادگیری و آموزش را درک کنم.
سفر دوم به مراتب هم سخت و هم سهل است. این پیام سفر دوم برایتان از چه وقایعی پردهبرداری میکند؟
زمانی که در سفر اول بودم معنای پیام سفر دوم را درک نمیکردم. همواره میگفتم بزرگترین مشکلمان، اعتیاد مسافرم است و پس از آن مشکلات دیگر ناچیز بوده و قابلحل هستند؛ پس چرا این پیام میگوید سفر دوم بهمراتب هم سهل و هم سخت است. در چند سیدی هم استاد امین به این موضوع اشاره کردند که سفر دوم بهمراتب سختتر از سفر اول است. زمانیکه وارد سفر دوم شدم به حقیقت این پیام دست یافتم؛ زیرا مشکلات از هر طرف به سمت ما جاری شد. مشکلاتی که هیچوقت حتی تصورش را هم نمیکردیم. حال آموختم که چرا سفر دوم بهمراتب هم سهل و هم سخت است. سخت است؛ زیرا باید با مشکلات بیشتر و سختتری روبرو شویم. مشکلاتی که بخش عمده آن در صورپنهان است و بخش جزئی از آن در صورآشکار قابلمشاهده است؛ اما سهل است به این دلیل که با آموزشهای جهانبینی آموختهایم که چگونه با مشکلات مواجه شویم، از سوی دیگر هر هفته آقای مهندس یک سیدی آموزشی جدید برایمان منتشر میکنند که اگر در مسیر درست قرار گرفته باشیم با گوشدادن و نوشتن آن سیدی پاسخ و راهحل مشکلات را مستقیماً دریافت میکنیم.
اولین کتابی که از منابع آموزشی کنگره مطالعه کردید و آغاز تغییراتی در درون شما بود، چه نام دارد؟ مختصر توضیحی در مورد برداشت خود از آن کتاب بفرمایید.
اولین کتابی که خواندم کتاب «عشق» یا «۱۴وادی برای رسیدن به خود» بود؛ اما مطالب کتاب برایم خیلی سنگین بود به همین دلیل کتاب عبور از منطقه۶۰ درجه را خواندم. پیام «لنگر کشتی را بکشید» از استاد سردار پیامی بود که خواندم و بر دلم نشست و فهمیدم باید حرکت کنم. گویی استاد سردار با من سخن میگفتند. «در آنچه بر سر ما میآید خودمان در آن بیتأثیر نیستیم، از خواستههای مشروع خود میگذریم بدون آنکه بدانیم از آن ما است و قدری مأخوذ به ادب خویشیم و این در ادامه در مسئولیتهای ما تأخیر ایجاد میکند که بیشتر اوقات قابلجبران نیست.»
درک معنا و مفهوم پیامهای کتاب «عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر» بسیار سخت است؛ اما همیشه خواندن این کتاب آرامش خاصی در وجودم ایجاد میکند. از پیامهای استاد سردار آموختم بهگونهای حرکت کنم تا تاریخ برای من تکرار نشود.
خدمت در لژیون سردار را چگونه توصیف میکنید و اصولاً فکر میکنید ظرفیت انسان چه نقشی در قدرت بخشیدن در او دارد و به چه طریقی میتوانیم ظرف وجودی خویش را ارتقاء ببخشیم؟
خدمت در لژیون سردار قابل توصیف نیست. من هرچقدر تلاش کنم بوی گل را تعریف کنم، امکانپذیر نیست مگر اینکه شما آن گل را بو کنید. اولین سالی که جشن گلریزان برگزار شد من فقط ۲۰هزار تومان توانستم پرداخت کنم. آن موقع تمام توان مالیام همینقدر بود و اصلاً درکی از بخشش مالی نداشتم. سال دوم ۵۰ تومان، سال سوم ۱۰۰تومان پرداخت کردم؛ اما باگذشت زمان و دریافت آموزشها گویی ظرف وجودیام بزرگتر شد و بهغیراز آرامش و رهایی مسافرم، آرامش و رهایی دوستانم، خانوادههای دیگر و عزیزانی که هنوز اذن ورود به کنگره برایشان صادر نشده برایم اهمیت پیدا کرد. مدتها بود دوست داشتم عضو لژیون سردار شوم؛ اما شرایط مالیام خوب نبود. به انتهای سفر مسافرم نزدیک شده بودیم. نذر کرده بودم اگر مسافرم رها شود آن سال عضو لژیون سردار شوم؛ میخواستم برای یکی از اقساط بانکیام حواله بزنم که ناگهان متوجه شدم به نام کنگره وجه را واریز کردم. با راهنمایم و خانم مونا مرزبان آن دوره آکادمی این موضوع را مطرح کردم و گفتند درخواست عودت وجه کنم؛ اما تصمیم گرفتم با ترسهایم روبهرو شوم و آن مبلغ را بهعنوان قسط اول سردار پرداخت کنم پیش از آنکه مسافرم به رهایی برسد من پیشقدم شدم. شاید یکی از دلایلی که مسافرم در این سفر رها شد پرداخت همان پیشقسط لژیون سردار بود، احساس میکنم هالهای از مسافرم حمایت کرد و پس از آن گرههای کور زیادی برایم باز شد. برکت خدمت در کنگره قابل توصیف نیست.
چه اتفاقی برایتان رقم خورد تا به خدمت در سایت آکادمی درآمدید و چه عاملی باعث پیشرفت و گشایش زندگی شما در این مسیر شد؟
حقیقتاً بارها سفر ناموفق داشتیم، دیگر معنای کفشهای آهنین را درک نمیکردم. قصد داشتم از همه چیز فرار کنم. به دنبال موقعیتی بودم تا با راهنمایم صحبت کنم که کنگره را ترک کنم؛ احساس میکردم در این مکان هم، راهی برای درمان مسافرم نیست؛ اما هر بار بهدلیلی نمیتوانستم این موضوع را عنوان کنم. در یکی از جلسات که تصمیم داشتم با کنگره خداحافظی کنم رابط خبری لژیون ما به دلیل وضع حمل مرخصی گرفت و خدمتش را واگذار کرد و خانم نسیم مرا به عنوان رابط خبری جدید معرفی کردند. من قصد داشتم بروم؛ اما نیروهای الهی دستم را گرفتند و از من حمایت کردند. باورم نمیشد مورد توجه و لطف خداوند قرار گرفته بودم. روزها با خودم صحبت میکردم و جمله آقای مهندس را تکرار میکردم که اگر در مسیر کنگره یا صراط مستقیم صادقانه حرکت نکنی در گرداب حوادث روزگار از صحنه خارج میشوی و اگر در مسیر با ایمان حرکت کنی نیروهای الهی از تو حمایت میکنند. خدمت در سایت باعث شد ایمانم به کنگره و روش درمان قویتر شود، حضور نیروهای الهی را احساس کردم به همین دلیل بار دیگر به حرکتم ادامه دادم و در برابر مشکلات با ایمانی راسختر ایستادم. نکته بسیار جالبی در خدمت نهفته است. همیشه در جلسات عمومی دوستان میگویند خدمت گره از مشکلاتشان باز کرده است. باید بگویم یکی از دلایلی که خدمت سایت را پذیرفتم این بود که مسافرم رها شود؛ اما در آن هنگام رها نشد. من فهمیدم تا زمانیکه بهواسطه شرطی شدن خدمت میکنم هیچ گرهای باز نمیشود؛ اما به محض اینکه انتظاراتم را حذف کردم و گویی منتظر پاسخی از سوی خداوند و کنگره نبودم و صرفاً برای حال خوش خودم خدمت میکردم خیر و برکت آنچنان بر زندگیام جاری شد که باورم نمیشد.
نقش سایت را در آشنایی خانواده ها با کنگره۶۰ و روش DST چگونه ارزیابی میکنید و فکر میکنید تولید محتوا و مطالب همسفران تا چه میزان میتواند به رشد و تعالی اهداف کنگره۶۰ کمک کند؟
سایت کنگره یکی از قویترین منابع اطلاعرسانی درمان اعتیاد است. در چند سال اخیر با حضور مرزبانان خبری، تغییرات ایجاد شده و آموزشهای کاربردی جهت رابطینخبری و ارسالکنندگان، عکاسان و تیممصاحبه مطالب سایت بسیار علمیتر ارائه شده است. بسیاری از اعضاء، با مطالعه مطالب سایت وارد کنگره شدهاند؛ زیرا مطالب سایت در حین سادگی و علمی بودن از زبان مسافران و همسفرانی نوشته شده که درد بیماری اعتیاد را با پوست و استخوانشان درک کردهاند، به همین دلیل بر دلها مینشیند. ما باید بدانیم که هدف کنگره۶۰ بسیار والاتر از درمان اعتیاد است؛ لذا وظیفه داریم این پیام را به سراسر دنیا برسانیم.
شرک و کفر چگونه و به چه طریقی میتواند بر فرمانبرداری انسان سایه بیاندازد؟ بایستی یک همسفر و یا مسافر چه مسیری را طی نماید تا بار دیگر به فرماندهی خویش یا شو شَوَد نزدیک شود؟
من همیشه فکر میکردم یکسری واژهها مربوط به ۱۴۰۰سال پیش زمان پیامبر اکرم (ص) است و جاری بودن قرآن را درک نمیکردم. از استاد امین بسیار سپاسگزارم که معنای واژهها را در غالب جهانبینی به ما آموزش دادند. شرک یعنی شریک قائل شدن برای خداوند. من در ظاهر خداوند را مالک دنیا میدانستم؛ اما متأسفانه همواره توکلم بر غیر خداوند بود. حتی در کنگره همواره منتظر معجزهای از سوی راهنمای مسافرم بودم و گویی برای خداوند شریک قائل شده بودم. دچار کفر میشدم بدون آنکه متوجه باشم. شرک و کفر در صورآشکار بهسختی قابل رویت است؛ اما در صورپنهان بسیار قدرتمند است. مسیر آموزش، فرمانبرداری، سپاسگزاری از رب تا دستیابی به دانایی مؤثر، بهترین مسیر برای خروج از شرک، کفر و نادانی است که ما را سالم به مقصد میرساند.
یک همسفر چگونه میتواند صفت گذشته خویش را تغییر و در این مسیر دستان خود را خالی از خشم و غضب، کینه و نفرت کند؟
تغییر صفت گذشته کاری است بسیار سخت و نیازمند تمرین و استمرار است. من همیشه از مسافرم توقع داشتم بهراحتی موادمخدر را کنار بگذارد؛ اما او نمیتوانست. زمانیکه بهراستی تصمیم گرفتم مسافرم را رها کنم و برای خودم سفر کنم، تازه فهمیدم تغییر چقدر سخت است. اینکه دیگر تجسس نکنی، قضاوت نکنی، دیگران را همانگونه که هستند بپذیری، عدالت خداوند را در مورد جایگاه و شرایطت قبول داشته باشی و در مقابل خشم و کینه سر فرود آوری، بسیار سخت است. استاد امین همیشه میگوید تغییر همواره با درد همراه است، باید چیزی را در درونت قربانی کنی تا تولدی دوباره که بسیار لذتبخش است را تجربه کنی. من آموختم برای دستیابی به آنچه میخواهم باید بهایی پرداخت کنم. برای رسیدن به آرامش بسیاری از صفاتم را مثل منیت، قدرت، طمع و انتقام را قربانی کردم، نقطه تحملم را با آموزش و تمرین بالا بردم. معمولاً مواقعی که خشمگین و مملوء از کینه هستم، هیچ تصمیمی نمیگیرم. دست از بسیاری از کارهای ضدارزشی کشیدم تا آرامش را کسب کنم و بهراستی هیچ نیرویی بهاندازه بخشش و گذشت قدرتمند نیست. در بخشش لذت و آرامشی نهفته است که با آگاهی قابل دستیابی است.
از عزیزانی که در این مسیر مرا همراهی کردند سپاسگزاری میکنم. از راهنمایان بسیار خوبم خانم سارا، خانم نسیم و خانم پروین عزیزم که در طی این سالها با صبوری در کنارم بودند، از خانم زری عزیز اسیستنت سایت همسفران که به من اجازه دادند خدمت کنم و آموزش بگیرم، از آقای مهندس که با تأسیس کنگره۶۰ بستر آموزش و آرامش را برای ما مهیا کردند بسیار سپاسگزارم و امیدوارم خدمتگزار خوبی برای کنگره باشم.
اگر اجازه بدهید بهعنوان کلام پایانی، پیامی از استاد رعد را بخوانم که همواره یادآوری این پیام حس خوب و آرامش عجیبی در دلم ایجاد میکند.
«در اندیشههای بلند همیشه نمیتوانید آن چیزی را بیابید که فکر میکردید؛ اما با حرکت و شروع از یک نقطه سیاه تا رنگینکمان میشود انتقالاتی انجام داد که هرگز به مغز خود نیز اجازه اندیشیدن به آن را نمیدادید.»
خانم عقیق عزیز از شما بسیار سپاسگزارم که به من اجازه دادید خدمت کنم تا آموزش بگیرم.
خندههایش حکم آن غزل بی بدیل را دارد که رقصید و رقصاند مفعول و فعل غم را
و من مو به مو فهمیدهام این مصرع پیچیده را
عاشقی مایه شادی بود و گنج مراد
دل خالی ز محبت صدف بیگوهر است
مصاحبه شونده: همسفر مونا لژیون کمک راهنما همسفر پروین (لژیون هفتم)
مصاحبه کننده: همسفر عقیق رهجوی کمک راهنما همسفر سلوه
عکس: همسفر فاطمه لژیون کمک راهنما همسفر فخری (لژیون بیستوپنجم)
ارسال: همسفر حدیث رهجوی کمک راهنما همسفر زهره
همسفران نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
2072